از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم
آوار پریشانی است، رو سوی چه بگریزیم؟
هنگامه حیرانی است، خود را به که بسپاریم؟
تشویش هزار "آیا"، وسواس هزار "اما"
کوریم و نمیبینیم، ورنه همه بیماریم
دوران شکوه باغ، از خاطرمان رفته است
امروز که صف در صف، خشکیده و بیباریم
دردا که هدر دادیم، آن ذات گرامی را
تیغیم و نمیبُریم، ابریم و نمیباریم
ما خویش ندانستیم، بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید، گفتیم که بیداریم!
من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم
حسین منزوی
***
کمتر غزلی به زیبایی این غزل بیانگر و ترسیمکننده حال و روز ماست. مایی که ذات گرامی را در پای هزار "آیا" و وسواس هزار "اما" هدر دادیم. روی سخنم قبل از هر کس با خودم است با خودی که طاقت خاموشی ندارم و از سوی دیگر در همان تشویش هزار "آیا" تاب سخنم نیست!
تاب این که چرا نمیتوانم بهعنوان یک عضو سابق سازمان فدایی که میتوان گفت تمامی سالهای نوجوانی، جوانی و پیرانهسری خود را در این سازمان گذراندم، نسبت به آنچه که امروز درون تشکل سازمان فداییان اکثریت و حزب چپ میگذرد اعتراض نه! انتقاد نه! حتی سئوال کنم؟ چه چیزی مانع از این میگردد که از یاران سابق سئوال کنم چگونه است هنوز بعد از گذشت ۴۰ سال قادر نیستیم برعکس آن ادعای کذایی پیشاهنگ طبقه گارگر که به خود میدادیم و برعکس ادعای فدایی خلق بحثی در مضمون کلمه "فدایی" ندارم. نه تنها پیشاهنگ بلکه پساهنگ هیچ طبقهای نیستیم.
عنوان فدایی هم که یدک میکشیم خالی از مضمون واقعی است. چرا خالی از مضمون؟ مگر نه اینکه تمامی تلاش و محور حرکت هر جریان سیاسی قبل از هر چیز حرکت بر مبنای واقعیتهای موجود اجتماعی، بر اساس منافع عموم مردم، براساس حمایت از مبارزات آنها، تلاش برای سازمانیابی و ارتقای شعارهای آنها و پذیرفته شدن در عمل از جانب آن طبقه نیست؟
تلاش در راستای رسیدن به هدف نهایی که در مرحله کنونی کنار گذاشتن حاکمیت جمهوری اسلامی است؛ تلاش برای بر پایی یک جامعه دمکراتیک براساس جدایی دین از دولت! برقراری نظامی براساس خواست و منافع مردم از طریق برگزاری یک انتخابات کاملاً آزاد! تشکیل نظامی براساس منشور حقوق بشر که در آن حضور فعال و آگاهانه تمامی مردم و ملیتهای ساکن این سرزمین بزرگ امکانپذیر شود. تشکیل یک مجلس مؤسسان مردمی و آزاد که قانون اساسی را تدوین کند! که بربستر آن همه دست در دست یکدیگر در فضای عاری از تعصب، عاری از کینه و نفاق، صلحخواه و تلاشگر برای ساختن جامعهای آزاد و دمکراتیک حرکت نماییم. جامعهای بسازیم مرفه بر پایه عدالت اجتماعی، خالی از رنج، زشتی و ابتذال با چشمانداز قرار گرفتن در جمع کشورهای مترقی جهان. جامعهای که هرکس منافع خود را در منافع جمع و دولت خدمتگزار برآمده از دل این جمع بداند!
آوخ که باز آرزوهای من دارد از واقعیتهای امروز فاصله میگیرد. باز دارم رؤیاهای خود را جای واقعیتها و عملکرد کسانی میگذارم که متأسفانه جملگی "صف در صف خشکیده و بیبار" گشتهایم. میدانم خشم و اعتراض بسیاری از یاران قدیمی را بار دیگر برخواهم انگیخت. اما بیش از آن فرسوده و دلتنگم که هراس از سختی گفتار یاران گذشته، رانده شدن و در انزوا قرار گرفتن داشته باشم.
حق دارم بپرسم بعد از ۴۰ سال امروز کجا ایستادهایم؟ حق دارم بپرسم نقش و تأثیرگذاری واقعی این بخش از اپوزیسیون در جامعه امروز ایران چه میزان است؟ طی این ۴۰ سال چه میزان توانستهایم با نسل امروز ایران ارتباط برقرار کنیم؟ طی این ۴۰ سال بحثهای انتزاعی بیپایان و بدون هیچ نتیجه ملموس ما در رابطه با دیگر جریانهای سیاسی و اپوزیسیون جمهوری اسلامی به کجا رسیده است؟ مواردی که حتی توانسته باشیم طی این سالها نقشی ولو اندک در مبارزات مردم داشته باشیم در کجاست؟
مبنا و پایه این همه تحلیلهای ریز و درشتی که بهعنوان یک سازمان سیاسی میدهیم از کدام جمعبندی عینی حاصل عمل مستقل ما نشأت میگیرد؟ سیاست اتحادها که هر زمان خود را منادی آن میدانیم بعد این همه سال به کجا ختم شده؟ آیا جای آن نیست که پرسیده شود اینهمه وقت و انرژی که صرف تحلیل و بررسی "از نظر من" انتزاعی به کجا رسیده چرا که هیچگاه بازخورد عملی آن در تشکیلات منعکس نگردیده است؟
جز این که حتی قادر نگردید یک اتحاد نیمبند بین خود را بهعنوان اتحاد بین اکثریت چپها حفظ کنید و در پایان کار به رسم معمول هر کس دسته خود برداشته و با یدک کشیدن دفاع از استقلال و منافع طبقه کارگر و پاکیزگی گروهی به همان آفتابهلگن بدون شام و ناهار قناعت کرده و دلخوش که نامم کبوتر حرم است، زیر قولنامه اتحاد زده است.
دست بر زخم قلب خسته خود مینهم زخم کهنه دهان باز میکند. بر احوال جمع پیر گشته در غربت مینگرم که هنوز بسیاری رختهای سرداری به یادگار مانده از گذشته را بر تن داریم و قادر به کندن آن نیستیم. یک روز دوستی قدیمی از داخل ایران به من گفت "ابوالفضل تو هنوز همان سرباز ژاپنی هستی که بودی با تمام احساسات انسانیت قادر نیستی فکر کنی جنگ تمام شده از جنگل بیرون بیایی! هنوز نگاه، انتقاد و شیوه کارت همان است که بود. هنوز نقطه شروع هر تفسیری، انعکاس واقعیتهای اجتماعی از فیلتر سخت کشته و تنگ باورهای کهنه خودت میگذرد. فیلتری که نهادینه وجودت گردیده."
خندیدم. اما حال وقتی به عملکرد، نتیجه کار، بیانیهها، کنگرههای طبق عادت و ادواری، دلیلها و رهنمودها نگاه میکنم همانیم که بودیم. بیانیه امسال هیچ فرقی با بیانیههای سالهای قبل ندارد. کلیشههای تکراری حزبی روتین که سرفصل تمام احزاب سنتی است، همان نوشتار خشک اداری. فکر میکنیم دانای کل هستیم. بر همه کس عیبی، صفتی میگذاریم بیآنکه بر خود نظر کنیم!
بهراستی چه چیز ما برای این نسل جوان حتی همنسلان خود ما که در داخل در مبارزه روزانه با مشکلات زندگی و حکومت هستند جذاب است؟ کدام عملکرد و دستاورد ماست که میتواند مورد استناد و الگو برای مبارزه مردم باشد؟ وقتی که اوج مبارزات مردمی است ما مشغول بحث و جدل در مورد مسائل ذهنی و تشکیلاتی خود هستیم. در اوج مبارزات مردم بیشترین وقت و انرژی ما صرف تدارک، بحث و برگزاری کنگره میشود. تمامی بحثها صرف مباحث ایدئولوژیک، تشکیلاتی، وحدت، گسستن وحدت!
درد آور است نوع نگاه به امر وحدت میان اپوزیسیون برای یک عمل مشترک.
یکی از دلایل جدایی جریان اکثریت با حزب چپ مواضع نرم حزب چپ در ارتباط با مسئله نزدیکی و اتحاد عمل مشترک در برابر حکومت اسلامیست است. حتی بر سر یک میزنشستن صرفاً برای گفتوگو با آقای رضا پهلوی موضوع جدل است. جدلی قدیمی که هنوز یک پای آن نبریدن از اصلاحطلبان حکومتی و نیمنگاه امیدوار به تغییر رفتار رهبری "آقای" خامنهای دارد.
هر کس دارودستهی شلوغکن خود را دارد. برخی در جلو صحنه، برخی عقب صحنه. هر کس خود را محق وعقل کل میداند و در زمین بازی که دیگر از یک اتاق فراتر نمیرود توپ بر ثریا میزند.
به حجم مطالب، عمق، غنا، واقعی بودن و ارتباط داشتن مطالب منعکس در نشریات "بهپیش"، "کار" و... در رابطه با میزان انعکاس حضور میدانی هواداران، حتی دانشجویان هوادار در این اعتراضات و نمود آنها در این جو متشنج جامعه و مبارزه بیامان مردم نگاه کنید که متأسفانه نشانی نمیبینم. دریغ از یک شعار که نداریم و شعارهای داده شده در میدان را برنمیتابیم.
به میزان مراجعین و نظرهای دادهشده خوانندگان نظر کنیم تا عمق فاجعه را درک نماییم. به توان تشکیلاتی و نتیجه ۴۰ سال کادرسازی و ترکیبی که امروز در بحث، جدل، مچ خواباندن و داعیه رهبری داشتن صحنهگردانان اصلی هستند نیز هم. عصبی نشویم ما نه تنها پیش نرفتهایم بلکه بسیار عقبتر از آنچه بودیم هستیم. هیچ چیزی، هیچ استدلالی واقعیتر از نتیجه حاصل از عملکرد ما، رابطه ما، میزان همیاری ما برای رسیدن به یک توافق در راستای منافع مردم و نتیجه آن نیست.
افسوس که عمق خودخواهی، خودمحوربینی و تصور اینکه تمام حقیقت پیش ماست و ندیدن کمبضاعتی خود که در زیر شعار و یکسری فرمولها و باورهای صلب و برنامهریزی آگاهانه برخی خود را مخفی میکنند عملاً به مانع جدی برای حضور چپ معتدل، واقعبین و خواهان همگرایی با دیگر جریانهای اپوزیسیون برای شرکت در مبارزه ضداستبدادی و مبارزه با حکومت اسلامی تبدیل گردیده و راه بر دلسوزان مبارزه اجتماعی و سیاسی بسته است.
ابوالفضل محققی
دردا که هدر دادیم، آن ذات گرامی را
تیغیم و نمیبُریم، ابریم و نمیباریم
ما خویش ندانستیم، بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید، گفتیم که بیداریم!
من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم
حسین منزوی