Wednesday, Aug 18, 2021

صفحه نخست » «توهمات کرونایی و طالبانی»، مهستی شاهرخی

Mahasti_Shahrokhi_2.jpgکرونا مردم را مانند برگ از درخت زندگی می‌تکاند و به خاک می‌اندازد. در ایران، نه دارویی برای مداوا موجود است و نه واکسنی برای پیشگیری. توده مردم بدون سرم، بدون اکسیرن، بدون ماسک در حیاط بیمارستان‌های بدون تخت. کرونا با حکومت طالبانی گورستانها را گسترش داده و آباد کرده است. اگر کسی از کرونا جان سالم به در ببرد، تیراندازان طالبانی قلبش یا مغزش را نشانه میروند.

*
امروز نرخ یک دلار بیست و هفت هزار تومان شده است. نرخ دلار روز به روز بالا و بالاتر می‌رود. تابستان پنجاه و هفت با پولی کمتر از یک دلار امروز از ایران به اروپا آمدم. گشت و گذار و موزه نوردی و دیدن تابلوهای بی مانند و خیال انگیز! شهریورماه در بازگشتم، تهران از اینرو به آن رو شده بود. کوره آدم سوزی در سینمای رکس همه را دگرگون کرده بود. چگونه به این سرعت مردم را خشمگین و سازماندهی کردند؟

*
صعود نرخ دلار به آسمان
عروج مریم مقدس به ملکوت
سقوط کابل به دست طالبان در همان روز
تسخیر نینوا توسط داعش
ظهور مدافعان حرم و سپاه قدس در سوریه
ویران شدن بندر بیروت در انفجاری ناگهانی
انتصابات حماسه آفرین ابراهیم و بشار و رجب با قاطعیت بی بروبرگرد و اکثریت آرا
معجزات صندوق شعبده رأی گیری که هر بار بشار و چکمه از آن بیرون می‌آیند
*
قرنطینه کرونایی، حکومت نظامی و قانون منع عبور و مرور
از ترس کرونا در خانه می‌مانیم
تمام وقت در اندرونی به سر می‌بریم
در خانه خود را به خواندن اخبار کرونایی از زندگی کرونایی اشباع می‌کنیم
بیشتر وقتها هم پناه می‌بریم به دنیای مجازی و کرونایی کهکشان اینترنت
کمتر پیش میاید در دنیای واقعی کسی را ببینیم
و روزها اینگونه می‌گذرد
*
طالبان بی شباهت به کرونا نیست، یک ویروس مهلک ساخت بشر. که هر چند وقت یک بار جهش می‌کند و به شکل تازه‌ای ظاهر میشود. این ویروس جهش یافته، یک روز نامش داعش است، یک روز طالبان است. یک روز اخوان المسلمین است. یک روز نامش میشود القاعده. همه با مرگبار بودن این پدیده آشنا هستند و چوبش را خورده‌اند. ریشه کن هم نمی‌شود. چه کسی فکرش را می‌کرد که اینها در قطر پخت و پز‌هایشان را بکنند و یک دفعه به افغانستان حمله کنند و در مدت کوتاهی همه شهرها را تصرف کنند. رژیم چنج بود این؟ چی بود این؟
*
انتقال قدرت در ایران در سال پنجاه و هفت هم همینقدر نامنتظره بود. اسمش را گذاشتند: انقلاب! برایش فیلسوف و تئوریسین پیدا شد. چپها حمایت کردند و تنور طالبان نامبر وان را چنان داغ کردند که دست و بال بعضی از خودی‌هایشان سوخت. پس از آن دولت موقت و اعدام‌های پشت بام مدرسه رفاه.
دولت طالبانی که باید خبرنگار خارجی غیرمسلمان هم با حجاب به دیدارشان برود. طالبان در افغانستان با صورتهای بسته و داعش در سوریه و عراق با چهره هایی پوشیده مانند فیلمهای هالیوودی خبرنگاران را گردن میزدند. این مزدوران، این موجودات مغزشویی شده، این سپاه روبات جانی، این ویروسهای ساخت لابراتوار، چه چیز را میخواهند به ما بباورانند؟ که زندگی کوتاه است؟ که مرگ نزدیک است؟ سهم چه را میخواهند از ما بدزدند؟ از جان ما چه میخواهند؟ امروز ویروس جهش یافته نامش «امارات اس. اس. لامی افغانستان» است. فردا نامش چه خواهد بود؟
*
پیش از کرونا و طالبان مرگ جایش در گورستان بود. اما الان در دوران پساکرونایی و پساطالبانی مرگ همه جا هست. در خانه، در بیمارستان، در خیابان. دارم هم تراژدی هملت را به چشم می‌بینم و هم زندگی میکنم. از ابتدای نمایش، هملت در گورستان است، نیمه شب بر سر گور پدر مقتولش رفته که ناگهان روح او ظاهر میشود و حق طلبی میکند. پدرش را کشته‌اند، در گوشش زهر ریخته‌اند و مسمومش کرده‌اند و صاحب تاج و تخت و همسرش شده‌اند. چقدر این داستان همگانی و جهانیست. چقدر زیر گوش پدران مان بدگویی کردند و ذهن آنها را بر علیه ما مسموم کردند و آنها را بر علیه ما برآشفتند تا ما را از خانه برانند و صاحب ملک و مال ما شوند؟ آیا سرانجام هملت‌ها به میهن بازمیگردند تا فتنه‌ها را افشا کنند؟ و حقیقت را به هر شکلی شده به ملت بنمایانند و دادخواهی کنند؟
*
حقیقت کجا رفته است؟ امید را چه شد؟ امید در استان پنجشیر است. پنج شیر با پنجه‌های شیر هنوز به دام غولهای بیابانی شهربازی ندیده و کودکی نداشته نیافتاده است. هنوز امیدی مانده است. مانند همیشه، شانسی موجود است چون امید در ته جعبه پاندورا مانده و نگریخته است. غولهای غارنشین دوباره ظاهر شده‌اند و به میان شهر آمده‌اند و میخواهند با روش صلح آمیزی آهسته آهسته شهرنشینی را به غارنشینی و زندگی در عصر حجر تبدیل کنند. جاده بازرگانی ابریشم به جاده نوین ابریشم برای انتقال مواد مخدر و روان گردان در سطح جهان در میاید و در این میان مافیای مواد مخدر شادان است. انگار دیگر هیچ راه گریزی نیست. اما همیشه امیدی به بهروزی در ته صندوقچه دلِ آدمی میماند و همین امید است که به انسان شور زندگی و میل به تلاش می‌دهد. پنجه شیر همیشه در پیکار است.
*
مهستی شاهرخی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy