بریده نخست: تفکر انتقادی آرامش دوستدار در تاریکخانه اشباح خواص ایرانی
مردم عامی بر حسب موقعیت و نیز جهت رتق و فتق امور زندگی روزمره خود حتماً فکر میکنند اما تفکر جدی هنگامی تفکر است که از درون پرسش و نقد برآید. یعنی کسانی یا گروهی باشند که جرئت پرسش و نقد سنت ارزشهای اعتقادی یا فکری گذشته را داشته باشند. در ایران هرگاه چنین رسمی مرسوم گردد الزاماً بنای یک فرهنگ نوبنیاد در دل فرهنگ نیاندیشنده ما که در واقع پادزهر آن خواهد بود، ریخته خواهد شد. اگر بپذیریم که تفکر همواره مقبولیت نظام سیاسی است و نظام سیاسی بدون تفکر سیاسی ناممکن خواهد بود پس باید در راه زایش تفکر جد و جهد ورزید. فلسفه فکری آرامش دوستدار «آقا بالا سر» رشتههای علوم نیست که علوم شناخته شده بربستر نیازمندیهای مطرح در جامعه غرب بالیدند و هریک از این رشته پاسخ به نیازمندی هایی ست.
در فرهنگ ایران عقلی اندیشی و فلسفه فکر بوجود نیامد و به همین جهت هیچ رشته علوم شناخته شده هم از آنِ فرهنگ ایران نیست یا در فرهنگ نیاندیشنده نمیتوانسته رشتهای از علوم ببالد چونکه در غیاب اندیشههای روشنگر، علوم اصلاً موضوع انسان نیست. تز آرامش دوستدار که از خاستگاه فکر برکشیده و نظریه پردازی شده نمیتوانسته «از منبع ادبیات» عرفانی ما الهام گرفته باشند یکم به دلیل اینکه فکری/انتقادی/پرسشگریاند و دوم ادبیات ما هیچ دستاوردی نداشته اگر از برخی استثنائات آن درگذریم و سوم دوستدار نقاد فرهنگ دینی و ادبیات عرفانی ماست.
یونان باستان مکان و جایگاه پیدایش دین نبوده در نتیجه یونانیان همواره فلسفی میاندیشیدند. یعنی یونانیان پرسشگر بودند. نقد در یونان کهن، نقد به خدایان بود. یونانیان حتا با خدا یا کاهنه معابد درگیر میشدند؛ برخورد یونانیان با معبد دلفی که بارها آنجا را سنگباران کرده بودند و خدایان اُلمپی که آنها را در صورت گناه پیش آمده مقصر اصلی میدانستند نمونه روشن اندیشه انتقادی یونانی بوده است. اروپائیان که وامدار عقلگرایی نیاکان یونانی خود بودهاند حکمیت و حاکمیت کلیسا (دین) در قرون وسطی را از طریق رنسانس به نقد کشیدند و از قرن شانزده تا هیجده بطور سیستماتیک به نقد روشمند دین همت گماردند. در ایران کهن و خصوصاً پس از آن و در دوره اسلامی شدن ایرانیان، دین نقش مهم و محوری در زندگی آدمیِ ایرانی داشت و دارد. اندیشه آرامش دوستدار اندیشه انتقادی بر تمامی این دوران است که در برگیرنده دین، عرفان و سنتهای دست و پا گیر بوده که مدام در رویدادها بواسطه خواص ایرانی باز تولید و بازتعریف میشده است. آرامش دوستدار نه عوام ایرانی که دیندار هستند و بر حسب باورهای خود رفتار میکنند بلکه خواص ایرانی را دینخو دانسته که با بازخوری چندین بار جویده شدهٔ دادههای ارزشی/ دینی/عرفانی فرهنگ ما مشغول بازتولید آنها هستند و امکان هر نوع پرسش و نقد را محال کردهاند. اگر بخواهیم آرامش دوستدار را شورشی بنامیم، شورشی علیه خواصِ دینخو ایرانی ست.
نیکروز اعظمی