Monday, Nov 15, 2021

صفحه نخست » چرا هنر، انسان را شکوفا می‌کند! یادداشتی بر فیلم «شیطان وجود ندارد» ساخته محمد رسول‌اف، امیر کراب

Amir_Kareab.jpg"بنی آدم اعضای یک پیکرند

که در آفرینش ز یک گوهرند"
سعدی

چه مسئولیتی، هنرها از قبیل شعر و رمان و فیلم و تاتر و مجسمه سازی و عکاسی دارند؟ چرا زندگی بدون هنر خالی ست؟ آیا انسان احتیاج به فکر کردن دارد؟ آیا عشق بدون ادبیات معنایی دارد؟ آیا انسان بودن بدون هنر به بلوغ فکری می‌رسد؟ و سوالهایی از این دست، هر انسانی را بفکر می‌اندازد.

حالا کم کم وارد فیلم "شیطان وجود ندارد! رسول اف شویم و ببینیم او چقدر واقعیتها و اجتماع خودش را در فیلم بازتاب داده است. در کشورهایی که حکومت خواسته‌های اکثریت را جامع عمل نمی‌پوشاندد، و در تضاد با منافع مردم است، هنر وارد میدان می‌شود تا بیدار باشی برای افراد آن اجتماع باشد!

فیلم از چهار اپیزود تشکیل شده است و هر اپیزود پیام خاصی را می‌خواهد در ذهن تماشاگر بکارد تا خودش به آن فکر کند و در حد توانش عمل کند. در اپیزود اول، یک خانواده را نشان می‌دهد. زن و شوهر کارمند هستند، زن معلم و مرد کارمند و یک دختر هم دارند. این خانواده در بین مردم زندگی می‌کنند و حتی پدر خانواده گربه همسایه را، در موتورخانه شوفاژ نجات می‌دهد و مقداری روزمرگی‌شان را نشان می‌دهد ولی در اخر کار مشخص می‌شود پدر خانواده بازجو و قاتل انسانهاست! اینجاست که تماشاگر شوکه می‌شود و او را بفکر می‌اندازد!
evil.jpgدر اپیزود دوم سربازی باید برای اعدام، صندلی را از زیر پای فردی بکشد، ولی او با خود کش و قوس می‌رود بخاطر اینکه به نامزدش برسد، اینکار را نمی‌کند و فکرش را بکار می‌اندازد و موفق می‌شود تا فرار کند!
در اپیزود سوم باز سربازی را نشان می‌دهد و قرار است با نامزدش ازدواج کند ولی فردی را کشته است که از نزدیکان نامزدش است و عذاب وجدان پیدا می‌کند و دوست دارد او و نامزدش فراموش کنند و ازدواج کنند ولی دختر خانوم با تمام علاقه‌ای که دارد او را پس می‌زند!
در اپیزود چهارم، پزشکی بعد از بیست سال دخترش را می‌بیند و بین آنها بحثی در می‌گیرد و بعد مشخص می‌شود پدر دستش را به خون نیالوده است و باعث این جدایی است و دختر در اخر با لبخندی به حیوانی، مهرش را نشان می‌دهد! و این پایان فیلم است ولی فیلم تازه در ذهن تماشاگر شروع می‌شود و او را به تفکر وا می‌دارد، اینجاست که بودن و نبودن مطرح می‌شود، یا باید سیب زمینی بی رگ بود و فقط خانواده خود را دوست داشت ولی توجه‌ای به دیگران نداشت و یا مانند سرباز اپیزود سوم فقط ازدواج مد نظرش باشد حتی دستانت ناخواسته به خون و جان انسانی آلوده باشد!
یا مانند اپیزود دوم و چهارم، جان و جنم دیگری داشت و در ضمن زندگی کردن، سالم زیست و به همنوع احترام گذاشت و یاد سعدی افتادم: "بنی آدم اعضای یک پیکرند"مسئول و مسئولیت پذیری و مانند انسان زندگی کردن دشوار است ولی زندگی ما از این چیزهای کوچک شروع می‌شود و اگر کج و بدون مسئولیت با آن روبرو شوی، جایی خرت را می‌گیرد و واژه شرم و بی شرمی را دیگرانی ثبت کرده‌اند که با واقعیت‌ها رو راست روبرو شده‌اند، شرم و حیا چیز خوبی ست و بی شرمی و بی حیایی طرد شده و منفور است!
فیلم رسول اف می‌تواند از دید روانشناسی و خودشناسی تجزیه و تحلیل شود تا جامعه مان را بشناسیم و در تاریخ مان دیده‌ایم سر بزنگاهها کسانی بر سریر قدرت تکیه زدند که حق‌شان نبوده است و دستان مردم را به خون آلوده کرده‌اند! جامعه باید بیدار شود و شیطان آز و طمع و قدرت را شناخت و حکومتی برپا شود تا انسان دوستی را، و کمک به همنوع را در جامعه بگسترد، امیدوارم هر ایرانی این فیلم را ببینند و مربیان و معلمان این فیلم را برای شاگردانشان تجزیه و تحلیل کنند تا جامعه سالم داشته باشیم، امثال این فیلم‌ها در این زمان پرآشوب و بی ریخت، می‌تواند جرقه‌ای باشد برای بیداری مردم، تا به هم احترام و مسئولیت پذیر و همدیگر را دوست داشته باشند!

امیر کراب



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy