آقای حسن شریعتمداری در کلاب هووس با عنوان (پرسشی) «ایران آینده، ستارهای روشن در شب تیره منطقه؟» در «پاسخ» به آقای فرج سرکوهی که آرامش دوستدار را بعنوان منتقد دین مطرح کرده بود، متذکر شدند که جامعه ایران برای رسیدن به آزادی و دموکراسی نیازمند روشنگریِ متفکری همچون آرامش دوستدار نیست بلکه نیازمند نخبگان سیاسی است که در تلاش برای باز کردن جامعه، فضایی را فراهم آورند تا متفکران بتوانند آزادانه در آن فکر کنند و آزادانه آثارشان را منتشر کنند (نقل به معنی از سخن ایشان). ما در اینجا بخاطر اینکه مسئله شخصی پنداشته نشود از سخن گفتن در مورد متفکر ایرانی آرامش دوستدار درز میگیریم و فقط میپردازیم به مفهوم روشنگری که با وجودی جناب شریعتمداری برخی وجوه آن را در مفهوم سکولاریسم، راهنمای راه سیاسیشان قرار دادهاند اما حضور ضروری چنین رویداد یا پدیدهای را نفی میکنند.
ایشان همان سخنی را به زبان آوردند که پیشتر عبدالکریم سروش در مصاحبه با سایت «جرس» به زبان آورد و گفت ما فعلاً با سکولاریسم فکر کاری نداریم اما سکولاریسم سیاسی مورد قبول است. اشتراک نظر هر دو در این زمینه ناظر است بر نفی حضور مفهوم روشنگری از سوی آنها در شرایط امروز ایران. در واقع نفی مفهوم روشنگری برای جامعهای که حال زار امروزش از مذهب و حکومت مذهبی سرچشمه میگیرد. آقای شریعتمداری برای استدلال نظر خودشان برخی کشورها نظیر ژاپن را مثال آوردند که بنا به اقوال ایشان، متفکران و روشنگران نقشی در راستای استقرار آزادی و دموکراسی در آنها نداشتند، بلکه با فروپاشی سیستمهای فاشیستی گویا نخبگان سیاسی بدون هیچ زمینه از روشنگری (نقد دین) موفق شدند تا جامعه را به سمت آزادی و دموکراسی هدایت کنند. این مقاله ضمن اینکه ظهور پدیده روشنگری را منحصراً اروپایی قلمداد میکند و جلوهای از آن را در یونان کهن میبیند، میخواهد به این نتیجه برسد که، هرکجا نقش مذهب پُررنگ و محوریت داشته باشد در آنجا نوعی از روشنگری جهت تولید اندیشه سیاسی و برای بسط نظام سیاسی، فی نفسه مطرح میگردد.
اگر روشنگری اروپا را در وجه قالب آن نقد مذهب بدانیم این به ذهن متبادر میشود که، هر کجا مذهب نقش کانونی در نظام سیاسی و اجتماعی دارد در آنجا ظهورنقش روشنگری و سکولاریسم فکر بهمراه سکولاریسم سیاسی بسیار محتمل است. و اینها بموازت یکدیگر پیش میروند. اگر پیش از شکلگیری الگوی دموکراسی یونانی باستان، نیازمند به چنین نوع «روشنگری» که در وجه اصلیاش نقد مذهب میباشد وجود نداشته علتش این بوده که در آن دیار کهن باورهای دینی و اصلاً دین حضوری نداشته است در حالیکه رویداد روشنگری اروپا به دلیل حاکمیت دین، از نقد دین میآغازد.
جامعه ایران در دو تحول دینی (زردتشتی و اسلامی) دین محور بوده و دو هزار و پانصد سال نظام سیاسی و اجتماعی را زیر سلطه مطلق خود داشته است. اگر امروز سیاستمداران ما به مفاهیمی چون «قانون اساسی مدرن»، چون «جدایی دین از دولت» و سکولاریسم بر نظام سیاسی سخن میگویند همگی برخاسته از اندیشه سکولار و در تمایز با اصل شرع اسلاماند که هزاران سال هر نوع زایشی از فکر سکولار را سرکوبید. هیچ جامعه و قلمرو فرهنگی که در آن دین از سیر تا پیازش کار داشته و بر مبانی آن، مناسبات و سازمان اجتماعی را از درون در حیطه خود گرفته و به آن مقبولیت بخشیده باشد بدون روشنگری به آزادی نرسیده. همه آن کشورهایی که در دوران دموکراسی نظام مدرنیته، بدون رویداد روشنگری در مسیر آزادی و دموکراسی گام نهادند و مورد نظر آقای حسن شریعتمداری بوده، کشورهایی بودهاند که با وجود حضور مذهب در آنها اما مذهب هیچ نقشی در مناسبات عرفی/ عقلی/ اجتماعی بمعنایی که در قرون وسطی و ایران کهن و جدید داشته، نداشته است. مثلاً در هندوستان با وجودی که تنوع و تعدد فرقههای مذهبی چندین برابر بیش از ایران است اما دموکراسی هندی از طریق نقد دینیِ روشنگرانه نمیآغازد چونکه اصولاً دین در هندوستان شخصی بوده و هیچ نقشی در سازمان و مراودههای اجتماعی و مناسبات و نوع رابطههایش، نداشته است. بنابراین نیازی نبوده تا دموکراسی هندی از طریق پدیده و مفهوم روشنگری بیآغازد.
یونان کهن نیز که اساساً و اصلاً با دین مواجه نبوده بتبع روشنگریاش نمیتوانسته از نقد دین بیآغازد بلکه روشنگریاش از جانب فلاسفه مستقیماً متوجهٔ چگونگیِ ساخته شدنِ کل هستی، مفاهیم اینجهانی انسان و اخلاق و موضوعات و مفاهیم دیگر میشود. و در کشورهایی نظیر ژاپن و هند که دین امر شخصی بوده و نقشی در ساخت پیکره جامعه و مناسبات و روابط اجتماعی نداشته، چنین نقدی نیز مناسبتی نداشته است. اما در قرون وسطی اروپا، به دلیل محوریت و حاکمیت دین بر همه شئون آدمی، رویداد روشنگری و نقد دین بوقوع پیوست. در ایران نیز اسلام، بتدریج در تار و پود فرهنگ جامعه ایران رسوخ و نفوذ کرده و پیکره فرهنگی آن را میسازد. «فلسفهٔ» این پیکرهٔ فرهنگی میشود «فلسفه» اسلامی که تا همین امروز از بطنش «روشنفکر» دینی سر بر میآورد. و قرار بود تفسیر اسلام به اسلام رحمانی از سوی «روشنفکران» دینی، این تفسیر مبنایی شود برای ساخت نظام سیاسی آینده ایران. روشنگریِ ایرانی یعنی نقد پدیده اسلام با تأویلهای رنگارنگ آن که دست بردار از سر نظام سیاسی ایران نیستند. این روشنگری قطعاً بوسیله سکولاریسم اندیشه جاری و ساری میشود. چگونه ممکن است سکولاریسم سیاسی در نزد آقای شریعتمداری مقبول واقع گردد اما وجه دیگر سکولاریسم، که سکولاریسم اندیشه است و اتفاقاً روشنگری در همین وجهش میگنجد، نفی گردد؟
وقتی آقای شریعتمداری میگویند نخبگان سیاسی فضای جامعه را باز کنند و در آن موقع مذاهب بیایند و یکدیگر را نقد کنند عملاً بر سکولاریسم فکر و وجه مهم آن روشنگری که پیش از هر چیز نقد مذهب است، فاکتور میگیرند. بعبارت دیگر نقد مذهب را بر عهده مذهب میگذارند. ایشان در این رابطه چنین گفتهاند: «شیعه، سنی را و سنی شیعه را و همینطور باقی مذاهب یکدیگر را نقد کنند (نقل به معنی از سخن ایشان در کلاب هووس). در واقع ایشان مانند سروش، نقد از منظر سکولاریسم اندیشه به مذهب را نمیپسندند. وقتی ایشان نقد روشنگرانهٔ متفکر به دین را برای آزادی مفید نمیدانند، و در عوض به نقش سکولاریسم سیاسی تأکید میورزند این مسئله، جز این معنای دیگری را در ذهن متبادر نمیکند.
به نظر کانت، روشنگری عبارت است از «خروج آدمی از نابالغی به تقصیر خویشتن خود» است. ما از طریق «نابالغی» و نشناختن خویشتن فرهنگی و بتبع سیاسی خود، در ایجاد حکومت دینی در دو دوره یکی دوره ساسانی و دیگری جمهوری اسلامی، مقصریم. و من اصلاً منظورم این نیست که عین رویداد روشنگری در اروپا بایست در ایران هم بهمانگونه رخ دهد که این رویداد منحصراً اروپایی است و ربطی به فرهنگ ما ندارد در حالیکه منظور اینست اگر برای شناخت از «تقصیر» خویشتن خویش، در ما ارادهای پیدا شود معنایش این است که میخواهیم بر نابالغی خویش غلبه کنیم. و این یعنی روشنگری از منظر سکولاریسم اندیشه، که خود زمینه ایست در پدیداری فردیت و استقرار آزادی و الگوی دموکراسی.
نیکروز اعظمی