پرویز یاری - ایران وایر
موسیقی آشیقی (عاشیقی) را میتوان عصاره ادبیات شفاهی ملل تُرک و هنرمند آشیق را میراثدار این هنر هزاران ساله نامید. آشیق، روایتگر است؛ روایتگر داستانها، افسانهها، تاریخ و تجربه زیسته مردم. او شاعر، آهنگساز، خواننده، نوازنده، هنرپیشه و داستانسراست. هنرمند آشیق، در میانه ظلم و سختیها صدای اعتراض مردم و در غم و شادی همپای درد و رقص آنها است. آشیق در رزم آقسقل (ریش سفید) است و در بزم شوخ و گوینده «قارا وللی» (لطیفه).
در واقع آشیق، صدای توده مردم و میراثدار فرهنگ، تاریخ و ادبیات آنها است و چه گناهی بالاتر از این در حکومتهای توتالیتر و علاقهمند به یکسانسازی فرهنگی! این گزارش روایت ممنوعیتها، محدودیتها و ضدیت جمهوری اسلامی با آشیق و موسیقی آشیقی است.
پس از صدور دستور جمعآوری آلات موسیقی در ماههای ابتدایی انقلاب ۱۳۵۷ «تارجی شولان» (Tarcı Şulan)، استاد مشهور تار اهل مراغه که نمیتواند منطقِ ممنوعیت تار و ساز را درک کند، به نواختن تار ادامه میدهد. هنگامی که انقلابیون به نام دین به در خانه او میآیند، شولان غرق در هوای «سهگاه» است. انقلابیون شروع به فریاد زدن میکنند و شولان که غافلگیر شده، به آنها خیره مانده است. ماموران به او میگویند که نباید دوباره تار بزند و سازش را نیز باید به آنها تحویل دهد. شولان که با تارش یکی شده است، حاضر به تحویل دادن سازش نمیشود و میگوید: «تار جان و روح من است. جانم را بگیرید، من را بکشید؛ اما تارم را از من جدا نکنید، من بدون تارم نمی توانم زندگی کنم». ماموران در پاسخ میگویند: «پس هر دو مشکل را با هم حل خواهیم کرد.» آنها به زور تار را از دست شولان میگیرند و سازش را آنقدر بر سر او میکوبند تا تار و شولان هر دو با هم به قتل میرسند.
👈مطالب بیشتر در سایت ایران وایر
واقعه تراژیک قتل «تارجی شولان» به دست انقلابیون، توسط «علی قافقازیالی»، نویسنده و پژوهشگر در صفحه ۱۳ از جلد چهارم کتاب «آنتولوژیِ ادبیاتِ ترکیِ ایران»، روایت شده است.
هر چند انقلاب ۱۳۵۷ در ایران، نقطه آغاز محدودیتها برای موسیقی آشیقی نبود؛ اما شروع دورهای از ممنوعیتها و تشدید برخوردهای امنیتی با آشیقها شد. در دوران حکومت پهلوی دوم، بهرغم ممنوعیتها و ضدیت حاکمیت با زبان، فرهنگ و ادبیات تُرکهای ایران، موسیقی آشیقی تا حدودی تحمل میشد. بااینحال از همان ماههای ابتدایی انقلاب، برخوردهای امنیتی و تشدید فشارها بر آشیقها افزایش یافت. پس از تثبیت قدرت جمهوری اسلامی در ایران، به مدت ده سال موسیقی آشیقی عملا ممنوع بود. در این دوره بسیاری از هنرمندان آشیق بازداشت، تهدید و حتی به قتل رسیدند. بسیاری دیگر نیز مجبور به مهاجرت شدند و یا پس از عمری آشیقی به شغلهای دیگر روی آوردند.
«علیرضا صرافی»، نویسنده و روزنامهنگار اهل ارومیه، در شماره ۴۲ نشریه «گونش»، برخورد حاکمیت با آشیقها پس از انقلاب را چنین روایت میکند: «یکبار به قهوهخانه بیترانه عاشیقها در طبقه دوم سینما دیانا ریخته و ده-دوازده ساز را با خود به کمیته برده بودند. نماینده آنها مرتبا به کمیته مراجعه میکرد؛ اما سازها را آزاد نمیکردند. از اطراف ارومیه خبر میآمد که به یک عروسی ریختهاند، سازها را از دست عاشیقها گرفته و در حیاط بیخ دیوار گذاشته و سپس با کلاشینکف آنها را تیرباران کرده و رفتهاند. اغلب عاشیقها یا بیکار بودند و یا برای امرار معاش به مشاغل دیگری روی میآوردند، عاشیق حسن در منزل خود قالی میبافت و عاشیق عبدالعلی با پیکان قراضهاش بین تبریز-کلیبر مسافرکشی میکرد. یکبار هم او را در همین راه کلیبر به بهانهای از ماشین پیاده کرده و با مشت و لگد به جانش افتاده بودند.»
آشیقها در دهه شصت و تحت فشار حاکمیت سختترین دوره پس از انقلاب را تجربه کردند. در سالهای میانی این دهه، آشیق «رسول قربانی» که به سختی با پارچهفروشی زندگی میکرد، خواندن آوازهایی با مضامین مذهبی و انقلابی را آغاز کرد. او تلاش کرد با این کار برخوردهای امنیتی جمهوری اسلامی را کم کند تا شاید قدمی برای زنده نگه داشتن موسیقی آشیقی بردارد. بااینوجود آشیق رسول توفیق چندانی در این حرکت جدید نیافت و عمده آشیقها با او همراهی نکردند.
با پایان جنگ هشت ساله ایران و عراق، سویههای ناامیدی تُرکهای ایران از جمهوری اسلامی در به دست آوردن حقوق فرهنگی و زبانی خود، آشکارتر شد. این مسئله باعث افزایش فعالیت طبقه متوسط آذربایجانی در سالهای پایانی دهه شصت و دهه هفتاد شمسی شد. ابتدا قورولتایهای (گردهمایی) چند نفره در منازل، حول محور ادبیات تُرکی و تا حدی مسائل روز سیاسی شکل گرفت و بعدها در دهه هشتاد و با مشارکت صدها هزار نفری مردم در قورولتای سالانه «قلعه بابک»، این گردهمایی تبدیل به جشنواره فرهنگی تُرکهای ایران شد.
نقطه مشترک همه قورولتایهای شکل گرفته در این دوره، مشارکت فعال آشیقها و استفاده از پتانسیل موسیقی آشیقی برای پیوند میان نخبگان آذربایجانی با توده مردم بود. هر چند قورولتای قلعه بابک به دلیل برخوردهای امنیتی و صدور احکام سنگین زندان علیه مشارکتکنندگان به مرور از رونق افتاد؛ اما نهادهای امنیتی برای جلوگیری از تشدید تنش بین آذربایجانیها و حاکمیت، به مرور از برخورد علنی با آشیقها پرهیز کردند و ممنوعیتهای گذشته برای موسیقی آشیقی نیز کاهش پیدا کرد.
پس از سپری شدن دوره ممنوعیت و محدودیتها، اکنون دههها است موسیقی آشیقی وارد دوره بیاعتنایی و عدم حمایت در ایران شده است. سالها است، ایران شاهد نواخته شدن موسیقی آشیقی تنها در جشنوارهها و یا برنامههای سالانه در صداوسیما است. عدم حمایت کافی از آشیقها باعث عدم ثبت بسیاری از «هاوالار» (سبکهای آواز و اجرا) شده و خطر فراموشی و نابود شدن این میراث ارزشمند را تهدید میکند.عدم سرمایهگذاری بر روی موسیقی آشیقی در ایران نیز مانع از بهروز شدن این هنر همپای تغییر نسلها شده و این معضل مجالس آشیقی را از رونق انداخته است.
«علی قافقازیالی»، پژوهشگر اهل ترکیه و نویسنده کتابهای «آشیقهای ایران و شناسه ملیشان» و «مناطق آشیقی تُرکان ایران»، در گفتوگو با ایرانوایر میگوید: «موسیقی آشیقی هنری چند وجهی است. هنرمند آشیق نیز تنها نوازنده نیست. او همزمان شاعر، آهنگساز، خواننده، حماسهسرا و مورخ است. آشیق مانند مدرسهای سیار است که روستا به روستا و شهر به شهر میگردد و در کنار توسعه زبان تُرکی در میان مردم، سطح فرهنگی آنها را نیز ارتقا میدهد. همین ویژگیها، آشیق را به شخصیتی تاثیرگذار در جامعه بدل میکند؛ تاثیری که با سیاستهای فرهنگی ایران در صد سال گذشته سازگار نیست. اما باید گفت که ممنوعیت ها کارساز نخواهد بود؛ زیرا مرکز موسیقی آشیقی چه در گذشته و چه امروز، جغرافیای ایران بوده است. بزرگترین اوزانها در طول تاریخ از ایران برخواستهاند و زیباترین دَستانها و حکایتهای آشیقی در ایران پرورده شده است. ایران حتی منبع موسیقی و هنر برای ترکیه بوده است و آشیقهای تبریزی در نشر موسیقی آشیقی در آناتولی نقش بسیار موثری داشتهاند. موسیقی فرهنگی تُرکان به مرکزیت مراغه، اردبیل، تبریز و همدان، از مهمترین مراکز فرهنگی جهان تُرک هستند. بهرغم کاستیها هنوز موسیقی آشیقی در ایران زنده است و این هنر با تمامی محدودیتها مسیر خود را خواهد یافت و این میراث ارزشمند باقی خواهد ماند.»
بهرغم تغییر رویه نهادهای امنیتی در برخورد با هنرمندان آشیق، طبقه روحانیت همچنان دشمنی خود را با موسیقی آشیقی ادامه داده است. آشکارترین نمود ضدیت روحانیت با موسیقی آشیقی در آذرماه ۱۳۷۷ و در مراسم نمازجمعه تبریز خودنمایی کرد.
«ابراهیم رشیدی» (ساوالان)، نویسنده و روزنامهنگار، در روایت این حادثه مینویسد: «ششم آذر ۱۳۷۷ به دستور آیتالله محسن شبستری در مراسم نماز جمعه تبریز پرچم آمریکا را بر تن قوپوز (ساز آشیقی) کرده و هر دو را آتش زدند و نمازگزاران شادمانه تکبیر سردادند.» این نویسنده ساکن مشگینشهر، اقدام امام جمعه تبریز در به آتش کشیدن ساز آشیقی به همراه پرچم آمریکا را به مثابه «دشمنسازی تُرکها و جنگ آشکار با سمبلها و فرهنگ آذربایجان»، دانسته است.
در کنار سیاست انکار و تلاش حکومتها در صد سال گذشته برای تضعیف مولفههای هویتی تُرکهای ایران، یکی از اصلیترین دلایل ضدیت طبقه روحانیت با آشیقها، پتانسیل موسیقی آشیقی برای پیوند دادن نخبگان با توده مردم است. هنری که توانسته است آشیق «یوسف اوهانس» آشوری، «چنگیز مهدیپور» علوی، «مناف رنجبر» سنی و آشیق «پریسا ارسلانی» را فارغ از تفاوت دین، مذهب و جنسیت حول محور موسیقی آشیقی گرد هم آورد، توده مردم را به سوی پذیرش ارزشهای پلورال سوق خواهد داد و آنها را به نخبگان سکولار جامعه پیوند خواهد زد. از این رو است که روحانیون فعالیت آزادانه آشیقها در بین مردم و سرمایهگذاری بر روی موسیقی آشیقی را به کاهش قدرت و از بین رفتن پایگاه اجتماعی خود تعبیر میکنند.