Tuesday, Nov 9, 2021

صفحه نخست » آزادی‌خواه هستیم نه آزاده، مسعود نقره‌کار

Masoud_Noghrehkar_3.jpg

بیست و شش سال از هنگامی که تقی مدرسی، "خلوت نشین"ِ عرصه داستان نویسی وطن مان پس از شنیدن خبرِ درگیری فرقه‌ای و تاسف بارِ درون کانون نویسندگان ایران "در تبعید" گفت: "ما اکثرا آزادیخواه هستیم نه آزاده" گذشت. نوامبر سال ۱۹۹۵ بود. به قول خودش سرطان "شیرۀ جان" این روانپزشک گرانمایه و از برجسته ترین رمان نویسان میهنمان را کشیده بود.
خالق رمان‌های "یکلیا و تنهائی او"، " شریفجان، شریفجان"، " کتاب آدم‌های غایب"، " آداب زیارت"، " عذرای خلوت نشین" و...۲۳ آوریل سال ۱۹۹۷ (چهارشنبه ۳ اردیبهشت ماه ۱۳۷۶)، در سن ۶۵ سالگی جهان را وانهاد و رفت. و دریغا که مرگ غبار کم توجهی و کم اعتنایی به آثارش را پس زد.
کُنج کافۀ پاتوق، روبروی مطب‌اش، با نگاه نافذ اما سرشار از اندوه، و چهره و جسم درهمریخته با موهایی که شیمی درمانی کم پشت‌شان کرده بود، با کلاه بره و عصایی که گاه به آن ور می‌رفت، چند بار تکرار کرد:
" ما اکثرا آزادیخواه هستیم نه آزاده".
هم آزادی و آزادگی را می‌شناخت و هم تجربه کرده بود.
ازمن پرسید " تو چی فکر می‌کنی؟ " چیزی نگفتم، اما بعد از مدتی این یادداشت کوتاه را برایش فرستادم با این امید که در این عرصه باب گفت و گو با او را باز کنم و بیاموزم، اما دیر شده بود.

*****

آری، ما مخالف خودکامگی و ضد استبداد، و در بهترین حالت آزادیخواه هستیم نه آزاده.
آزادی بیش از هر واژه و مفهومی ورد زبان ماست. به نام آزادی به دنبال سلطه و قدرت‌ایم. با نقاب آزادی توهم آفریده‌ایم. تلاش نکرده‌ایم آزادی را با حس، عاطفه، آگاهی و اندیشه مان یگانه کنیم، تلاش نکرده‌ایم و نتوانستیم آزادی را درونی کنیم و" آزاده" شویم.
در باره‌اش گفته و نوشته‌ایم و انواع و اقسام برایش تراشیده‌ایم. کم تر واژه و مفهومی می‌توان یافت که این حد واکاوی‌اش کرده باشیم، و دستکاری، زیر و رو، مورد استفاده و سوء استفاده قرار گرفتن را نصیب‌اش کرده باشیم. از نادر واژگان و مفاهیمی که حتی به نام خودش، به "نام مقدس آزادی" مثله‌اش کرده‌ایم. چرا؟

taghi_modaresi_Shamloo.jpgتقی مدرسی و احمد شاملو

آزادی تعریفی روشن از بخش مهمی از ویژگی روانی و رفتاری آدمی ست. تمایل به آزادی از خصوصیات اساسی و حیاتی و یک " اصل ذاتی" انسان است، تمایلی که خود را در حفظ صیانت و بقا، و در مفاهیم و الگوهای رفتاری نشان می‌دهد. این مفهوم روانی و رفتاری به ساده ترین و در عین حال کامل ترین بیان تعریف شده است: " انسان می‌تواند و باید بتواند هر فکر و عملی که زیانی را متوجه دیگری نکند، داشته باشد و انجام دهد. " چرا این ویژگی و تعریف این حد پیچیده و بازی خورده است؟ و چرا حتی مرزهای تعیین شده حقوقی و قانونی و وجود اهرم‌های کنترل کننده دموکراتیک نتوانسته در یاری رساندن انسان به دستیابی به آزادی مؤثر افتد؟ چرا آزادی به ندرت درعرصه زندگی فردی و اجتماعی تحقق یافته است و هر کس و هر جریانی با برداشت خودخواسته از آزادی ساز خود را می‌زند؟ چرا هنوز انسان از فشارها و اجبارها رنج می‌برد، و آزادی حق مشارکت در تصمیم گیری هائی که در بارۀ زندگی و سرنوشت او و انتخاب مسیر زندگی‌اش است از او سلب شده است؟
در پاسخ به چرائی‌ها علت‌های گوناگون بیولوژیک، روانشناسانه و جامعه شناسانه مطرح کرده‌اند.
یکی از مهم ترین علت‌ها این بوده است که اکثر کسانی که خواسته‌اند عامل تحقق آزادی فردی و اجتماعی شوند ضد خودکامگی و استبداد، و در بهترین حالت آزادیخواهی " یریودیک" و دوره‌ای بوده‌اند نه آزاده.
آزادی وقتی متحقق خواهد شد که عامل آن در بازآفرینی‌های خویشتن، آزادی را درک و فهم، و آن را درونی کرده باشد. آزادی گاه" کرگ انسان " بوده اما " آزاده" نه. آزاده از آزادی وسیله نمی‌سازد تا فقط به نیازهای فردی و گروهی دست یابد، آزادی هدف آزاده واز نگاه وی حق همگانی ست. آزادیخواهی صوری و بیرونی ست و آزاده بودن درونی و بیرونی، و آزاده در استقلال و خودسامانی، در عرصه شناخت، آزادی را به آگاهی و شعور خود پیوند زده است. آزاده با دستیابی به قدرتی فراتر به حریم دیگری دست درازی و تجاوز نمی‌کند و انواع آزادی‌های دیگران را سلب نخواهد کرد. آزادیخواهان بسیاری را در میهن خودمان تجربه کرده‌ایم که در مقاطعی " گرگ انسان" شده‌اند و به هنگامی که حس کرده‌اند منافع شخصی‌شان، چه مالی و چه معنوی، به خطر افتاده مانعی برای آزادی دیگران شده و آزادی دیگری را سلب کرده‌اند.
در جامعه‌ای سنتی که استبداد، به ویژه استبداد دینی ریشه در تار و پود حیات‌اش داشته، و به پاره‌ای از روان و فرهنگ‌اش و گریزاز اندیشیدن بدل شده باشد، آزاده و آزادگی کمیاب خواهد بود. روانشناسی اجتماعی نشان دهنده‌ی نوعی روان رنجوری یا روان پریشی اجتماعی در جامعه ماست. در سایه مذهب و ایدئولوژی‌های مذهب گونه که هیچگاه اندیشه و فکر کردن را بر نتابیده‌اند، و پرورش دهندۀ مقلد و بنده‌ای بوده‌اند که در موهوم و خرافه ذوب شده‌اند به ندرت آزادگی و آزاده به وجود خواهد آمد. چنین جامعه‌ای سازندۀ روحیه و اخلاق بنده گی ست و عامل آزادگی را به اراده و نیّت برای سلطه گری بَدَل می‌کند.
آزاده بودن، بی شک با تفسیرهای فلسفی و تآویل‌های زبانی، با شبکه‌ای از مفاهیم، انگاره‌ها و رفتارها همراه و تعریف و فهم می‌شود اما با تمامی پیچیدگی‌ها و با وجود تضاد و تنافری که در ذهن یا روان و نَفس آدمی و رفتار اجتماعی‌اش وجود دارد یک انگاشت واقعی و واقعیت بوده و می‌تواند باشد.
آری، ما نتوانسته‌ایم به هر دلیل مسیر آزاده بودن، مسیر آزاد اندیشی و آزادگی را طی کنیم. ما آزاده نیستیم، آزادیخواه هستیم و دریغا به نام آزادی و با نقاب آزادیخواهی به دنبال اِعمال نوعی دیگر از قدرت نمایی و سلطه گری بوده‌ایم.

*****
اورلندو- فوریه ۱۹۹۶



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy