هاینریش بل، نویسنده سر شناس آلمانی، در توصیف بلاهایی که هیتلر بر سر آلمان آورده بود، عبارت معروفی دارد:
" بعد از هیتلر، همهء آلمانیها درک کردند که او چه بلایی بر سر کشور و زیربناهای آن آورده است... اما یک چیز نابودشده هم بود که فقط ما روشتفکران آن را میفهمیدیم و آن خیانت هیتلر به "کلمات" بود. خیلی از کلمات شریف دیگر معانی خودشان را از دست داده بودند، پوچ شده بودند، مسخره شده بودند، عوض شده بودند، آشغال شده بودند. کلماتی مانند: آزادی، آگاهی، پیشرفت، عدالت! " (۱)
ارتکاب چنین جنایت هایی نه مختص به هیتلر که از اصلی ترین مشخصات نظامهای استبدادی، بخصوص از نوع توتالیتر آن میباشد. چرا که از مشخصات قدرت، پنهان کردن خود در پشت کلمات شریف و زیبا میباشد. روش عمل اینگونه است که مانند ویروس وارد سلول (کلمه) شده و همانگونه که سلول را تدریجا از درون میکشد، آن را انباشته از خود (سم مرگ) میکند و اینگونه است که بعد از تهی کردن کامل عناصر زندگی بخشی که آن را سلول کرده بود و به آن هویت داده بود، با حفظ پوسته، آن را انباشته از مرگ میکند. به بیان دیگر، با حفظ پوسته، سلول را به سمی تبدیل میکند که سیستم دفاعی بدن (جامعه) قادر به شناسایی آن نیست و اینگونه بدن فرد (جامعه) را کم کم مسموم میکند. اینگونه نه تنها سلول را میمیراند، بلکه سبب بیمار شدن و حتی مرگ دیگر سلولهای فرهنگی، اجتماعی، روانی و عاطفی جامعه میشود. اما به این هم قانع نیست، بلکه، بعد از مرگ سلول، آن را در شکل زامبی به "زندگی" بر میگرداند تا آن را در راستای اهداف خود، که همان استمرار بخشیدن به استبداد خود است، به کار گیرد. از خود بیگانگی، از جمله، اینگونه است که رخ میدهد.
شاید بشود گفت که اول متفکری که این روش را بگونهای موفق بکار برد افلاطون بود و تعریفی که به کلمه "عدالت" داد و آن را "هر چیز را در جای خود قرار دادن" تعریف کرد و اینگونه به نابرابری طبقانی، جنسیتی و نژادی، "مشروعیت" بخشید. استالینسم نیز همین بلا را بر سر واژه هایی چون "سوسیالیسم" و "شورا/سویت" آورد.
استبداد حاضر، که نتیجه کودتا بر ضد اهداف انقلاب در خرداد ۶۰، که به روایت به سرقت رفته انقلاب (۲) تبدیل شده است نیز بنا بر طبیعتش این روش را بگونهای سیستماتیک به کار برده است و در درون گفتمان دینی، معانی اولیه را از کلمات شریف تهی کرده و معانیای که نیازهایش را بر طرف میکرده، و میکند، به آنها داده است و اینگونه است که "اسلام" به عنوان روش رهایی و رشد، به "استسلام"، به ارتجاع و تقلید و خشونت، و به بندگی قدرت در آمدن، تبدیل شده است. یکی از آخرین نمونههای آن " امر به معروف و نهی از منکر"، که همان به چالش کشیدن قدرت مذهبی- سیاسی است و در واقع همان نقشی است که احزاب مخالف در مردم سالاریها بازی میکنند و آن اینکه، سیاستهای حزب حاکم را انتقاد و نقد کردن و اینگونه مانع سو استفاده آنها از قدرت شوند، میباشد. ولی در اسلام ولایت مطلقه فقیه به آن نقش زن ستیزی داده و در شکل اجباری کردن حجاب از طریق تو سری زدن و تحقیر زن معنی کرده است.
چرا "پرستو" و نه "دام عسل"؟
استبداد ضد انقلاب حاکم بر وطن به از خود بیگانه کردن واژهای اسلامی قانع نشده و خیانت به کلمات شریف را به درون واژههای سکولار و فارسی نیز کشانده است و از شناخته ترین آنها جایگزین کردن "دام عسل" (honey trap) با واژه "پرستو" میباشد.
توضیح اینکه یکی از روشهای معمول دستگاههای اطلاعاتی کشورها برای نفود در داخل ساختار قدرت کشورهای رقیب، کاهش دادن زن به شیی جنسی و استفاده از او برای به تله انداختن و کسب اطلاعات از دولت و کشور رقیب بوده است. بکار گیری این روش را در دوران جنگ سرد، در دستگاهای اطلاعاتی آمریکا و شوروی در مورد یکدیگر میتوان دید (نوع رومانتیک شده آن را در بعضی از فیلمهای جیمز باند میشود دید.) و موساد اسرائیل این روش را با موفقیت بسیار با فرستادن زنهای مو بور و چشم آبی که مورد طبع نخبگان سیاسی و نظامی کشورهای عرب بودند بکار برده است و میبرد.
ماموران بی تجربه و اطلاعاتی استبداد حاکم که با کمک افسران ساواک که خود تعلیم دیدههای افسران موساد بودند، دستگاه اطلاعات را باز سازی و آن را گسترده کردند و اینگونه روشها را مورد نیاز خود یافتند و از آنجا که " دامن شرع اقدس وسیع"، و از آنجا که حفظ نظام "اوجب واجبات" بود، فتواهای آقای خمینی آن وسعت را به حداکثر رساند (۳)
و اینگونه استفاده جنسی از زنان در نقش "دام عسل" هر روز استفاده بیشتری یافت.
اما سوالی که در اینجا برایم پیش آمد این بود که چرا افسران اطلاعاتی رژیم از عبارت " دام عسل"، که عبارتی است که در جهان جاسوسی بکار میرود استفاده نکردند و به سراغ استفاده از واژه پرستو، که یکی از زیباترین اسامی ایرانی در میان ایرانیان میباشد و به عنوان مظهر زیبایی و وفا و ظرافت در اشعار فارسی جایگاهی جاودانه یافته، و نیز در قصههای نویسندگانی مانند هانس کریستن اندرسن، وارد این فرهنگ شده و آشیانه گرمی را در دل این فرهنگ برای خود ساخته است رفتهاند؟
یکی از اولین دلایلی که به ذهن انسان میآید، ماهیت ضد زن و زن نفرتی است که در میان اعضای این ارتش "امام زمانی" وجود دارد. چرا که عبارت "دام عسل" بصراحت معلوم نمیکند که این زن است که از او به عنوان شیء جنسی استفاده شده است (و او اجازه داده است که از او به عنوان شیئ جنسی استفاده شود.) اما در مورد پرستو چنین نیست.
دیگر اینکه این اسم، نامی ایرانی میباشد و دشمنی استبداد حاکم با هر چه رنگ و بوی ایران و ایرانی را بدهد مسلم است. تا جایی که همان رهبری که مشروب خوردن و هزار کار حرام دیگر را برای این ارتش امام زمانی نماز شب خوان روزه گیر خود برای حفظ بیضه "اسلام" ولایت مطلقه فقیهی خود واجب کرده بود، امری مبرهن است. از آنجا که نمیتوانستند این زن ستیزی نهادینه شده در عمیق ترین دهلیزهای روانی-باوری خود را با انتخاب نامهایی چون خدیجه و زینب و رقیه و حلیمه و سبیعه و صفیه نشان دهند، به سراغ یکی از زیباترین و ظریف ترین نامهای ایرانی آمدند و نام پرستو را معادل زن تن فروشی که به هر علت خود را در اختیار قدرت استبدادی قرار داده است طرح و ترویج کردند.
ولی این جنایت فرهنگی فقط به اینجا حتم نمیشود و عمق بسیار بیشتری میگیرد. چرا که بسیاری از مخالفان استبداد حاکم که شاید در ذهنیت نا خود آگاه خود حامل این نوع نگاه ضد زن بودند (البته این نگاه ضد زن محدود به مردان نیست. ضد فرهنگ مردسالاری بدون شرکت فعال عده نه چندان کمی از خانمها قادر به تولید، مصرف و باز تولید خود نمیشود.) در این " دام عسل" افتاده و آنها نیز هم صدا با اعضای ارتش "امام زمان"، به جای استفاده از عبارت " دام عسل" روی به استفاده از "پرستو" آوردند و اینگونه ندانسته به یاری استبداد شتافتند.
بنا بر این پیشنهاد اینجانب به هموطنانی که هدفشان استقرار جمهوری شهروندان ایران در ایران مستقل و آزاد است، و نیز دیگران، این است که از تله "هم زبان شدن" با استبداد خارج شوند و در چنین مواردی تنها و تنها از عبارت معمول " دام عسل" استفاده کنند.
(۱) https://ejiga.com/m/cciko1O
(۲) https://www.zeitoons.com
(۳) http://www.imam-khomeini.ir/