ایندیپندنت فارسی - هادی خرسندی
مواظب زنت باش!
مقدمه
شاهزاده ویلیام - که البته شاهزاده نیست و ولیعهدزاده است. پدرش هم شاهزاده نیست و ملکهزاده است... اگر بگوییم «پرِنس»، همه این مشکلات ترجمهای حل میشود، منتها کسی گوش به حرف من نمیدهد. پرِنسس دایانا را مطبوعات فارسی اوایل نوشتند شاهزاده و شاهدخت! بعدها فهمیدند همان پرنسس بنویسند سنگینترند.
دیدی آن اردک نفت آلوده - که به فریاد دهن بگشوده
***
قضیه بهسادگی رابطه گرد و گردوست، ولی درکش سخت است!! گردو گرد است ولی هر پرنس یا پرنسسی، الزاماً شاهزاده نیست. (حرف دوم، فرانسویها تقریباً با فتحه، انگلیسها تقریباً با کسره. پرَنس، پرِنس. مثل ممّد و حسن: تهرانیها Mammad میگویند، اصفهانیها Mammed علت تاریخیاش هم هنوز معلوم نشده. ولی خوب، لازم بود برای اظهار فضل، چون که گوگل این یکی را ندارد. پرانتز را یادم نیست کجا بازش کردیم. همینجاها یواشیواش میبندیمش...)
حالا، خلاصه، عالیجناب ویلیام هم مثل پدرش، پرنس چارلز و مادرش پرنسس دایانا، از علاقهمندان محیطزیست است و اخیراً صدایش درآمده که زمین را درست کنید به آسمان چکار دارید؟
همراه با گسترش دامنه شبکههای اجتماعی زائیده اینترنت، در دنیای سرمایهداری یک عده «ولسبریتی» پیدا شدهاند. (ترکیب Wealthbrity اشاره به «ثروتمندان سلبریتی» دارد یعنی سرمایهدارانی که با ادا اطوار و آرتیستبازی، کشته مرده پیدا کردهاند، سلبریتی شدهاند و همردیف هنرمندان سینما و نمایش، هر روز عکس و خبر ادا اطوار و ازدواج و طلاقشان منتشر میشود و طرفدارانشان از آنها امضای یادگاری میخواهند...)
خلاصه از وقتی این ولسبریتیها ظهور کردهاند، (کلمه را من ساختهام، اصالت ندارد!) برای اینکه محبوبیتشان کم نشود هر روز یک آرتیستبازی تازه درمیآورند. پول هم که دارند و عین خیالشان نیست. اسباب بازی چندتاشان حالا شده کره ماه و مریخ. یکی میخواهد با روروک برود بالا، یکی با بالون، یکی با چتر نجاتِ زمین به هوا. مثلاً آقای جف بیزوس، که به پیکها و موتوریها و پستچیهای بستهبر آمازون، فرصت ادرار نمیدهد - و بابت هر سنت و دیناری که دستمزد میدهد، هر ساعت هفتاد دقیقه و هر دقیقه هشتاد ثانیه از جوانان محتاج کار جهان، شیره جانشان را میکشد بیرون، حالا مردک میخواهد مسافرکشی کند به کره مریخ. آن یکی دیگر به چشم و همچشمی این، میخواهد سر راه اورانوس برای صبحانه در کره ماه به مسافران املت تخممرغ سیمرغ بدهد.
حالا دمش گرم، این همشهری ما، آقا ویلیام زده توی پوزشان که «بهجای تلاش برای گردشگری فضایی برای نجات زمین کار کنید. فکر آلودگی اقیانوسها باشید. فکر گرم شدن غیرقابل تحمل دمای زمین باشید. به محیطزیست فکر کنید. به زندگی بی زباله فکر کنید. به پاکیزگی هوا فکر کنید. چی چی حالا مسابقه گردشگری در فضا گذاشتهاید و میخواهید میلیاردها دلار خرج کنید که از زمین به کهکشان راه پیدا کنید؟ شما بیایید راهی پیدا کنید که این دخترک أفغان از خانهاش راحت به مدرسه برود و برگردد و توی راه گرگ پارهاش نکند.» (البته این آخری را من اضافه کردم وگرنه پرنس ما هم تابع قانون خفقان غرب در مورد طالبان و افغانستان است.)
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
فکر نمیکنم حرفهای پرنس باادب انگلیسی به خرج این ولسبریتیهای ابله و دنده پهن برود. حریف اینها شاید سعدی شیرازی خودمان باشد که فحش ناموس بهشان بدهد تا حالیشان شود. میفرماید:
«مُنجّمی به خانه در آمد. یکی مرد بیگانه را دید با زن او به هم نشسته. دشنام و سقط گفت و فتنه و آشوب خاست. صاحبدلی که بر این واقف بود گفت:
تو بر اوج فلک چه دانى چیست؟ - که ندانى که در سرایت کیست.
***
خُب. تا اینجا همهاش مقدمه بود. میتوانستید نخوانید. دیر شده. پس مواظب باشیم خیلی چیزهای دیگر دیر نشود. مثلاً همین موضوع محیطزیست و زمین. من هرچی شعر و مطلب سیاسی و مبارزاتی سرهم کردم، دیدم فایدهای ندارد. این حاکمان و غارتگران و جنایتکاران، حرف آدم حالیشان نیست. پس تصمیم گرفتم با مردم حرف بزنم. با خودمان و درباره محیطزیست. درباره کره زمین. و درباره پاکیزه نگهداشتن زمین مملکت خودمان. البته از لوث وجود آخوند که پاک خواهد شد ولی آیا زباله و آت آشغالی که خودمان میریزیم تمامی خواهد داشت و آیا حیوانات طبیعت خشک و تر وطنمان از شر شلختگیهای ما در امان خواهند بود؟
بچه لاکپشت
***
نگرشی اجمالی بر جنایات حاج داود رحمانی، درّان صدرایی
تجلّی اعلای یک عادت، احمد فعال