Thursday, Sep 2, 2021

صفحه نخست » جنگ سرد هنوز هم‌چنان برقرار است! مردم ایران و افغانستان از قربانیان این جنگِ سرد هستند، کوروش گلنام

Kourosh_Golnam_2.jpgدرس سخت و دردناک تاریخ

درد واندوه خودِ ما ایرانی‌ها کم بود، نگرانی برایِ روزگارِ هراسناکِ افغانستانی‌هایِ هم‌فرهنگ ‌و هم‌زبان ما نیز برآن افزوده شد!

نگاهی به دیروز و امروز

چهار‌دهه و اندی از انقلاب ایران گذشت. امروز با درس‌گیری از اشتباه‌ها، همه بهتر دریافته‌ایم که انقلاب چه بر سر ایران آورد. این درس‌آموزی ولی با تاوانی بسیار سخت و اندوهبار به دست آمده است. درک بیش‌ترین شمار مردم امروز ایران چه در زمینه باورهایِ دینی/مذهبی، چه اجتماعی و سیاسی به هیچ روی با پیش از انقلاب هم‌سویی وهم‌خوانی ندارد و اگر چنین درکی آن زمان وجود داشت هرگز انقلاب نمی‌شد. البته اخلاق، منش و روش مردم آسیب‌هایِ فراوانی خورده است که اگر این رژیم به جایگاه‌ حقیقی‌اش "زباله‌دان تاریخ" پرتاب شود و یک یا دو‌‌سالی مردم در آزادی زندگی کرده و رفاه نسبی نیز به وجود بیاید، جبران شدنی است.

نقد گدشته

ـ نقد گذشته هنگامی برایِ کسی بهره دارد که از خود آغاز کند. من خود در انقلاب شرکت داشتم و به روشنی می‌گویم که به‌شدت علیه حکومت شاه بودم. پیش از این به خود انتقاد کرده و بازهم می‌کنم که از یک‌سو نه تاریخ ایران، به ویژه دوران نزدیک‌تر به خود، قاجاریه را درست خوانده و نه روند پیشرفت‌هایِ ایران در دورانِ پهلوی پدر و پسر را درست ارزیابی کرده بودم. و از سوی دیگر من نیز چون شمار فراوانی جوانانِ درس‌خوانده آن روزگار نا‌خواسته و ناآگاه آلوده "جنگِ سردِ" میان بلوک شرق و غرب بوده و بی‌آنکه در آغاز انقلاب هیچ وابستگی سیاسیِ رسمی به گروه ویژه‌ای داشته باشم ولی در جو آن روزگار دو سالی پیش از انقلاب خود را با دیدگاه چپ تعریف کرده و با وجود مخالفت با حزب توده، نگاهم ولی به شرق بود. پروپاگانداهایِ (تبلبغ‌هایِ) همه گروهای سیاسی چه چپ (که گوناگون بودند) و چه مذهبی چون جبهه ملی (که در گذشته زیر نام زنده‌یاد مصدق پایه و اعتبار بیش‌تری داشت)، نهضت آزادی، سازمان مجاهدین و... همه و همه آبشخورشان "کودتای ۲۸ مرداد" بود که کینه و نفرتی وصف‌ناشدنی در میان همه این بخش‌های سیاسی و بیش‌تر نوبسندگان و شاعران بنام آن‌ دوران و باورمندان به آن‌ها پدید آورده بود. این چند جمله را از خود نوشتم که نمایی از اندیشه آن دوران خود و شاید شمار فراوانی از آنان که هم نسلان من بودند را به دست داده باشم.
ـ امروز، یک‌بند شنیده می‌شود که جوانان به نسل‌هایِ پیشین خود سخت انتقاد کرده و حتا ناسزا می‌دهند که چرا انقلاب کردید؟ چنان می‌گویند که گویا ما آگاهانه برنامه‌ریزی کرده‌یودیم که کشور را دو‌دستی به آخوندها تقدیم کردیم! بارها یادآوری شده است که در آغاز تظاهرات‌ها نه سخنی از خمینی بود و نه گروه‌های مذهبی در آن دخالتی داشتند. هیچ کس حتا در خواب هم نمی‌دید که آخوندها به سادگی سوار بر انقلاب شده و فرمانروا شوند. به سخنان همین آخوند خامنه‌ای در این باره می‌توان توجه کرد که خود می‌گوید تا چند هفته می‌پنداشتم که خواب می‌بینم! روشن است که وضعِ هراسناک امروز را در هیچ زمینه‌ای حتا در زندان‌ها (چه سیاسی و چه عادی) را نمی‌توان با دوران شاه برابری داد. زندگانی، چهره شهرها، پوشش و رفتار مردم در آن دوران در برابر امروز ایران، چون بهشت در برابر جهنم می‌نماید ولی آگر آن سوی ماجرا را درست ارزیابی نکنیم دوباره به اشتباه خواهیم افتاد.
بی هیچ گمانی شاه میهن‌دوست و خواستار سرافرازی و پیش‌رفت ایران بود ولی او نیز به دور از اشتباه نبود. شاه آدم با سوادی بود (برای توجه آقای سروش)، به دو زبان انگلیسی و فرانسه به خوبی تسلط داشت، مهم‌ترین و کارآمدترین چهره اوپک و به گونه‌ای کارشناس بازار نفت بود، ولی او نیز خودکامه بود. در همه کارها می‌خواست دیدگاه خود را برکرسی بنشاند و این درحالی بود که جامعه آن روز کارشناس و خدمت‌گذار نیز فراوان داشت و اگر غرور فراوان شاه، چاپلوسان، دست‌بوسان و بله‌قربان‌گویان نبودند، که شوربختانه در فرهنگِ ما به انگیزه‌هایِ تاریخی ـ که خود بحث دیگری است ـ ریشه دارد، چرخ آن روز کشور به‌تر پیش می‌رفت و دل‌نگرانی‌ها و بی‌اعتمادی به شاه و دیگر کارگزاران دولت و مجلس چنان دامنه گسترده‌ای نمی‌یافت. سازمان امنیت، ساواک، به چهره هراسناکی در جامعه تبدیل شده و پروپاگانداها (تبلیغ‌ها) به شکل‌های پنهان و آشکار، که شاید خود ساواک نیز دانسته به آن دامان می‌زد، چهره مخوفی از او می‌ساخت و سایه ترسِ زیادی بر جامعه حکم‌فرما نموده بود. روزنامه، حزب و سازمان آزادی که بتواند آزادانه و به درستی نقد و انتقاد کند وجود نداشت؛ اختلاف میان لایه‌های اجتماعی روز بر‌روز بیش‌تر می‌شد. تنها نگاهی به حاشیه‌نشینان و آلونک‌نشینان فراوان در کناره‌هایِ شهرهایِ بزرگ در آن دوران، خود نمونه‌هایِ گویایی از این گرفتاری‌ها بود. ناداری و تنگدستی را هم در کناره شهرها و هم در روستاها بیشتر و آشکارتر می‌شد دید. درآن دوران نیز پارتی‌بازی و زدوبند بود و به خوبی چشم می‌آمد و به همه این‌ها دروغ‌ها، بزرگ‌نمایی‌ها و تهمت‌ها به شاه و دربار را وسیله مخالفان از همه گروه‌ها و سازمان‌ها و آخوندها را نیز نباید از دید دور داشت. پروپاگانداها چنان بود که شاه را سرسپرده بی‌اراده آمریکا نشان می‌داد در حالی‌که چنین نبود. به راستی باید گفت که همه داده‌هایِ منفی آن دوران (که نمی‌شود آن را ندیده گرفت) در برابر چهره دردناکِ امروز ایران با گرفتاری‌هایِ کشنده، از هم‌پاشیدگی و بی‌خردی و فساد و دزدی آخوندها و دنبالچه‌های آنان، سروری ننگ‌آور روسیه و چین در ایران و... به هیچ روی درخور برابری و سنجش با دورانِ شاه نیست و آن‌ها در برابر وضع هراس‌آور امروز ایران بکلی رنگ‌باخته و بسیار ناچیز می‌نمایند. همین سبب می‌شود که نسل‌هایِ پس از انقلاب با دیدن عکس‌ها و فیلم‌هایِ آن دوران چنین سخت از پدران و مادران خود که در انقلاب شرکت داشته‌اند انتقاد کرده و عصبانی باشند. من و بی‌گمان مبلیون‌ها چون من اگر می‌دانستیم انقلاب به چنین سرانجام شومی می‌رسد و چنین ایران و ایرانی را به‌سوی نیستی می‌کشاند، هرگز و هرگز در انقلاب شرکت نمی‌کردیم.
ولی باید آنچه رُخ داده است را از همه سو ارزیابی نمود تا به نتیجه درستی رسیده و آیندگان از اشتباه‌هایِ ما بیاموزند وبدون شناخت و داشتن برنامه دقیق پا در راهی نگذارند. نگارنده بارها بر این تاکید داشته است که تا زمینه‌هایی نباشد، انقلاب یک شبه به وجود نیامده و برپا نمی‌شود. انقلاب ما را در نا‌آگاهی با خود کشید و بُرد. آقای عباس میلانی در کتاب ارزنده خود"نگاهی به شاه"، دوران او را با نگاهی همه سویه، آراسته بر سندها و از دیدِ من با دادگریِ درست، به خوبی ارزیابی نموده است، هم خوب را و هم بدش را بیان داشته است. آنان که خواستار آگاهی بیش‌تر و در جست‌وجوی حقیقت هستند، می‌توانند این کتاب ارزنده را بخوانند.

هنگام انقلاب چه پیش آمد؟

ولی این همه، تنها انگیزه پاگرفتن انقلاب نبود. چند نکته مهم بود:
ـ شاه صدایِ انقلاب را دیر شنید. اگر چند‌ماه پیش از آن دست به کاری پایه‌ای می‌زد و به آن شتاب پی‌در‌پی اشتباه نمی‌کرد و زودتر دست یاری به سوی جبهه‌ملی و میهن‌دوستِ خوش‌نامی چون زنده‌یاد بختیار دراز می‌کرد، انقلابی رُخ نمی‌داد چون بختیار حقیقتن (حقیقتاً) کاردان و اندیشمند بود و کشور را از آن گردابِ بلا بیرون می‌کشید. زمانی بختیار به قدرت رسید که دیگر بسیار دیر شده بود و حتا جبهه ملی نیز با زمینه‌هایِ مذهبی که داشت، "هم‌رنگ جماعت" شده و او را تنها گذاشت. آن زمان ویروس خمینی جامعه مذهبی ایران را چنان آلوده کرده بود که دیگر هیچ واکسنی کارساز نبود!
ـ در آغاز انقلاب هنوز هیچ سخنی از خمینی در میان نبود ولی وجود زمینه‌های دینی/مذهبیِ در جامعه با امکان‌های فراوانِ مالی (مهم‌ترین آن بازار و کیسه پُر‌بار بازاریان)، مکانی (چون مسجدهایِ فراوان حتا در دورترین روستاها و هیئت‌هایِ مذهبی گوناگون در سراسر ایران)، پروپاگاندا با تکیه بر پایه‌هایِ ریشه‌دار و سنتی مذهبی، وجود داش‌مشتی‌ها، لات‌ها و اوباشان و بیکاره‌ها که همیشه بسادگی وسیله آخوندها سازمان‌دهی شده و چون گروه‌های فشار و سرکوب در تظاهرات‌ها عمل می‌کردند، توانستند بر انقلاب سوار شوند.
ـ از سویی دیگر وجودِ جنگ سرد بین دو بلوک شرق و غرب و از بخت بد همسایگی ایران با شوروی آن روزگار هنگامی‌که خروش و جوشش در جامعه ایران اوج گرفت و نشان داد که حکومت شاه رو به فروپاشی می‌رود، مُهر خود را بر انقلاب ایران زد. آمریکا و غرب با توجه به وجود حزب توده، که وابستگی‌اش به شوروی و بلوک شرق بر کسی پوشیده نبود، هم‌چنین سازمان‌های دیگر چپ و مهم‌ترین آن‌ها سازمان چریک‌هایِ فدایی خلق که با آزادی همه زندانیان سیاسی، به همت زنده‌یاد بختیار در دوران کوتاه نخست‌وزیری‌اش، و آزادی شماری از رهبران آن پایگاه اجتماعی‌اش تنها درچند ماه به شتابی فراوان در ایران گسترش یافته و به بزرگترین سازمان چپ ایران تبدیل شده بود، هم‌چنین سازمان مجاهدین خلق که او نیز به سبب باورهای مذهبی، پایگاه‌اش به شتاب در میان جوانان رشد کرده بود و در سیاست کلی او نیز رو به سویِ شرق و بلوک شرق داشت، به ترس غربی‌ها به ویژه آمریکا از قدرت‌گیری چپ در ایران و بلعیده شدن ایران وسیله شوروی دامن زد و در نتیجه توانستند بدون آگاهی شاه با شماری از بلند‌پایگان ارتش تماس گرفته تا ارتش با اعلام "بی‌طرفی" همراه با غرب پشت شاه را خالی نموده و خمینی و آخوندها بتوانند آسوده به قدرت رسیده و چپ‌ها، سازمان مجاهدین و دیگر گروه‌هایِ مخالف را تار و مار کنند.

اشتباه آمریکا و غرب در ارزیابی‌ها

امروز اشتباه سیاست آمریکا و دیگر کشورهایِ بلوک غرب آن روزگار در برخورد با رژیم شاه چون روز روشن شده است. آخوندها با بی‌خردی و پس‌ماندگی در اندیشه و نگاه به زندگی و جهان، نه تنها به سادگی به دامان روسیه افتاده و بازیچه‌ سیاست‌هایِ آن شدند که غول بیدار شده و خطرناکِ دیگری چون چین نیز میدان فراخی برای پیش‌بُرد سیاست‌هایِ هژمونی‌خواهانه و سودجویانه خود در ایران یافت.
هیلاری کلینتون در یک سخنرانی به روشنی به انتقاد از سیاست‌ها و کارکرد آمریکا پرداخته و می‌گوید ما برای شکست شوروی پیشین مجاهدین را در افغانستان به وجود آوردیم، شوروی که شکست خورد و فروپاشید ما این گروه مسلح شده را رها کرده و آمدیم و آن بلا را بر سر افغانستان آوردیم. امروز نیز یک‌بار دیگر به گونه‌ای بدتر مردم افعانستان را در دست گروه آدمکش و تروریستی چون طالبان رها کردیم (بازگفت مفهومی).
آمریکایی‌ها اگر در افغانستان توانستند با قربانی‌کردن مردم افغانستان، بر شوروی پیروز شوند در ایران ولی با سیاست نادرست خود از ترسِ قدرت‌‌یابی چپ، به مشتی آخوند پس‌مانده، آدمکش و تروریست امکان دادند که دو دستی خود را تقدیم شوروی پیشین و روسیه امروز بکنند و به‌سادگی سرسپرده سیاست جهانی روسیه و چین شوند. اکنون مافیایِ حکومت اسلامی با یاری و رهبری مافیایِ روس و چین دست در دست هم به نابودی ساختارهای جهان یورش برده‌اند و میدان مشق تازه اینک مردم نگون‌بخت افغانستان هستند!

سخن پایانی

با فروپاشی شوروی پیشین شاید چندسالی جنگِ سرد کاهش‌یافته و به چشم نمی‌آمد ولی با قدرت یافتن دوباره روسیه، این جنگ هم‌چنان بر قرار ماند و امروز روسیه با افزوده شدن چین و پادوهایی چون کره‌شمالی، حکومت اسلامی و ونزوئلا تا آنجا که بتوانند به آمریکا و اروپا آسیب وارد می‌کنند.
ما مردم ایران و افغانستان به گونه‌ای نمونه دردناکِ تاریخی‌ای از قربانی‌شدن در جنگِ سردی هستیم که پس از فروپاشی بلوک شرق نیز هرگز بکلی خاموش نشد.
جنگ سرد هنوز هم‌چنان بر‌قرار است.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy