لازم به ذکر است که عنوان مقاله از «بریده گفتارهایی در تفکر و مفاهیم ساخته شده آرامش دوستدار» به «بریده گفتارهایی در فهم تفکر و مفاهیم ساخته شده آرامش دوستدار» تغیر داده شد. از آنجائیکه این «بریده گفتارها»، در واقع، فهم شخص من از تفکر و مفاهیم ساخته شده آرامش دوستدار است پس صحیح این بود تا با اضافه کردن کلمه «فهم» به تیتر، آن را اصلاح و تکمیل میکردم.
بی تردید منظور آرامش دوستدار از «خویشاوندی پنهان»، خویشاوندی با ارزشهای فرهنگ اسلامی شده است که با انبوهی از رشتههای نهان و پیدا بدان مرتبط و پیوند تنگاتنگ داریم و به عناوین گوناگون در حفظ آن میکوشیم. در همین ارتباط است که هزار و چهار سد سال خرافات اسلامی و آنچه اسلام بر سر این مرز و بوم آورده هیچگاه مشکل و معضل برای خواص ایرانی چه از جنس «روشنفکر» دینی و چه غیر دینی، نبوده است. برعکس، اسلامیت در نزد آنها ارزشی به حساب میآید که باید در پیوند با ایرانیت و مدرنیت، همواره به نقش آفرینی فرهنگ ایرانی تداوم بخشد. بعبارت دیگر توصیه میکنند از آنجائیکه فرهنگ ما مرکب از این سه وجه ارزشی است در نتیجه چاره نیست جز با تنیدگی و سازگاری آنها بهم، جامعه را پیش بُرد! در حالیکه پس از هزاران سال اسلامیت که ایرانیت ما را مقهور خود ساخته، دیگر چیزی از ایرانیت باقی نگذاشته. هر چه بوده تماماً رویداد اسلامی بوده است. حتا آن هنگام که به تقلید از مدرنیته غرب، متجدد شده بودیم اما این تجدد هیچ زاویهای با دین (اسلام) نه اینکه نداشته برعکس با تفسیر بسیاری از احکام اسلام و قرآن در انطباق با ارزشهای مدرنیته، آنها را بی مایه کردیم. یک نمونهاش در رابطه با مفهوم آزادی غرب بوده که ملکم خان در روزنامه قانون آن را همان «امر بمعروف و نهی از منکر دانسته بود». و بسیاری دیگر از «روشنفکران» تأثیرگذار در مشروطه از جمله فتحعلی آخوندزاده نیز به چنین کار بیهودهای دست یازیدند. به جای اینکه اسلام را نقد کنند برایش ظرفیت «پرتستانیسم» قائل شدند و با اینکار، مسئله دشواری نقد و نقادی هم در هالهای از ابهام باقی ماند.
چه راه حل از این سهلتر در باز کردن گره کور معضل بزرگ فرهنگ ما!؟ فرهنگی که سرمدی هیچگاه نمیتوانسته زاینده روش نقد باشد تا از مزیتش، در وجود خود ببالد و بیافریند. و چه ساده و بی دغدغه برای «روشنفکر» ایرانی که فارغ از دشواری نقد باشد! بنابراین تلاش «روشنفکری» ما در مرکب نشان دادن «ایرانیت، اسلامیت و مدرنیت» و ساختن معجونی از این سه عنصر نامتجانس، تلاشی نیست که با دشواری و زحمت نقد همراه باشد. «روشنفکری» بدون روش نقد یعنی تأیید و تأکید به همه آنچیز که سالیان متمادی در بستر فرهنگ تکرار میشوند و نسل اندر نسل با بازخوری آنها به تکرار، آنها را پژواک میدهد. بیست و پنج قرن نظام سیاسی آلوده به ارزشهای دینیِ ایران در دو رویداد زردتشتی و اسلامی گواه بر این امر است. اسلام آن دینی بوده که حتا «انالحق» گویان را هم سرکوبیده. جمهوری اسلامی که برآمده از ارزشهای فرهنگ اسلامی ماست نمونه روشن سرکوبیدنهای اسلامی ست. پس از اینهمه سال سرکوبیدنها که حتا به خودیها هم رحم نمیکند و این ذات اسلام است که در سرزمین عقب مانده با قتل مخالف پا به عرصه ظهور گذاشته، برخی تازه عزم را جزم کردهاند تا به آن سیمای رحمانی بدهند و به تبعیت از ایشان، آتئیستها هم با بازخوری از خلف خود، برایش مشغول خریدن احترام»اند. جماعت بی بضاعت و فرتوتی که کارکرد اسلام و مسلمانی عوام را یکی میانگارند!
با این حساب در «جامعه» جمهوری اسلامی، که شبیه هر چیز هست جز جامعه، تازه به ذهنشان خطور کرده تا به نفع نمایندگان بخشی از این «جامعه» و نظام اسلامی رأی به صندوق بیاندازند! بعبارت دیگر، آتئیستهای رنجور و شکم بادکرده ما چنان گرسنه احترام به «اسلام رحمانی» و متعاقباً نظام سیاسی اصلاح شدهٔ اسلامیاند که هر کم بینایی هم به راحتی میتواند دم خروس «خویشاوندی پنهان»شان را رویت کند یا هر نابینایی آن را حس کند. مماشات و سازگاری با اسلام، اسلامی که دمار از روزگار ما در آورده خود گویای حقیقتِ بی زوری و تسلیم شدگی ما در مقابلش است. آشکارترین نوع «خویشاوندی پنهان» که پس از دریافت جایزه صلح نوبل از ما سرریز کرده این بوده که اعلام شده اسلام و دموکراسی باهم سازگارند. اصلاً اسلام جمهوری اسلامی و ظهور خشونت بار اسلام در سرزمین عقب مانده عرب به کنار، آیههای قرآن به ما چه میگویند از برابری زن و مرد و احترام به حقوق کفار میگویند؟ نمیگویند کافران بمانند حیواناند؟ از کُشتن کافران نمیگویند؟ از احکام قرآن میتوان عنصر آزادی استخراج کرد؟ مگر غیر از این است اگر یک مسلمان از اسلام خروج کند و به دین دیگر بگراید باید کشته شود؟ مخالف عقد دختر بچه به مردان کلان سال است؟ همه این موارد به ما میگویند اسلام ضد آزادی ست و دین ضد آزادی نمیتواند با دموکراسی سازگار باشد. ما همه این احکام و آیهها را میدانیم اما چون زور فکری نداریم تا حریف بزرگانی که در تبعیت از اسلام، فرهنگ ما را در نوردیدهاند شویم، از در مماشات با اسلام بر میآییم و آن را بعنوان مقدسات مسلمانان محترم میشماریم.
یکی دیگر از موارد معطوف به «خویشاوندی پنهان» که همه جا آن را جار میزنیم «نیمه دموکرات» خواندن حکومت است. چونکه حکومت حق آزادی بخشی از وجود خود را که اصلاح طلبان باشند رعایت میکند؟ در حالیکه نمیخواهند ببینند که بنا به اذعان نماینده همین بخش، اینها «سوپاپ اطمینان» نظامند. مورد دومش اینست با وجودی که خاتمی در کنفرانسی در آلمان اعلام کرده سکولاریسم که در فرهنگ غرب پیش رفته در ایران اسلامی محال است اما با وجود این، چنان نزار و ندار هستیم که مجبوریم جا باز کردن ارزشهای سکولار در نظام سیاسی را با اقدامات سیاسی آنها در نظر بگیریم! حالا بی دلیل نیست چریک دیروز که تنها هنرش اسلحه در دست گرفتن و پخش اعلامیه چریکی بطور مخفی بوده امروز به شکل علنی از «پرتستانیسم» اسلامی مجتهد شبستری با خیال آسوده طرفداری میکند. بی آنکه بفهمد هیچ جای این طرفداری، نااسلامی نیست و سکاندارش هم خودِ جمهوری اسلامی است. لابد حکومت دینی ما «متجدد» است و حکومت پیشین ضد آن بوده! وقتی حکومت دینی «نیمه دموکرات» یا به دو نیمهٔ «تندرو و کندرو» یا «هسته سخت و نرم» تفسیم میشود معنایش موضعگیری سیاسی نااسلامی نیست. بنظرم «خویشاوندی پنهان» آرامش دوستدار یعنی همین. یعنی سرساییدن به هر نحو و وسیله در ارزشهای رویین شده اسلامی در فرهنگ ما و پمپاژ کردن ارزشهای فلسفی غرب در درونش. اینکه در زیستگاه اسلامیِ جمهوری اسلامی خودی نشان دهیم و در مأمنش «نیمه دموکرات» بخوانیمش، که این خود گواه بر بی جانی فکری سیاسی ماست طبیعی باشد که از گزندش هم دور بمانیم. جمهوری اسلامی ما را میطلبد تا وجه تسمیه «نیمه دموکرات»اش باشیم. با این وصف دوستدار، با افشاء «خویشاوندی پنهان»، چرت خواص دینخوی ایرانی را پاره کرده. به همین سبب همه گروهای «سیاسی» از چپ تا راست و میانه بعلاوه «روشنفکران» و «روشنفکران» دینی که در آغوش یک فرهنگ دینی دیرپا به خواب خرگوشی فرو رفتهاند، چپ چپ نگاهش میکنند و تا جایی که ممکن است تفکر وی را در محافل خویش راه نمیدهند.
نیکروز اعظمی