مقدمه
در دومین سالگرد سرکوب خونین اعتراضات مردم به افزایش بی رویه قیمت بنزین در آبانماه ۱۳۹۸ که به خیزشی قهرمانانه علیه رژیم جهل و جنایت تبدیل شد، برگزاری دادگاه مردمی "آبان" در لندن برای محاکمه مقامات مسئول کشتار تظاهر کنندگان به موازات محاکمه یکی از عوامل اعدامهای جنایتکارانه دسته جمعی سال ۱۳۶۷ در سوئد و آلبانی، ظرفیتها و تواناییهای اوپوزیسیون خارج از کشور برای انجام اقدامات موثر علیه رژیم ارتجاعی ولایت فقیه را ظاهر کرده است. پس از تحریم انتخابات ریاست جمهوری خرداد ماه گذشته که تاثیر قابل توجهی در کاهش مشارکت هموطنان در نمایش مضحک رای گیری رژیم داشت، برگزاری دو دادگاه یاد شده همزمان با ضعف و ناتوانی فزاینده رژیم در داخل و انزوای روزافزون او در خارج از کشور همه نشانه هایی از تندتر شدن شیب افول نظام جمهوری اسلامی است. ضمن تقدیر از برگزار کنندگان این دادگاه مردمی از آنجا که احتمال دارد دادگاه "آبان" در بیانیه نهایی خود مقامات رژیم ولایت فقیه را به جنایت علیه بشریت محکوم کند پیشنهاد میشود رهبران، شخصیتها و تشکلهای سیاسی اوپوزیسیون از جناحهای مختلف، از همه ایرانیان ساکن خارج از کشور، به خصوص در بریتانیا و اروپا دعوت کنند در روز انتشار حکم نهایی این دادگاه در اوایل سال آینده میلادی، در یک گرد همایی و راهپیمایی بزرگ، شاید در همان محل برگزاری دادگاه، در لندن شرکت و اقدامات جنایتکارانه رژیم ولایت فقیه را محکوم کنند. برگزاری موفقیت آمیز چنان گردهمایی و راهپیمایی میتواند ضمن استحکام صفوف اوپوزیسیون در داخل و خارج از کشور، در شناسایی اوپوزیسیون رژیم حاکم به افکار عمومی جهانیان و نیز برنامه ریزی برای قدمهای بعدی موثر باشد.
در این نوشته این نکته را به فعالان سیاسی و مبارزان راه آزادی و دموکراسی یادآوری میکنیم که دقت در وضعیت اقتصادی اجتماعی داخل کشور و روابط سیاسی ایران در منطقه و جهان نشان میدهد که شرایط لازم برای سرنگونی رژیم ارتجاعی ولایت فقیه فراهم آمده است. با اینحال شرایط کافی برای اسقاط نظام بیش از همیشه منوط به شکل گیری یک اوپوزیسیون توانمند است که با اتخاذ یک راهبرد برنده و حل معضل "اقدام جمعی ایرانیان" رژیم ارتجاعی حاکم را سرنگون و سکولار دموکراسی را در ایران مستقر کند. به عبارت دیگر "باید انقلاب کرد؛ به خودی خود انقلاب حادث نمیشود".
فراهم آمدن شرایط لازم برای سقوط رژیم
منزوی شدن جمهوری اسلامی در منطقه و در دنیا به دلیل سیاستهای ماجراجویانه رژیم، از دست دادن درآمدهای آسان نفت در اثر تحریمهای بین المللی و پدیدار شدن نتایج مدیریت فاجعه بار نظام منحط ولایت فقیه بر محیط زیست ایران و اقتصاد کشور، که باعث نابودی طبیعت ایران و افزایش بی سابقه فقر و فلاکت ایرانیان شده، موجب انباشت بی سابقه خشم مردم از عملکرد رژیم و از دست رفتن پایگاههای سنتی او شده است. این وضعیت مقامات رژیم را هراسان کرده و آنها را برای بقای خود به تکاپو انداخته است. خامنهای تلاش کرده است با یکدست کردن ارکان حکومت، تشکیل مجلس فرمایشی، سپردن دستگاههای اجرایی و قضایی به عناصر بی صلاحیت و بدنامی مانند رئیسی و اژهای و به کار گماردن عناصر و نظامیان قابل اعتماد خود در مناصب مهم سیاسی-اداری صفوف داخلی رژیم را محکمتر کرده و آمادگی دولت برای سرکوب خشونت آمیز اعتراضات گسترده مردم را، که هر روز اجتناب ناپذیرتر میشود، افزایش دهد. اما بر خلاف تصور او و علیرغم چاره اندیشیهای اتاقهای فکر رژیم، رژیم ولایت فقیه رو به زوال بوده و نمیتواند استمرار داشته باشد، زیرا:
- ایدئولوژی قلّابی ولایت فقیه جذابیت خود را، به خصوص نزد جوانان کشور، از دست داده است. اکنون اکثریت فزایندهای از مردم از دخالت دین در حکومت نا راضی و آنرا عامل اصلی گرفتاریهای کشور میدانند. در مقابل تحصیل کرد گان و جوانان کشور با آشنایی بیشتر با جهان پیشرفته و دموکراسیهای موفق در اروپا، آمریکای شمالی، استرالیا، ژاپن و غیره به برتری شیوه حکومت سکولار-دموکراسی نسبت به حکومت دینی باور پیدا میکنند و خواهان استقرار آن در کشور هستند،
- شکاف بزرگی در میان نخبگان سیاسی حاکم ایجاد شده است. حلقه سخت قدرت پیرامون خامنهای به خیال خود با حذف سران جناحهای رقیب از مراکز تصمیمگیری باعث یکدست شدن حاکمیت و انحصار رانتهای عظیم به خود شده است، در حالیکه این اقدامات در واقع شکافهای بزرگی در ائتلاف سیاسی که پس از انقلاب ۵۷ رژیم ولایت فقیه را بر سر کار آورد ایجاد کرده است. رانده شدن این بخش از الیت سیاسی از قدرت، و نیز تحلیل و آب رفتن پایگاه مردمی رژیم، او را بطور فزایندهای در مقابل قیامهای اجتناب ناپذیر مردم بی ثبات و آسیب پذیر کرده است،
- بحران مالی رژیم جدی بوده و رو به وخامت دارد. رژیم قادر به حمایت مالی از طرفداران خود و جبران خدمات نیروهای نظامی، امنیتی و سرکوب در داخل و نیروهای نیابنی در کشورهای منطقه برای حفظ وفاداری آنها و اجرای دستورات رهبری نیست. نشانههای کاهش آمریت در داخل و تنزل نفوذ منطقهای رژیم در سرپیچی نیروهای سرکوب از دستورات مافوق در نا آرامیهای اخیر خوزستان و نیز کاهش اثرگذاری رژیم در لبنان، سوریه و عراق به خوبی آشکار شده است،
- سقوط و کوچکتر شدن اقتصاد کشور و بالا رفتن بی سابقه بیکاری و تورم شاخص فلاکت را بالا برده مردم را بشدت نسبت به سوء مدیریت اقتصادی رژیم خشمگین کرده است. میتوان گفت وسعت دامنه فساد مالی-اداری، ناکارایی سیستم مدیریتی کشور، که در کنترل بیماری کوید-۱۹ به خوبی خود را نشان داد، و گسترش فقر و حاشیه نشینی در اطراف شهرها، اکثر مردم را از رژیم و شخص ولی فقیه بیزار کرده و مشروعیت او برای حکومت را از بین برده است. فقدان مشروعیت رژیم به خوبی در بی اعتنایی مردم به نمایش رای گیری ریاست جمهوری خرداد ماه گذشته منعکس شد.
- به اعتراف مقامات رژیم جمهوری اسلامی در سطح بین المللی هیچ متحد و دوست قابل اعتمادی ندارد. اصولا دولتهای جهان اعتباری برای رژیم ارتجاعی ولایت فقیه قایل نبوده و شانسی برای ثبات و ادامه بقاء او در آینده ایران نمیبینند.
بسیاری از صاحبنظران علوم سیاسی پیدایش همزمان شرایط یاد شده در بالا را به پیدایش شرایط لازم برای انقلابهای اجتماعی-سیاسی در کشورهای غیر دموکراتیک تفسیر کردهاند (مثلا گلد استون ۲۰۱۴، ۲۰۱۶ Goldstone). حال در چنین مقطع سرنوشت سازی که شرایط لازم برای ایجاد یک تحول عمیق اجتماعی-سیاسی در ایران فراهم شده است امید میرود رهبران سیاسی اوپوزیسیون، فعالان سیاسی دموکراسی خواه و مبارزان راه آزادی با ایجاد یک ائتلاف بزرگ تمرکز خود را بر رفع موانع همکاری گذاشته و با اقدام مشترک شرایط کافی برای استقرار یک دموکراسی سکولار در ایران را فراهم کنند.
ایجاد شرایط کافی برای اسقاط رژیم ولایت فقیه
فراهم کردن شرایط کافی برای سقوط رژیم به منظور استقرار سکولار-دموکراسی در ایران در واقع اجرای یک پروژه چالشی بزرگ سیاسی-اجتماعی است که از جلب اعتماد مردم ایران به رهبری سیاسی، تا متقاعد کردنشان به عبور از حکومتهای قرون وسطایی دینی و همگام شدن با کاروان بشریت مدرن و پیشرفته تا سازماندهی مناسب آنها و بالاخره اقدام هماهنگ و جمعی همراه با پشتکار و فداکاری همه هموطنان برای استقرار سکولار دموکراسی در ایران عزیز را در بر میگیرد. سئوالی که پیش میآید آن است که چگونه میتوان این پروژه عظیم اجتماعی-سیاسی را پیش برد. دو نکته در اینجا قابل توجه است:
- اول، درک حساسیت زمان؛ هر گاه شرایط لازم برای سقوط رژیم، که در بالا گذشت، فراهم نبود ایجاد شرایط کافی برای براندازی رژیم ارتجاعی حاکم بر کشور ممتنع میبود. اما هنگامی ایدوئولوژی رژیم اعتبار خود را از دست داده و رژیم دچار ریزش شدید آمریت و مشروعیت شده بطوریکه اکثریت قاطع مردم خواهان تغییر آن است، و زمانی که جمهوری اسلامی با بحران مالی مواجه بوده نفوذ و پایگاه خود را در داخل و خارج از دست داده و بخشی بزرگی از الیت جامعه اعم از سیاسی، اقتصادی، علمی و فرهنگی از اصلاح رژیم از درون نا امید شدهاند، و نیز زمانیکه دنیا نظام ارتجاعی حاکم بر ایران را عامل بی ثباتی سیاسی منطقه دانسته و طبعا مایل است یک رژیم میانه رو متعارف در ایران بر سرکار باشد؛ همه دال بر آن است که شرایط لازم برای تغییر رژیم فراهم شده است. به همین دلیل دعوت از مردم برای کامل کردن این شرایط از طریق سازمان یابی در تشکلهای مردمی و ایجاد شبکههای اجتماعی و آمادگی برای همکاری و فداکاری و اقدام مشترک برای نجات کشور از شر نظام ولایت فقیه شانس زیادی دارد که مورد پذیرش و استقبال مردم قرار گیرد.
- دوم، اهمیت جلب اعتماد مردم به رهبری سیاسی اوپوزیسیون؛ اقبال مردم و استقبال از دعوت رهبران اوپوزیسیون به انقلاب اجتماعی-سیاسی برای استقرار سکولار-دموکراسی در کشور منوط به اعتبار سیاسی و اعتماد مردم به این رهبران است. به دلایلی که تفصیل آن از حوصله این نوشته خارج است در حال حاضر مردم اعتماد زیادی به رهبران سیاسی نشان نمیدهند. شاید اصطلاح معروف "مار گزیده از سیاه و سفید میترسد" کاشف خوبی بر این بی اعتمادی باشد. با اینحال این وضع در حال تغییر است. اعتماد سیاسی (که نباید آنرا با اعتماد اجتماعی اشتباه گرفت) به رهبران سیاسی عمدتا از اثبات صداقت این رهبران، از جمله شجاعت آنها در دفاع از آرمانها و فداکاری و پایداری آنها در راه سعادت جامعه و آزادی مردم از یوغ ارتجاع، و نیز توانایی آنها در تحقق اهداف سیاسی که اعلام کردهاند ناشی میشود. برخی از فعالان سیاسی در داخل کشور با فداکاریهای زیاد و ایستادگی در مقابل ظلم و بیداد رژیم و ابراز مخالفت صریح و علنی با رهبری خامنهای و استمرار حکومت ارتجاعی احترام زیادی در داخل و خارج ایران کسب کردهاند. در خارج کشور هم چهرههای شاخص و تشکلهای سیاسی طرفدار سکولار-دموکراسی وجود دارند که بتدریج دانش سیاسی و تجربیات بین المللی خوبی کسب کردهاند. البته در این میان شاهزاده رضا پهلوی و شهبانو فرح محبوبیت و موقعیت ممتاز و برجستهای دارند که نیازی به یادآوری نیست.
در کنار چهرههای سیاسی شاهد ظهور رنگین کمانی از دانشگاهیان، صاحبنظران علوم سیاسی، هنرمندان با موضعگیریهای روشن سیاسی، روزنامه نگاران و گزارشگران سیاسی در داخل و خارج کشور هستیم که آثار آنها در رسانههای جمعی داخل و خارج منتشر میشود. باید اعتراف کرد کیفیت شمار فزایندهای از نوشتهها، گزارشها، مصاحبهها، سخنرانیها و تحلیلهای این عزیزان برتری بارزی حتی نسبت به ده سال پیش نشان میدهد. گمان نمیکنم هیچکدام از کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا و حتی دیگر کشورهای غیر دموکراتیک مثلا در آمریکای لاتین، آسیا و افریقا دارای چنین ترکیبی غنی و درخشان از شخصیتها، رهبران، نویسندگان، هنرمندان و فعالان سیاسی اوپوزیسیون باشند. فصل مشترک اکثریت قریب به اتفاق این چهرههای سیاسی اجتماعی و فرهنگی فاصله گرفتن آنها از دگمهای مذهبی و باور آنها به سکولار دموکراسی است. این نقطه قوتی بسیار مهم و سرمایهای بزرگ برای مبارزات دموکراسی خواهی ایرانیان و نظام سیاسی کشور در آینده است. فکر میکنم سران رژیم بیشتر از دیگران اهمیت این موضوع را درک میکنند زیر این نشانه روشنی است بر بی آینده بودن رژیم ولایت فقیه. به قول شاملو " ابلها مردا، عدوی تو نیستم، من، انکار توام".
نکته ما در اینجا آن است که هر چند هنوز مردم منتظر ظهور رهبران سیاسی فراگیر و بلامنازعه در اوپوزیسیون هستند اما هوشیاری، صداقت و از خودگذشتگی رهبران سیاسی اوپوزیسیون میتواند کار را بسیار آسانتر کند. به هر حال رهبران، شخصیتها و تشکلهای سیاسی هر کدام طرفداران (هر چند محدود) خود را دارند که به معنی اعتماد بسیاری از هموطنان به مجموعه این رهبران و تشکلهای سیاسی در کلیت خود است. هر گاه طرفداران رهبران سیاسی ملاحظه کنند که این رهبران و شخصیتها علیرغم گرایشهای سیاسی متفاوت خود حاضر شدهاند به نام ایران و رهایی ایرانیان از تله فلاکت و عقب ماندگی کنونی، ائتلاف بزرگی برای استقرار دموکراسی و اعتلای ایران تشکیل دهند طبعا به حرکت اوپوزیسیون، در کلیت آن، اعتماد پیدا میکنند. میتوان از این نقطه شروع و با اقدامات و موضعگیریهای سنجیده و هماهنگ دائما بر اعتماد مردم افزود تا به نتیجه مطلوب رسید. زیرا همانطور که گفته شد اعتماد مردم به رهبران سیاسی تا اندازه زیادی منوط به توانایی آنها در تحقق هدفهای تعیین شده برای مبارزه است. از آنجا که اوپوزیسیون در کلیت خود میتواند دستاوردهای بسیار بیشتری نسبت به مبارزات تشکلها و شخصیتهای منفرد و پراکنده کسب کند در نتیجه تنها راه تحصیل اعتبار و اعتماد سیاسی برای رهبران سیاسی کشور ازتشکیل این ائتلاف بزرگ برای استقرار دموکراسی در ایران میگذرد. منطق حکم میکند که تشکلهای سیاسی و رهبران دموکراسی خواه برای آینده خود هم که شده آمادگی عملی خود برای چنان ائتلافی را نشان داده و آنرا تشکیل دهند.
مثلا تصور کنید اوپوزیسیون دموکراسی خواه ایران در ادامه برگزاری دادگاههای استکهلم و لندن، این ظرفیت را پیدا کند که، حداقل در اروپا و آمریکای شمالی که صدها هزار ایرانی زندگی میکنند، در مناسبتهای مهم، مثلا سالگرد سرکوبهای خونین آبانماه ۹۸ و دیماه ۹۶ هزاران بلکه دهها هزار ایرانی (و غیر ایرانی علاقمند به استقرار دموکراسی در ایران) را در پایتختها و مراکز مهم سیاسی دنیا به حرکت در آورده (هر کدام از تشکلها میتوانند پرچمها و علائم خود را داشته باشند) و افکار عمومی جهان را متوجه جنایتهای رژیم، ضرورت آزادی سیاسی زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات و خواست مردم ایران برای استقرار دموکراسی در ایران کنند. بدون تردید چنین توانی از سازماندهی هموطنان در خارج از کشور در تحرکات فعالان سیاسی در داخل ایران نیز موثر بوده و مبارزان راه آزادی و دموکراسی را در موقعیت بهتری قرار داده آنها را برای ایفای نقش جدی تر در گذار به دموکراسی در ایران تقویت خواهد کرد. همانطور که گفته شد فراخوانی از سوی کلیه رهبران سیاسی، احزاب و تشکلهای اوپوزیسیون برای برگزاری تظاهراتی در محکومیت کشتار تظاهر کنندگان آبان ۹۸ در روز انتشار حکم این دادگاه تاریخی مردمی در لندن و شاید هم در همان محل دادگاه مردمی میتواند اولین قدم در این راستا باشد. برگزاری موفقیت آمیز چنان همایش و راه پیمایی میتواند تاثیر خوبی از نظر جلب توجه مردم جهان و دولتها در کشورهای دموکراتیک به نقش و توان سازماندهی اوپوزیسیون داشته باشد و راه را برای اقدامات مشترک اوپوزوسیون در آینده باز کند.
اهمیت حل معضل اقدام جمعی (Collective Action)
در سطور گذشته اشاره شد که ایجاد شرایط کافی برای تغییر رژیم مستلزم حل معضل "اقدام جمعی" ایرانیان برای تشکل یابی در شبکههای بزرگ اجتماعی و اجرای برنامهای حساب شده به منظور کنار زدن رژیم تمامیت خواه جمهوری اسلامی و استقرار دموکراسی در کشور است. بنابراین حل معضل اقدام جمعی در قلب پروژه بزرگ و چالشی مبارزان آزادی برای استقرار دموکراسی در ایران قرار دارد. در واقع با توجه به ماهیت خون ریز رژیم تمامیت خواه حاکم بدون مشارکت فعالانه، پی گیرانه و فداکارانه جمع بزرگی از هموطنان، یعنی حل معضل اقدام جمعی، گذار به دموکراسی در کشور امکان ناپذیر است. دلیل آنکه دولتهای غیر دموکراتیک علیرغم نارضایتی مردم سالها بر سرکار میمانند چیزی غیر از آن نیست که اکثریت مردم علیرغم تمایل به تغییر این رژیمها، به دلیل هزینههای بالای مالی و جانی، از همکاری با رهبران اوپوزیسیون برای سرنگونی رژیم فاسد و مستبد شانه خالی میکنند.
مثلا تغییر رژیم سیاسی فاسد حاکم بر ایران به یک دموکراسی سکولار کارآمد، که ایران را به مسیر پیشرفت و ترقی و رفاه و آزادی برساند، خواسته اکثریت مردم است. زیرا اکثر مردم متوجه شدهاند که رژیم ذاتاً ناکارآمد بوده و از درون نیز اصلاح پذیر نیست و به همین دلیل نیز در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری اخیر شرکت نکردند. اما در عین حال بسیاری از مردم در حال حاضر، بدون وجود سازماندهیهای منضبط اجتماعی-سیاسی، حاضر به مشارکت فعالانه در سرنگونی رژیم ارتجاعی حاکم و استقرار دموکراسی نیستند. زیرا اولا مطمئن نیستند رهبری سیاسی اوپوزیسیون بتواند مبارزه را به پیروزی برسانند (مساله اعتماد سیاسی)، ثانیا، شرکت فعال در مبارزه علیه رژیم میتواند برای آنها همراه با هزینههای مالی و حتی جانی باشد. در این میان نیروهای امنیتی رژیم و به موازات آنها اصلاح طلبان و شماری از چهرههای دانشگاهی و اجتماعی و فرهنگی وابسته به آنها هم برای انصراف مردم از تحرکات مدنی و اعتراضات خیابانی آنها را از سوریهای یا عراقی یا افغانستان شدن ایران میترسانند. نهایتا بسیاری از آنها هم فکر میکنند عدم مشارکت آنها در مبارزه تغییری در نتیجه نخواهد داد و نیز فکر میکنند در صورت استقرار دموکراسی، چون تبعیضها حذف خواهد شد، همه، حتی آنهایی که در استقرار دموکراسی زحمتی نکشیدهاند، از مواهب آن برخوردار خواهند شد. بنابراین برای بسیاری منطقی تر است که خود را از درگیریها دور نگه دارند و با سرمایه گذاری بر روی خود و فرزندانشان خود را برای آینده ماده کنند. بسیاری از هم دوره ایها، دوستان و آشنایان را میشناسم که انگیزه مهاجرت خود را کسب مهارتها و دانش پیشرفته دنیای غرب و سپس بازگشت به ایران آزاد شده برای مشارکت در ساختن ایران مدرن عنوان میکنند. به این دلایل است که تشکیل بدیل رژیم برای حل معضل اقدام جمعی ایرانیان برای استقرار دموکراسی در کشور حیاتی است.
ما در نوشته بعدی به شماری از این نکات، از جمله نظریههای مربوط به معضل اقدام جمعی و امکان حل آن، میپردازیم اما در اینجا برای حسن ختام بخشی از شعر درخشان نیما یوشیج را تقدیم خوانندگان گرامی میکنیم. مثل آن است که نیما بیش از هفتاد سال پیش این شعر ماندگار و بی زمان خود را در وصف حال نسل کنونی آزادیخواهان ایران سروده باشد. شاید بسیاری از خوانندگان نیز با رصد تاریک و روشن سحر در افق سیاسی میهن همچون نیما نگران طلوع صبح آزادی و برابری و برادری در ایران بزرگ باشند. امیدواریم رهبران و شخصیتهای سیاسی عاشق ایران نیز این نگرانیها و حساسیت زمان را درک کرده و تلاش موثری برای اعتلای مبارزات دموکراسی خواهی ملت ایران به عمل آورند.
نگران با من استاده سحر
"می تراود مهتاب،
میدرخشد شب تاب،
نیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک،
غم این خفته چند،
خواب در چشم ترم میشکند،
نگران با من استاده سحر،
صبح میخواهد از من،
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را،
بلکه خبر"..
(نیما یوشیج، ۱۳۲۷).