Saturday, Dec 18, 2021

صفحه نخست » ساختارشناسی گفتمان سیاست، چنگیز عباسی

Changiz_Abbasi.jpgساختمان گفتمان سیاست شباهت عجیبی به یک کوه یخ شناور ولی واژگون در آبهای سرد دارد. درست مثل یک مخروط واژگون، که راس آن کوچک و سنگین است و قاعده آن وسیع و سبک. این مخروط دارای سه قسمت عمده و متصل به کف دریا از قسمت راس است. قسمتی از این کوه یخ که قسمت عظیم آنرا تشکیل میدهد و بیرون از آب است « گفتیم که باژگونه است » و قابل مشاهده برای همگان، همان سیاست عمومی است که ترکیب عمومی باورهای سیاسی عوام را در هر جامعه‌ای تشکیل میدهد. این بخش از سیاست غالبا در خانه‌ها و در قهوه‌خانه‌ها و امروزه در شبکه‌های اجتماعی میان کسانی که دانش اندکی نسبت به امور سیاسی دارند مورد گفتگو قرار میگیرد و این بخش عملا بخش مصرف کننده کالای سیاست است. این بخش از مخروط واژگون سیاست دربر گیرنده افکار عمومی است نسبت به جریان سیاست که اثرات خود را بطور مستقیم در پای صندوقهای رای و یا رفتارهای عمومی سیاسی در اعتراضات و اعتصابات نشان می‌دهد و ترکیبی ازتظاهر درونی و بیرونی احساسات مشترک عمومی را در رابطه با وضعیت جاری در یک کشور بعلاوه تبلیغات سیاسی جریانات سیاسی باز می‌تاباند که دو عنصر اصلی یعنی وضعیت اقتصادی و فرهنگ اجتماعی در ساختار آن و در ترکیب همبستگی و یا پراکندگی و همچنین در سستی و قوامش، بسیار دخیلند. هرچند حضور مردم عوام در این بخش بسیار گسترده است اما عمق سیاسی این بخش واقعا سطحی است و غالبا چیز پنهانی قابل کشفی در آن موجود نیست.

اما وظیفه بسیار مهمی بر عهده این بخش در این ساختار قرار دارد و آن عبارت است از حفظ تعادل سیاسی ساختار حاکمیت و ممانعت از فرویزی آن به دلیل حجم وسیع و وزن سبکی که دارد. لذا بقیه قسمت‌های این ساختار بناچار برای معلق ماندن در بحر سیاست در نهایت و بناچار از دامان این بخش عظیم سبک و شناور آویزانند. معمولا سیاستمداران حرفه‌ای که جایگاه آنان را در این کوه یخ بعدا مشخص خواهیم نمود به منظور تأثیرگذاری بر این بخش و ساختن افکار عمومی به نفع خویش در آنجا به این بخش ورود میکنند و با این عوام هم‌صحبت میشوند و به تفکرات سیاسی سطحی و ساده آنان که غالبا تفکرات عینی تجربی و صحیحی هم هستند به نفع خویش فرم می‌دهند. بطور مثال مردمی که عموما در این بخش قرار دارند گرانی را مستقیما احساس میکنند و عامل آنرا مستقیما ناشی از سیاستهای اقتصادی دولت حاکم می‌دانند و همین مسئله نظر آنان را نسبت به دولت و حکومت تشکیل می‌دهد. طبیعی است که این نظر که بطور تجربی به ذهن آنان رسیده است در ذات خود درست است، بدون آنکه آنان از سیاستهای علم بازار و اقتصاد چیزی بدانند. سیاستمداران حرفه‌ای مخالف دولت با ورود به این بخش سیاسی و با استفاده از این فهم عمومی بدون اینکه لازم داشته باشند تا عوامل موثر بر قیمتها را در بازار به آنها بیاموزند تنها با متقاعد کردن آنها به اینکه اگر به این سیاستمداران رای بدهند آنها وضع اقتصادی را می‌توانند به نفع این مردم بهتر کنند آنها را جذب می‌نمایند. لذا بحث‌ها در این منطقه غالبا گرم و پر احساس و پیرامون طرفداری از این شخصیت و یا آن شخصیت سیاسی دائما در جریان است و سیاست در اینجا ملغمه‌ای است از تجربه عینی و فهم حسی اهالی این بخش و تبلیغات سیاسی ساده و خطی تشکل‌های سیاسی مهاجر به درون آن.

بخش دوم مخروط سیاست بخش میانی آن است که در درون آب قرار دارد و پیکره آن با قدری تلاش برای عموم قابل مشاهده است و آن بخشی است که دولتها و تشکلها و احزاب سیاسی دخیل در یک مبارزه سیاسی در محدوده قانون در آن حضور دارند و با استفاده از روشهای غالبا علمی مبارزات سیاسی برای کسب و یا حفظ قدرت سیاسی عمل میکنند. اینجا جایگاه مبلغان حرفه‌ای و مجریان برنامه‌های سیاسی است و در آن از مردم عوام خبری نیست و غالبا تحصیلکردگان و سیاستمداران و سایر بازیگران اصلی صحنه سیاست از اهالی این بخش هستند و از همین جا است که سیاستمداران خود و یا کسانی را از طرف خود به بخش عمومی برای فرم دادن به افکار عمومی به نفع خویش گسیل می‌دارند تا رابطه خود با آنان را تقویت و از این طریق ماندگاری خود را در بحر سیاست تضمین نمایند و شاید هم به قدرت سیاسی دست یابند. این بخش معمولا مملو از حیله و ترفند و ریا برای دستیابی به قدرت سیاسی و یا حفظ آن است و چه ساخت و پاخت‌ها که در آن برای رسیدن به هدف صورت نمیگیرد. از ویژگیهای عمده این بخش این است که یک رابطه دائمی میان این بخش و بخش تاریک سیاست که در قعر آب قرار دارد از یک سو و بخش سطحی و عمومی سیاست که بیرون از آب است از سوی دیگر برقرار است. در واقع سیاست اصلی در قعر ساخته میشود و در بخش میانی به سیاست اجرایی تبدیل میشود و نهایتا این برنامه در بخش عمومی تبلیغ و به مصرف می‌رسد. هرچه روابط میان اورگانهای بخش میانی با دو بخش دیگر وسیع‌تر و فعال‌تر باشد به همان اندازه امکان موفقیت‌ سیاسی آن اورگان در کسب و یا حفظ قدرت سیاسی بیشتر خواهد بود. البته سه عنصر دیگر هم علاوه بر رابطه یاد شده در موفقیت در هر کاری نقش عمده دارند و از ترکیب آن چهار عنصر است که موفقیت مذکور حاصل میشود ولی ما فعلا از طرح آن سه عنصر دیگر که ربط مستقیمی به گفتمان ساختار سیاست ندارند ولی بر موفقیت در آن موثرند، در اینجا صرف نظر میکنیم و تنها به ذکر این نکته اکتفا می‌کنیم که آن عناصر عبارتند از پول، نقشه راه و تشخیص زمان مناسب برای هر اقدام سیاسی.

بخش انتهایی و تاریک سیاست که در قعر آبها قرار دارد و برای عموم غیرقابل مشاهده و غیر قابل دسترسی است بخش برنامه سازان و برنامه‌ نویسان سیاسی یا همان « سیاست سازان » است. افراد و نهادهای فعال در این بخش غالبا بی نام و نشان هستند و مانند برنامه نویسان کامپیوترها آنها برنامه‌ها را مینویسند و برنامه سازان آنها را در همین بخش می‌سازند و نهایتا به بخش میانی تحویل می‌دهند و بخش میانی « یعنی احزاب و تشکل‌های سیاسی » آنها را تبلیغ و به عنوان کالای مورد نیاز جامعه و حتما هم بسیار عالی به مردم عوام می‌فروشد. در بخش تاریک سیاست کسانی کار میکنند که نوابغ و استادان علم برنامه نویسی و برنامه سازی سیاسی « طراحان نقشه‌های راه سیاسی » هستند و آنان دارای چنان دانش ژرف و شگرفی در کار خود هستند که قادرند با طراحی نقشه‌های راه معین سیاسی سرنوشت حتی جهان را به بازی کنترل شده برنامه خود در آورند. اما با وجود این آنان مردمانی عاجزند که قادر به بهره برداری از نقشه‌های راههای خود به نفع خود به هیچ وجه نیستند. چراکه آنها غالبا هیچگونه ارتباطی با سطح عمومی و روشن سیاست ندارند و لذا از هیچگونه حمایت مردمی هم برخوردار نیستند و گذشته از این آنها امکانات مالی اجرای نقشه‌های خود را هم ندارند. لذا آنها در واقع به مثابه مزرعه‌دارانی عمل میکنند که انواع مواد غذایی فکری مردم عوام را تولید می‌کنند اما مجبورند آنها را به دلالان مواد غذایی در میادین، یعنی « احزاب و تشکل‌های سیاسی » واگذار نمایند تا آنها با امکاناتی که دارند آن مواد غذایی را به مصرف کننده در انتهای این زنجیره تحویل دهند.

این داستان یک قسمت بسیار کوچک و کاملا پنهان در تاریکیهای اعماق دریا را هم دارد که کوچک ترین اما قدرتمندترین بخش داستان سیاست را تشکیل میدهد. اینجا همان کسانی حضور دارند که این برنامه‌ها را به این برنامه نویسان و برنامه‌سازان سفارش می‌دهند.

همه برنامه سازان مانند همه کشاورزان در دوران فئودالیسم بر روی بستری از امکاناتی که ارباب برای آنها تامین میکند کار میکنند و مطابق خواست وی محصول تولید می‌نمایند. این اربابان، برای این برنامه نویسان و برنامه سازان همان صاحبان سرمایه‌های عظیم تجاری و اقتصادی هستند که برای گشودن بازارهای جهان بر روی کالاهای خود باید حکومتهای حاکم بر کشورها را مطابق نیازهای خود جابجا کنند، تغییر دهند و یا آنان را با استراتژیهای اقتصادی خود سازگار نمایند. لذا اینان سیستم‌هایی را استخدام می نمایند که کارشان بررسی استراتژیهای کلان اقتصادی برای توسعه بازارهای مورد نیاز است. طبیعی است که این استراتژیها نیازمند برنامه‌های اجرایی سیاسی هستند تا اقدامات مورد نظر تحقق یابند، لذا از همین جاست که کار سفارش برنامه نویسی و برنامه سازی به لایه تاریک این مخروط واژگون آغاز میشود و برنامه چیزی جز طراحی نقشه‌های راهی برای نحوه اجرایی کردن این تغییرات برای دستیابی به آن استراتژیها به منظور رسیدن به آن بازار مورد نظر نیست. اما در اینجا همانطور که در عصر فئودالیزم خرده مالکانی هم وجود داشته‌اند که زمین و امکانات محدود خود را داشته‌اند و محصول مورد نظر خود را می‌کاشته‌اند، برنامه نویسان مستقلی هم وجود دارند که برنامه‌های سایز آزاد تولید می‌کنند و میخواهند آنها را به احزاب سیاسی برای دستیابی به قدرت سیاسی بفروشند و هر حزب سیاسی که مایل باشد آن برنامه را به اجرا بگذارد می‌تواند تقاضای تدقیق آنرا به همان برنامه‌نویس بدهد تا برای ایجاد تغییرات در کشور مورد نظر وی مناسب ‌سازی بشود. فرق میان این برنامه نویسان با برنامه نویسان کلان سرمایه‌داران در آن است که اینها غالبا برنامه‌هایی را می‌نویسند که بتوانند مردم یک کشور را از آن نوع تغییراتی که مورد نظر کلان سرمایه‌داران است رهایی بخشند و مشتریان آنان هم احزابی هستند که دنبال تغییرات بنیادی در کشور خود به نفع مردم خویشند. لذا همانطور که می‌بینید اینجا یک رقابت در اعماق در جریان است و اگر می‌بینید که غالبا این کلان سرمایه‌داران هستند که در این رقابت‌ها برنده میشوند این بدان دلیل است که آنها از فاکتور پول و برنامه بسیار بیشتر از احزاب ترقی‌خواه ملی برخوردارند و لذا غالبا برنده بازی هم در نهایت همانها هستند. اما هرچه که هست این است که این رقابت به امید اینکه شاید موفقیتی در نهایت برای ترقی خواهان دربر داشته باشد همیشه جریان داشته است هرچند تغییراتی در این مبارزه بتدریج ایجاد شده است و آن عبارت است از توافق میان دو طرف بر سر یک موقعیت برد - برد. در چنین موقعیتی دو طرف به این تفاهم می‌رسند که کلان سرمایه‌داران قدری از بازار را برای سرمایه‌داران داخلی آن کشورها باز بگذارند تا آنان بتوانند اقدامات توسعه صنعتی و تجاری کنترل شده‌ای را طبق توافق و با همکاری مشترک با همان کلان سرمایه‌داران پیش ببرند و در عوض آنها اجازه بدهند که احزاب سیاسی در این کشورها نقشه‌های راه خود را برای تغییرات سیاسی در کشور خود در محدوده همان توافقها اجرا نمایند. پیدایش کشورهای جهان دوم محصول این نوع توافقات است. اما قبل از آن این احزاب باید بتوانند از طریق تبلیغ نقشه راه سفارشی خود افراد بسیار زیادی از مردم عوام جامعه خود را با خود همراه کرده باشند و از این طریق خود را دارای آن وزن سیاسی لازم که برای مذاکره لازم است رسانده باشند. لذا آنها حتما باید برنامه و نقشه راه مناسبی برای رسیدن به این مرحله سفارش بدهند وگرنه به آن وزن لازم برای مذاکره نمی‌رسند.

فهم این مسئله که فاکتور تفاهم توانسته است راه برون‌رفت از آچمز عقب ماندگی را تا حد زیادی هموار سازد، برای بسیاری از احزاب سیاسی در کشورهای عقب مانده به علت عادتهای ذهنی کلاسیک در نگاه آنان به گفتمان سیاست تا اندازه زیادی مشکل است و آنها سیاست را کلا یا محصول دلبخواه و نهایی کلان سرمایه‌داری جهانی می‌بینند و یا کلا در مقابله با آن. نتیجه این عدم فهم باعث میشود که آنان با بخش تاریک دنیای سیاست یعنی برنامه نویسان و سازندگان برنامه‌های تغییرات سیاسی رابطه‌ای نداشته باشند. چون اصولا هرگونه برنامه‌ای را یا فاقد توانایی لازم در اجرای تغییرات می‌پندارند و یا آنرا کلا قادر به تغییرات تنها در جهت منافع کلان سرمایه‌داری جهانی تلقی میکنند. محصول نهایی این عدم فهم سیاسی باعث میشود که آنها کلا از تأثیرگذاری بر حوزه سیاست به بیرون پرتاب بشوند و این حوزه را کلا به کلان سرمایه داران واگذار و خود به حد ناظر منتقد نزول پیدا کنند. در بسیاری از اوقات ساکنان بخش میانی این ساختار که رابطه خود را از هر دو سو گسیخته‌اند پیشاپیش خود را در نقش کارگزاران کلان سرمایه‌داران یاد شده می‌یابند که اگر آنان برای اقدامی سیاسی احتیاج به کارگزاری برای ایجاد تغییرات در سرزمین اینها را داشتند اینان را برای ایجاد آن تغییرات برگزینند. البته بخش دیگری از همین احزاب سیاسی هم وجود دارند که وقتی به قدرت می‌رسند از آنجا که تفاهم آنان با کلان سرمایه‌داران نیازمند دستگاه حسابرسی مالی دقیقی است و آنها به علت داشتن برنامه فساد مالی اصولا علاقمند به حسابرسی دقیق منابع مالی و اقتصادی نیستند و لذا از همان جا هم علاقه‌ای به تداوم این تفاهم دوجانبه « تفاهم میان سیاستگزار و کارگزار » نشان نمی‌دهند. باور نگارنده بر این است که وضعیت فعلی اغلب تشکل‌های سیاسی موجود در اپوزیسیون ایرانی که منجر به عدم حضور آنها در حوزه تأثیرات سیاسی بر سیاست حاکم بر ایران گردیده، در نتیجه عدم فهم سیاسی بسیاری از آنان از گفتمان برد - برد سیاسی به دست آمده است تا داشتن برنامه‌ای برای فساد مالی. چرا که برنامه‌ریزی برای فساد مالی معمولا پس از رسیدن به قدرت مورد توجه سیاستمداران قرار میگیرد و نه قبل از آن.

اما برای ایجاد تفاهم متقابل میان احزاب سیاسی یک کشور و صاحبان قدرتمند اقتصاد جهان، انجام اقدامات ویژه‌ای ضرورت دارند تا کفایت سیاسی احزاب سیاسی برای گفتگو بر سر تفاهم متقابل محرز شود وگرنه تفاهمی در کار نخواهد بود. از اهم این اقدامات داشتن یک تشکیلات سیاسی مدرن، منضبط و با روابط گسترده سیاسی در داخل و خارج و افراد متخصص و کارآمد در راس آن و داشتن هواداران گسترده فعال در درون کشور و مهم تر از همه داشتن نقشه راه علمی و منطقی و قابل اجرا برای دستیابی به قدرت سیاسی است و همچنین داشتن نقشه‌ها « طرح‌ها »ی استقرار، کنترل و توسعه سیاسی و اقتصادی است که بتواند چشم‌انداز روشنی برای امکان همکاری متقابل را به نمایش بگذارد و همه اینها باید قابلیت سنجی شده و امکان اجرای عملی داشته باشند.

چنگیز عباسی

Ch.abbasi@gmail.com

بیست و سوم نوامبر بیست و یک

تروندهیم - نروژ



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy