برگرداندن طالبان به قدرت و واگذاری افغانستان به این گروه تروریستی توسط آمریکا و ناتو
باعث شوکه شدن افکار عمومی جهان بخصوص ما ایرانیان شد. ناراحتی و تاثر ما ایرانیان از حوادث اخیر افغانستان بدین خاطر است که از نظر فرهنگی و تاریخی نزدیکی فراوانی بین این دو ملت بوده و هست و در واقع میشود گفت که یک ملت هستیم. بعلاوه ما ایرانیان ۴۳ سال میباشد با طالبان شیعی دست به گریبان و جنگ و ستیز میباشیم.
سیاست آمریکا بر میلیتاریسم و سلطه گری بر جهان متکی است. این سلطه از طریق ایجاد ۵۰۰۰ پایگاه نظامی در جهان اعمال میشود. آمریکا برای حفظ این سلطه نیاز به حکومتهای دست نشانده مطیع از طریق مداخله نظامی یا کودتایی در امور داخلی این کشورها دارد.
در این راستا میباشد به افغانستان و عراق حمله نظامی مینماید و دولتی پوشالی و ارتشی مزدور برای حفظ منافع خود در این کشورها میسازد.
برگشت دوباره طالبان به قدرت نتیجه پایه ریزی خانه پوشالی است که آمریکا و ناتو در افغانستان ساختند. خانهای پوشالی که بعد از ۲۰ سال تجاوز نظامی و هزینه کردن دو تریلیون دلار و آنهمه کشته و کشتار بطور مفتضحانهای و با یک تلنگر فروپاشید.
خروج فضاحت بار آمریکا از افغانستان و سپردن افغانستان به طالبان و فروپاشی خانه پوشالی ساخته شده توسط آمریکا بوسیله طالبان یکی دیگر از نشانههای آشکار افول و سقوط اجتناب ناپذیر آمریکا بعنوان اولین ابرقدرت جهان است. ابرقدرتی که ارتشش با بودجه ۷۵۰ میلیارد دلار بزرگترین ارتش جهان است. این ارتش به آن عظمت حتی نتوانست تخمین زند که قدرت ارتش ۳۰۰ هزار نفری افغانستان ساخته شده توسط بزرگترین ارتش جهان چه مقدار میباشد و چه توانایی هایی دارد و اصلا توان دفاع از کشور را دارد یا نه. و تحولات افغانستان بعد از خروج نیروهای آمریکایی چگونه رقم خواهد خورد. این از علائم بی خردی سیاسی دولتمردان آمریکاست که فکر میکنند همه چیز را میتوان با پول و زور بدست آورد یا سامان داد. سیاستمداران قلدری که از دهه ۵۰ میلادی در امور بیش از ۶۰ کشور دخالت مستقیم داشتند و چندین جنگ بی حاصل از کره گرفته تا ویتنام که بنا بود فقط ۹۰ روزه پایان یابد. تا افغانستان و عراق که نتیجهای بجز بی اعتباری و افتضاح بدنبال نداشته است. آمریکا در هر کجا مداخله نظامی و جنگ کرده است بطور خفت باری صحنه را ترک نموده است.
امروز برای دولتمردان آمریکا چه دمکرات و چه جمهوریخواه در سطح بین المللی و داخلی نه اعتباری و نه آبرویی و نه هژمونی بعنوان اولین قدرت جهان مانده است.
امروز زمان شرمندگی آنانی است که از حمله نظامی آمریکا برای بردن دمکراسی به خاورمیانه بزرگ بخصوص افغانستان و عراق و ملت سازی به سبک امپریالیستی حمایت کردند. و به جرج بوش پسر میگفتند بعد از افغانستان نوبت ایران است و ایران را بمباران نمائید.
دمکراسی وارداتی نیست بلکه فرهنگی است که در جامعه باید نهادینه شود. فرهنگی که نه از بالا توسط حکومتگران نخبه گرا بلکه توسط پائین یعنی مردم پرورش یابد و نهادینه شود.
ایجاد دمکراسی در افغانستان و عراق و خاورمیانه یک ادعای پوچ برای حمله نظامی به افغانستان و سپس عراق بود. چون اساسا سرنوشت مردم جهان از جمله مردم خاورمیانه و ایران و افغانستان و.. در سیاست آمریکا نه محلی از اعراب و نه اهمیتی دارد. مردم از دیدگاه کشورهای سلطه گر بخصوص قدرتهای بزرگ سلطه گر مثل آمریکا ابزاری میباشند که باید در خدمت منافع آنان بوده و تامین و ضمانت کننده بقای قدرت سرمایه داری و ثروت آنان باشند.
اوضاع تا ابد چنین خواهد بود و این کشورها در پویائی مرگ یعنی مرگ زندگی بسر خواهند برد. مگر اینکه مردم جهان سوم بویژه مردم خاورمیانه از جمله ایران و افغانستان خویش فکری اساسی و پایهای و همه جانبه بحال خود کنند تا از این فلاکت و سیه روزی و پویائی مرگ نجات پیدا کنند. اولین گام برای رهایی و آزاد شدن و دستیابی به فرهنگ دمکراسی نفی استبداد است. نفی رابطه استبدادی فرد با فرد از طریق تنظیم رابطه فرد با فرد با حقوق میباشد. نفی استبداد و ذهنیت استبدادی زمانی میسر میگردد که با آگاه شدن و وجدان پیدا کردن به حقوق از جمله حقوق بشر همراه باشد. باید مرتب با استبداد و روابط استبدادی مبارزه کنیم. اگر در ایران طالبان شیعی و در افغانستان طالبان سنی حاکم میشوند و تاریخا استبداد به این ملتها حاکم بوده است؛ بدین جهت میباشد که روابط افراد جامعه با هم یک رابطه استبدادی بر اساس اطاعت پذیری از قدرت بوده و میباشد.
فرید انصاری دزفولی