اصلا غمی ندارد ظالم به زندگانی
خون می خورد چو زالو از جسم هر جوانی
گویی خبر ندارد از برف و باد و بوران
خُسبَد به سان خرسی در سنگری نهانی
از جنسِ نابِ دارو لابد شده نصیبش
خود را نموده ایمن زین آفتِ جهانی
از حرصِ خاص زاهد، فرصت شده سرابی
هر کس کند قماری از بهرِ آب و نانی
از وهم بی کرانش، هر دم بود بساطی
روزی ز بمب و موشک، گاهی قمر پرانی
کودک غذا ندارد، بی بی گرسنه هر شب
او می خورد کبابی از مرغِ زعفرانی
گیرد گلوی مجلس، از نشر پاکِ اخبار
جُز شَر برون نیاید، از بیتِ آن چنانی
پاسخ به کس نگوید، این پیرِ پُر هیاهو
از مهلکه گُریزد، هر گه به یک زبانی
دائم دهد غرامت، ملت خطای او را
درس از کسی نگیرد، ازکِبر و سرگرانی
با ما چه می کند این، اسلامِ انقلابی؟
اکبر به دود و افیون، کُبرا به تک پرانی