یادداشت زیر را مینویسم تا ایرانیان به نقش تخریب فکری و آشفته سازی درک و آگاهی فرهنگی، سیاسی ایرانیان از سوی این رسانهی فارسی زبان، هشیار و هشیار تر گردند. نمونه هائی از فعالیّتهای خبری و گزارش و تفسیر سیاسی بی بی سی را نشان میدهم تا ایرانیان بدانند که این رسانه هرگز در برون رفت تودههای ایرانی از چاله هرزهای سنت فکریشان نه کوشیده، بلکه فاجعه بارتر آنکه به نوعی و با شیوه هائی ریاکارانه در کار و کوشش بقای ضّد ارزشهای سنت فکری و دین بنیاد ایرانی بوده. کوششهائی که بی بی سی فارسی با مجموعهی برنامههایش به پیشگیری تحوّل جامعهی ایران اقدام کرده. نمونه هائی محدود از عمر رسانهای بی بی سی را یاد میکنم تا ایرانیان بدانند که دستگاه سخن پراکنی بی بی سی فارسی در هیچ دورهای از عمر خبر رسانی خود، هرگز و فقط رادیوئی خبررسان یا گذرشگر نبوده. اما چرا به رغم این سیاست یا سیاستهای مخّرب رسانهای (مخرّب برای مای ایرانی)، بی بی سی برای ایرانیان جذابیّت داشته؟ آن چیزی ست که باید دربارهاش سخن گفت.
رادیو بی بی سی چونان بنگاه سخن پراکنی بیگانه، از هشتاد سال پیش، و پیشتر شاید، مرجع معتبر دریافت خبر و تفسیر سیاسی ایرانیان بوده و هنوز کمابیش مرجع است. نخستین گرایش نسبتنا گستردهء مردم به بی بی سی فارسی شاید، به سال ۱۳۲۰ یا ۱۹۴۱ «جنگ جهانی دوم» و برکناری رضاشاه از سلطنت و تبعید وی از ایران از سوی متفقین باز میگردد. در هشت دههی اخیر این رسانهی بیگانه مرجع معتبر دریافت خبر و تفسیر سیاسی ایرانیان بوده. پرداختن به چراء این گرایش از حیطهی این نوشته بیرون است.
اما در دو مقطع عمدهی و سرنوشت سازتاریخ معاصر ایران: ۱ـ اشغال نظامی ایران از سوی متفقین و برکناری رضا شاه از سلطنت، سال ۱۳۲۰ و ۲ـ انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ یا ۱۹۷۹، ایرانیان دروسعتی بی نظیر به خبرها و گزارشها و تحلیلهای سیاسی این بنگاه سخن پراکنی بیگانه، انگلستان، گوش میسپردند. در هر دو واقعهی شوم، رادیو بی بی سی فارسی به رغم ادعاهایش به اینکه: این رادیو دستگاه خبرپراکنی بی طرف است، اما بعضا آشکارا به وضع گیری سیاسی برعلیه منافع عمومی ایران میپرداخت، کاری که هم اینک نیز ادامه میدهد اما بعضا نه آشکار و ملموس.
در این نوشته به جنبه هائی از ترفندهای کار ژورنالیستی بی بی سی و سمت و سو بخشی ذهن شنوندگان به هدفهائی خاصاش میپردازم. ترفندهائی که از نگاه غالب ایرانیان پنهان است. و مهم تر و فاجعه بار تر آنکه این رسانهی فارسی زبان، ذهن مطلق ناآگاه و غیر سیاسی ایرانیان، در هر دو مقطع تاریخی را، به هدف یا هدفهای ساخته و پرداختهی سیاستهای حاکم دولت مطبوعاش پیش رانده. این سخن ادّعا یا درک و استنباطی شخصی و خاص نیست، بلکه مقایسهای ست میان آنچه بی بی سی در برنامههایش در مقاطعی از تاریخ ایران به اجراء درآورده و میآورد و آنچه که سیاستهای جاری حکومت متبوع رسانه (انگلستان) نسبت به ایران به اجراء درآورده یا در حال اجراء ست، چیزی که واقعیّت را بهتر آشکار میکند.
بی بی سی در اخبار و تفسیرهای سیاسیاش بعد از شهریور ۱۳۲۰ با قوّت و قدرت بر علیه رضاشاه وضع گیری میکرد. در این سال تفسیرهای بی بی سی کاملا آگاهانه و سیستماتیک ذهنیّت سنت گرا و قویا دینی و شیعه بنیاد ایرانیان را بر علیه اقدامات اصلاحی رضاشاه مثل: کشف حجاب یا تاسیس مدارس مختلط یا ممنوعیّت و محدود سازی تظاهرات بربرمآب سوگواریها یا ممنوعیّت رفتار وحشیانهای مثل قمه زنی و تیغ زدن سر حتّی سر نوزادان و کودکان، بسیج میکرد. اقدامات و اصلاحاتی که توده ناآگاه با آنها سر ستیز یا ناساگاری داشت. غالب گفتارهای بی بی سی در آن سال و بعدها از سوی ماهرترین ماموران امنیت خارجی انگلستان مثل خانم آن لمپتن Ann Lampton ایران شناس با دانش ودیگرانی چون او نوشته میشد. در آن سال و سالها بعد هیچ یک از فرهیختگان ایرانی طرح سوال نکرد و روشن نساخت که: چرا رادیو بی بی سی فارسی به محض خروج رضاشاه ازقدرت، ذهن آماده و شیعه زدهی تودهها را اینگونه و بنام نقد رضاشاه، اما برعلیه تحوّل بنیادین رضاشاه و مردان رضاشاه و به سود اسلام و تشیع، بسیج میکند؟ گفتارهای بی بی سی در آن سال و سالهای بعد، تحریکاتی بود که ویرانی گری سرزمین مان در دهههای بعد را بستر سازی میکرد. بدین قرار رشد و گسترش وضع گیریهای نقادانهی بی بی سی نسبت به تحولات اجتماعی و فرهنگی عصر رضا شاهی، بی تردید در دامنه دار ساختن دشمنی تودهها حتی روشنفکران با سلطنت پهلویها، اثرگذار بود که کاملا اثر گذاشت. به یقین این نگاه به رضاشاه و سپس محمدرضا شاه از سوی معارضان مسلمان و باندهای جنایتکار همراهشان از سالهای بیست شمسی، و سپس همسوئی و همراهی و هم آوائی گروهها و جریانهای راست و چپ ضّد رژیم حاکم (سلطنت پهلوی) با اسلام خواهان، در جریان شکل گیری انقلاب ۵۷ ببار نشست و به درستی تامین شد. یعنی ویرانی ایران. نسلهای امروز و فردای ایران این اقدامات مخّرب این رسانهی به ظاهر بی طرف را هرگز ازیادها نبرده و نخواهند برد و نباید ببرند. و اصلا من این یادداشت را برای حفظ در خاطرهی تاریخی نسلهای امروز و فردای ایران مینویسم. تا دستکم در واقعات اجتماعی آینده با هشیاری و بدور از عواطف و احساسات به عمل سیاسی بپردازند.
گفتارهای بی بی سی در آن تاریخ هدف شوم دیگری را در ایران بسترسازی میکرد. اینکه ذهن عمومی جامعه را به ضرورت بقای دین در همهی عرضههای زیست اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و آموزشی به شیوهای نامحسوس و خزنده، میراند. و نیز به ذهن مطلق ناآگاه تودهها القاء میکرد که: اساس و هدف اقدامات رضا شاه پهلوی در باز سازی ایران، دین زدایی از ایرانیان بوده. در اینجا غفلت آگاهانه یا ناآگاه نخبگان یا همان جماعت به اصطلاح روشنفکر آنروز ایران را یادآوری کنم که: ۱- به جهت بی دانشی و ۲- به جهت دشمنی با نظام پادشاهی و مشخصا شخص رضاشاه، سیاست دامنه دار ساختن هرچه گستردهء اسلام خواهی به ویژه در عرصهی اجتماعی و سیاسی را ندیدند و مطلقا آنرا به جّد نگرفتند. چرا؟ زیرا نقش عظیم تاریخی، فرهنگی اسلام و تشیع را نمیشناختند و هنوز نمیشناسند. این گزیدگان و نخبگان، سخن پراکنیهای شوم گفتارهای بی بی سی را ندیدند که به نوعی بستر معارضه میان سنت فکری ایرانی و اسلامی با اندیشههای عصر مدرن یا عصر روشنگری را زمینه سازی میکرد و میگستراند. این اقدام و عمل به دامنه دار شدن تیره اندیشی دینی و رشد اسلام گرایی در گفتارهای بی بی سی فارسی در آن سال و سالهای بعدش، بی تردید اقدامات سیستماتیک و از وجه سیاسی هدفمند بود. و آن، تخریب و آشوب در آگاهی توده نسبت به مدرنیزه شدن جامعه به ویژه در روابط اجتماعی و فرهنگی و آگاهیهای عمومی بود. اینکه جامعهی ایران باید و باید و هرگز از بستر اسلامی و شیعی، جدا نشود. هرگز با اندیشههای تغییر پذیری و مبانی انسان بنیاد و پالوده از دین، خو نگیرد.
همین خط و ربط، بار دوم در انقلاب شوم اسلامی ۱۳۵۷ تکرار شد. اینبار بی بی سی فارسی عریان و بی پرده و بطور کامل جهت برقراری حکومت اسلامی، تمام نیروی خود اعّم از خبر و تفسیرها را بکار گرفت و تودهی اسلام بنیاد و نخبگان سیاسی مسلمان و غیر مسلمان و نخبگان غیر سیاسی را به خیزش برای برقراری حکومت اسلامی فراخواند. بی بی سی در اینکار تا آنجا پیش رفت که هر روز برای روز بعد مسیر راهپیماییها و شعارها را اعلان میکرد و اعلامیههای قائد اعظم انقلاب روح الله خمینی را برای تودهها میخواند.
این یادآوریهای تاریخی در اجرای نقش مخرّب این رسانهی بیگانه را که هنوز بسیاری از ایرانیان را در شنیدن اخبار ایران و فهم واقعات سیاسی روز، به خود مشغول میدارد، بدان میآورم که نشان دهم که بی بی سی فارسی به هیچ وجه به رغم ادغا و ادعاهایش، نه تنها رسانهای بی طرف نبوده و نیست، بلکه هوشمندترین و آگاه ترین رسانهی خبری و تفسیری جهان در جهت بخشی به توده و حتی نخبگان، دستکم در مورد ایران بوده و است. چرا؟ زیرا دقیقا میداند چه میخواهد و چه را باید بخواهد و چگونه بخواهد و خواست خود را چگونه و با چه متد یا شیوه هائی بکار گیرد.
من در این مختصراز میان برنامههای گوناگون بی بی سی فارسی که سالهاست بطور مستمر و سیستماتیک تهیه و اجراء میشود، به یک برنامه آنهم «پرگار» اشاره میکنم. برنامهی پرگاربنا بر ادعای تهیه کننده یا تهیه کنندگان و مجری مجرّب آن، در طرح مسائل فکری یا موضوعات سیاسی و اجتماعی مبتلا به ایران امروز ایرانیان، کاملا بی طرف است، در حالیکه مطلقا چنین نیست. بی بی سی به رغم ادعاهایش نسبت به بی طرفی اما، مثلا در همین برنامهی «پرگار» با ورزیدگی و کاملا هدفمند سوژهی بحث و مناظرهها را انتخاب میکند و با طرح پرسشهای کاملا آگاهانه شنوندگان و سپس شرکت کنندگان در گفتگو را در سمت و سوی مورد نظر میراند. لذا رسانهای ست که در برنامههای مشخص خود، هم در طرح مسایل جانبدار است و هم مهمتر در سامان بخشی و جهت دادن به سوژههای برنامهها. مشخصا «پرگار» را بررسی میکنم که بسیار هشیارانه و با پوشیدگیهای غیر ملموس عمل میکند. برای نمونه مثالی از برنامهای در پرگار یاد میکنم. یکی دو سال پیش مجری برنامه، سوژهای «روشنفکران» را مطرح گفتکو قرار داد، که اگر درست بیاد داشته باشم، گفتگو از سوی یکی از شرکت کنندگان به مفهومی بی محتوا با عنوان: «روشنفکران زیاده خواه» رسیدد. در این برنامه این شرکت کنندهی ایرانی که استاد جامعه شناسی در فرانسه است، فرهاد خسرو خاور، یکی از دو شرکت کنندهی بحث بود و ابداع گر مفهوم قلابّی «روشنفکران زیاده خواه».
اما کسانی که با مفاهیم رایج و شناخته شدهی علوم انسانی مثل فلسفه یا تاریخ یا جامعه شناسی و.... آشنا هستند، تعریف پایهای و ساختاری «روشنفکری» را میشناسند. لذا نه در حیطهی فلسفه و نه جامعه شناسی یا دانشی دیگر، صفت «زیاده خواه» یا چیزی شبیه آن یا حتی ضّد آن مثلا: «نه زیاده خواه» مطلقا قابل اطلاق به «پدیدهی روشنفکر» نیست. طبعا نمیتوان به چند و چون آن در این یادداشت پرداخت. اجمال آنکه میخواهم بگویم که بی بی سی فارسی در کار آگاهی بخشی و رشد تفکر جامعهی ایران عمل نکرده و نمیکند. اما تمام ماجرا این نیست. یعنی حرف من فقط نشان دادن کوششهای ضّد فرهنگ ِ سخن پراکنیهای بی بی سی نیست. حرف اصلی من آنجاست که بگویم اینهمه بدست کی و چه کسانی به اجراء در میآید. طبعا کارکنان بی بی سی ایرانیاند. آنان میدانند که چه میکنند یا باید بدانند که چه میکنند. حتی آن استاد جامعه شناسی که سوژهای قلابّی و بی محتوا مثل «روشنفکران زیاده خواه» را طرح میکند و پیرامونش سخن میپراکند، ظاهرا میداند چه میکند. که اگر نداند پس وای به دانشگاه یا موسسهای فرانسوی که در آن تدریس میکند و وای بر جامعه شناس فرانسوی Alain Touraineای که خسروخاور را جانشین خود ساخت یا او جانشیناش شد. باری میخواهم بگویم که همگان خواه در این رسانه یا آن رسانه، این مرکز آموزشی و تحقیقاتی یا آن، نوعا به آنچه عمل میکنند آگاهاند. باری در اینجا یادآوری سخن برتولت بِرشت ضروری ست که گفت: «آنکه حقیقت را نمیداند نادان است و آنکه حقیقت را میداند ولی انکار میکند «تبهکار» است».
چنین است که بی بی سی فارسی در مقطع بسیار شکنندهی تاریخی مای ایرانی، آشکار بگویم، چه تبهکارانه عمل میکند. چرا تبهکارانه؟ زیرا ایرانیان در میان صدها و صدها مدعی روشنفکری شاید، بندرت فرهیختگانی داشته باشد که مسائل پیچیده و کلافهای سردرگم تاریخی و فرهنگیاش را بشناسند و بدانند که عنصر ایرانی در چه ضّد فرهنگ و ضّد ارزشهائی غوطه ور است و توان برون رفت ندارند. این اندک فرهیختگان شاید بدانند که ایران امروز چقدر و تا کجاها به روشن اندیشان و فرهیختگان مسئول و دانشور و آگاه نیازمند است. پس باید دید و فهمید که طرح سوژه هائی از این دست: «روشنفکران زیاده خواه» مثلا، چه ضربههای هولناکی بر تن و جان علیل و بی رمق ایران وارد میکند. باری بی بی سی فارسی کجا و در کدام برنامهی جدّی کوشیده تا مسائل و گرههای پیچیدهی تاریخی و فرهنگی ایران را طرح کند؟ مسائلی که باز شدن آنها بی تردید جامعه را به خروج از بن بستها راه خواهد برد.
محمدحسین صدیق یزدچی