زبان عربی به لحاظ مستحیل شدن بخشی از واژگان و ترکیبات اش در زبان فارسی، بخشی از زبان مادری ما شده است.
این موضوع بر اشخاصی که به لحاظ تاریخی حس دشمنی با اعراب می کنند سخت گران می آید و در صدد هستند زبان فارسی را از واژگان و ترکیبات عربی بپالایند و زبان فارسی خالص را بر افواه جاری کنند. کاری بیهوده و ناممکن که جز آسیب زدن به فارسیِ قابل فهم، نتیجه ی دیگری در پی ندارد.
تزریق شدن تدریجی و تاریخی زبان عربی در زبان فارسی، باعث شده است تا آموختن زبان عربی در دوره های ادبیات فارسی در دانشگاه ها جزو ضروریات و الزامات شود.
بخشی از ادبیات ایران را بدون آموختن زبان عربی و ظرایف آن نمی توان فهمید و از آن آموخت و لذت برد.
متاسفانه به لحاظ فقدان اساتیدی که زبان عربی کاربردی را واقعا بدانند، آن چه در دوره های ادبی دانشگاه آموزش داده می شود، یک مشت محفوظات عذاب دهنده است که آن هم با شیوه های عهد عتیق یاد گرفتن اش به دانشجویان تحمیل می شود.
فقر آموزندگان عربی در ایران به حدی ست که نه تنها از مکالمه و نوشتن، بلکه از خواندن و فهمیدن متون عربی نیز عاجزند.
در سطح عامه، بسیاری هنوز فرق خط و زبان عربی به طور اخص و خط و زبان به طور اعم را نمی دانند.
این که ما فارسی را با حروف عربی می نویسیم، هیچ ربطی به تاثیر زبان عربی بر زبان فارسی ندارد، چنان که فرانسوی زبان ها و آلمانی زبان ها و انگلیسی زبان ها به خط موسوم به لاتین می نویسند ولی این سه زبان کوچکترین ربطی از نظر زبانی و دستوری و غیره با یکدیگر ندارند و هر کدام زبانی مستقل و متفاوت از دیگری هستند.
اما برگردیم به زبان فارسی و خط فارسی.
خط فارسی را نمی توان تغییر داد مگر آن که کلا خط دیگری مثل خط لاتین را جایگزین آن کرد.
اختیار کردن خط لاتین که جزو آرزوهای فرهنگی روشنفکران دوران مشروطه بود، و خوشبختانه رضا شاه پهلوی زیر بار آن نرفت، در دوره ی ما، با امتحان و تستی که به خاطر ضروریات کار با رایانه و اینترنت داد، نشان داد که امری قطعا شکست خورده است و حتی امروز کسانی که با رایانه و اینترنت کار می کنند، از دیگر کاربران می خواهند تا با خط فارسی مطالب شان را بنویسند.
علت این امر هم مشخص است: خواندن خط فارسی برای ما ایرانیان راحت تر از خواندن خط لاتین است.
ما کلمات را نه با چسباندن حروف به یکدیگر و تولید صوت حروف، بلکه به صورت «تصویر» کلمه می خوانیم و وقتی کلمه ای مثل «زندگی» را می بینیم، نه با چسباندن تک به تک حروف ز و ن و د و گ و ی به کلمه ی زندگی می رسیم بلکه با «دیدنِ یکجای» کلمه ی «زندگی» در کسری از ثانیه تلفظ زندگی بر ذهن و زبان مان جاری می شود.
تغییر زندگی به zendegi باعث می شود به خاطر نداشتن «تصویر» zendegi در ذهن ناچار شویم مثل بچه های مدرسه رو، حروف z و e و n و d و e و g و i را به هم بچسبانیم تا بفهمیم این کلمه چیست و این امر باعث خستگی چشم و ذهن می شود.
بچه های دبستانی هم بعد از کلاس سوم، با تصاویر کلمات فارسی آشنا می شوند و آن مشکلی که پدران مشروطه خواه ما برای باسواد شدن بچه ها نگران اش بودند، از کلاس سه به بعد از بین می رود و به همین خاطر است که همه ی ما امروز، هم می توانیم به فارسی بنویسیم، و هم متون فارسی را بخوانیم.
اما کسانی که دنبال فارسی خالص چه از نظر زبان و چه از نظر خط هستند، تقریبا ۹۹ درصدشان نمی دانند که پیش از تهاجم اعراب به ایران، خط و زبان ایرانیان چه بوده است!
برخی با سوادان حتی تصور می کنند در دوران پیش از تهاجم اسلام، ایرانیان چکش و قلم فلزی در دست داشته اند و روی سنگ به خط میخی حکاکی می کرده اند!
با سوادان دانشگاه رفته ی ادب دان ما هم به خاطر آموزش بسیار پیچیده و بی سر و ته استادان بی سواد، اغلب از زبان و خط دوران ساسانیان که دوران ماقبل اسلام و هجوم اعراب است بی اطلاع اند و اگر از آن ها سوال شود که خط و زبان ایرانیان در دوره ی ساسانیان چه بوده، محفوظات دانشگاهی شان را بر باد رفته می بینند.
باری زبان پهلوی میانه و خط پهلوی که پاسخ ساده شده ی زبان و خط دوران ساسانیان و دوران پیش از هجوم اعراب است به لحاظ فنی بودن متون نوشتاری و شیوه ی گفتاری اصلا برای اکثریت مردم ایران مشخص نیست که چیست و چگونه بوده است.
حال با پالایش زبان فارسی امروز از کلمات عربی، به چه زبانی می خواهیم دست پیدا کنیم خدا می داند و بس.
********
زنده یاد استاد آذرتاش آذرنوش، در بیسوادکده ی دانشگاه های ایران، استادی بودند مسلم در زبان عربی و البته زبان فارسی.
به قول جناب آقای کاظم موسوی بجنوردی، مدیرِ مدبّر مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، آذرتاش آذرنوش «ابن مقفع زمان ما بود».
ابن مقفع کسی بود که در قرن سوم آثاری را از فارسی به عربی ترجمه کرد و نقش بزرگی در معرفی زبان و ادب فارسی به جهان عرب داشت.
جناب استاد نه تنها کتاب هایی خواندنی و آموختنی مثل «چالش میان فارسی و عربی» و «فرهنگ معاصر عربی فارسی» در دوران حاضر نگاشتند بلکه در دوران پیش از انقلاب کتاب هایی مثل «فرهنگ ایران در برخورد با فرهنگ های دیگر» و «هنرهای ایرانی و آثار برجستۀ آن» به رشته تحریر در آوردند.
اگر جناب کاظم موسوی بجنوردی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی را به راه نمی انداختند و عده ی زیادی از دانشمندان نامدار و بی نظیر دوران پهلوی را به کار در این مجموعه دعوت نمی کردند، احتمالا آذرتاش آذرنوش هم به خیل بیکاران دانشگاهی می پیوست تا اسلام سالم بماند!
روان اش شاد و یادش گرامی باد.
ایران، فراسوی جمهوری اسلامی