Monday, Jan 24, 2022

صفحه نخست » غارت و غارتگری در رژیم ولایت مطلقه فقیه (۶)، محمد جعفری

Mohammad_Jafari.jpgآقای خمینی مبتکر داعشیگری و القاعده گری در نظر و عمل:

همچنانکه در مطلب قبلی وعده داده شده بود که توضیح داده خواهد شد که چرا و به چه دلیل آقای خمینی مبتکر داعشیگری والقاعده گری در نظر و عمل در عصر ما است. اما قبل از این توضیح، یاد آور می‌شود که حذف مخالف از طریق ترور در غالب کشورهای جهان سابقه بس طولانی دارد و می‌شود گفت که یکی از امور مستمر تاریخ است. اما ترور به سبک بمب گذاری انتحاری، خود و دیگران کشی و یا Suicid Bomber در عصر ما از ابداعات سازمان مجاهدین خلق است. قبل از آن حداقل چنین ترورهائی من در جائی ندیده‌ام که یک سازمانی اعضای خود را با مغزشوئی وادار کند که با بستن موادّ منفجره به خود، خود ودیگرانی را که حتی نمی‌شناسد چه کسانی هستند به قتل برساند. این عملیات انتحاری در ۲۰ شهریور ۱۳۶۰، توسط مجاهدین شروع شد و عده‌ای با عمل انتحاری کشته و مجروح شدند. (۵۴) و برای اولین بار در خاورمیانه و حتی جهان عملیات انتحاری خود و دیگران کشی را در تاریخ بنام خود ثبت کردند. و بعد از این عملیات است که ما مشاهده می‌کنیم، عملیات انتحاری توسط صدامیان، القاعد، داعش، طالبان، بوکوحرام، و... شیوع پیدا کرده و حتی به سایر نقاط جهان نیز سرایت کرده است. این هم از عجایب روزگار جهان در دوران ما است که سازمانی که خود تروریست و ترور پرور و مبتکر عملیات انتحاری خود و دیگران کشی است را غربی‌ها به خاطر دشمنی با جمهوری اسلامی آن‌ها را از لیست تروریستی خود خارج کرده و زیر چتر حمایتی خود گرفته‌اند و با آن‌ها نرد عشق می‌بازند.
این تاج افتخار را باید بر پیشانی رهبران مجاهدین خلق زد که به نام دین و عدالت و جامعه بی طبقه توحیدی و به قصد قبضه کردن قدرت، دست به یک چنین روشی ضد بشری، ضد دینی و ضد اخلاقی دست آزیدند. اینکه چگونه شخصی را مغزشوئی می‌کنند که آماده می‌شود، برای خدمت و احیای دین و به نام دین و بهشت، خود و دیگرانی را که اصلاً نمی‌شناسد بکشد، از جهات مختلف قابل بحث و بررسی است ولی در حوصله این مقاله نمی‌گنجد. فقط نمونه را که من در سال ۶۱ با آن روبرو شدم، به عنوان تجربه در اینجا به شرح آن می‌پردازم:

در جریان مصاحبه‌ای که توضیح آن در کتاب «اوین گاهنامه پنج سال و اندی» آمده است (۵۵)، در بین بچه‌های مجاهدین با جوانی بنام فرج الهی آشنا شدم. و بطوریکه خودش برایم تعریف کرد، وی قرار بوده که با بستن مواد منفجره به خود، آقای غلامرضا حسنی امام جمعه ارومیه و خود را به قتل برساند. وی جریان را برایم چنین تعریف کرد:
من با مواد منفجره‌ای که به خود بسته بودم، برای کشتن حسنی و خودم به نماز جمعه ارومیه رفتم. وقتی به نزدیک حسنی امام جمعه رسیدم و آماده انفجارخود بودم، حسنی تا نگاهش به من افتاد، به من شک کرد ومشت محکمی به من کوبید ومرا به عقب پرت کرد. بلافاصله پاسداران مرا گرفته و دیدند که مواد منفجره به خودم بسته‌ام و می‌خواهم که حسنی و خودم را بکشم. مواد را از بدنم جدا کردند و بلافاصله مرا به اوین منتقل کردند.
از او پرسیدم که چگونه آماده شدی که خودت و حسنی و شاید کسان دیگری را به قتل برسانی؟ وی چنین پاسخ داد: مجاهدین دو هفته مرا درمنزلی تنها که یکی از خانه‌های تیمی آنان بود تنها نگهداشتند و در تمام این دو هفته مرتب به گوش من می‌خواندند و به من باورانده بودند که به محض کشته شدن، من یکراست به بهشت می‌روم و با کشته شدنم دشمنان دین و کشور را از بین خواهم برد و موجب استقرار جامعه توحیدی خواهم شد. از او پرسیدم مگر خود کشی در اسلام حرام نیست و چطور تو حاضر به چنین کار شدی؟ جواب داد: وقتی دو هفته تمام آن‌ها با قرآن و نهج البلاغه به منِ بی اطلاع ثابت کردند که این کار برای آزادی و عدالت و جامعه توحیدی لازم است و وقتی تو شهید شدی، در همان حال وارد بهشت می‌شوی. من هم در خانه تیمی تنها و بی اطلاع از قرآن و دین و اعتماد مطلق به سازمان و راه سازمان، باورم شده بود که آنها درست می‌گویند و لذا برای این کار آماده شده و دست به چنین عملی زدم. بنابراین مجاهدین خلق در دوران ما اولین فرقه‌ای هستند که دست به بمب گذاری انتحاری یا خود و دیگران کشی زده‌اند و از این نگاه این فرقه را می‌شود، مبتکر و مبدع بمب گذاری انتحاری یا خود و دیگران کشی به حساب آورد.
البته سازمان مجاهدین خلق در دوران پس از پیروزی انقلاب به دلایل عدیده‌ای اقبال نیافت که نظیر آقای خمینی بر اریکه قدرت سوار شود، از گردونه حذف شد، و به دریوزگی صدام حسین و آمریکائیها رفت، تا شاید از طریق حمایت و پشتیبانی آنان اسب چموش قدرت را به دست آورد، زهی خیال باطل! اما خود و دیگر کشی را پایه گذاری کرد. ولی تفکر داعشی گری، القاعده گری و... را نمی‌توان به آن‌ها منتسب کرد. زیرا آنها یک گروه تروریست بودند و نه تنها جامعه به آن‌ها اقبال نداشت بلکه در سطح جهان و کشورهای اسلامی و بین مسلمانان هم محلی از اِعراب نداشتند. و لذا حرفها و تجربه‌های آنان به چیزی گرفته نمی‌شد که از آن پیروی شود. و اگر هم در جاهائی مشاهد می‌شود که تحویل گرفته می‌شوند، به این علت است که می‌خواهند به عنوان وسیله فشار بر جمهوری اسلامی از آنان استفاده کنند. و الاّ کسانی که در جنگ به کشور خود خیانت کنند وعامل دست صدام در کشتن جوانان ایران شوند، چگونه کشورهای دیگر به آنان اعتماد پیدا می‌کنند که وقتی به قدرت رسیدند، به آنان نیز خیانت نخواهند کرد؟
اما آقای خمینی در نقش رهبری انقلاب و در لباس عارف پیر ومرجع دینی در پاریس و در انظار ملت ایران و جهانیان با ملت ایران عهد و پیمان می‌بست و قول و قرار می‌گذاشت که به «بیان پاریس» مشهور شد و بر اساس آن ملت ایران را به میدان انقلاب کشاند: «ولایت با جمهور مردم است»، «میزان رأی مردم است»، «جمهوری نظیر همین جمهوری فرانسه»، «باید اختیارات دست مردم باشد... مقدرات هر کس باید دست خودش باشد»، «من برای خودم نقشی جز هدایت ملت و حکومت بر نمی‌گیرم»، «علما خود حکومت نخواهند کرد. آنان ناظر و هادى مجریان امور مى‌باشند، این حکومت در همه مراتب خود متکى به آراء مردم و تحت نظارت و ارزیابى و انتقاد عمومى خواهد بود.» و بنیاد شاهنشاهی با رهبری او بر افتاد. و وی سوار بر اسب قدرت شد و تمامی امکانات اقتصادی و سیاسی و نظامی کشور در اختیارش قرار گرفت و در کسوت مرجع دینی و عارفی سالک و با حربه دین، خطرناکترین استبداد یعنی استبداد دینی و «حکومت سلسله روحانیت» را پایه ریزی و استمرار بخشید. بسیار از کسانی که در کشورهای اسلامی که در صدد تغییر وضع بهتری در کشورها بودند، از تعلیمات و راهنمائی‌های آقای خمینی به عنوان یک مرجع و رهبری یک حرکت دینی استفاده می‌کردند و بدین علت بود که وی توانست تفکر دینی داعشیگری و القاعده گری خود را در نظر و عمل به دیگران آموزش و به همه جا سرایت دهد.

چگونه چنین شد؟

آقای عماد الدین باقی در دیماه ۱۳۹۳ مقاله‌ای تحت عنوان «پیامبر مدارا و صاعقه داعش» که در روزنامه مردم امروز، ش ۷ شنبه ۱۳ دی ۱۳۹۳، منتشر شد، دردمندانه نوشته شده بود و نکات قابل تعمقی در برداشت. از جمله در آن آمده بود: «... در تحلیل خُرد از مسئله در یک کلام می‌توان گفت داعش محصول خود ماست.» اما آقای باقی در باب همین «ما» یی در گفتار به ابهام از آن گذشته بود.
اینجانب نیز برای روشنائی انداختن به این «ما» و با این پرسش که در عصر ما و یا حداقل در دوران بعد از پیروزی انقلاب بیشترین تجسم این "ما" یا به تعبیر قرآنی آن، ائمه آن چه کسانی بوده‌اند؟ مقاله‌ای تحت عنوان «امامت خمینی برداعشیگری و بوکوحرامی؟» در تاریخ ۱۹/دیماه/۱۳۹۳ در سایتها منتشر گردید. در مقاله آمده بود:
«در یک تقیسم بندی کلی ما دو نوع اسلام داریم: اسلام بیانگر قدرت و اسلام بیانگر آزادی. و اسلام بیانگر قدرت است که خمینی ‌زا، داعشزا و القاعده ‌زا است و ما چه دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم اسلام آقای خمینی در نظر و عمل بیانگر قدرت است و در نتیجه پیوندی بینادین با داعشی گری و القاعده‌ گری و بوکوحرامی و... دارد. انتقاد از فلسفه نظری و عملی آقای خمینی از این باب است که ریشۀ درد را حد اقل در دوران بعد از پیروزی انقلاب بهتر درک کنیم و بی جهت خود را به این در و آن در نزنیم و به این و آن نتابیم.» در اینجا نظر به تکرار آن مقاله نیست چون مقاله موجود است و علاقه مندان می‌توانند به آن مراجعه کنند (۵۶) بلکه منظور این است که نشان داده شود که آقای خمینی در عصر ما به لحاط نظر و عمل پایه گذار و مبدع و مبتکر داعش، القاعده، بوکوحرام، طالبان و... چنین سازمانها خشونت زا است.
وقتی آقای خمینی فتوا می‌دهد که «اگر همۀ مسلمانان هم برای حفظ اسلام کشته شوند، ارزش دارد؛ چرا که ارزش اسلام از همۀ این مسائل مادی بالاتر است» (۵۷) ویا
«حکومت اسلامی «اوجب واجبات»، حتی «از نماز و روزه واجب تر است همین تکلیف است که ایجاب می‌کند خونها در انجام آن ریخته شود». (۵۸) باز در جای دیگر می‌گوید:
«اگر یک در میلیون احتمال، یک احتمال بدهیم که حیثیت اسلام با بودن فلان آدم یا فلان قشر در خطر است، ما مأموریم که جلویش را بگیریم، تا آن قدری که می‌توانیم هر چه می‌خواهند به ما بگویند که کشور ملایان حکومت آخوندیسم...» (۵۹)
البته بالاترازاینها آقای خمینی برای حفظ حکومت هر نوع عملی را مجاز بلکه واجب می‌شمرد. وقتی در نظر و عملش: «حفظ حکومت اوجب واجبات است»، برای حفظ آن همه چیز از جمله جاسوسی کردن، شرب خمر، دروغ گفتن و ریختن دماء مردم را بی حساب و کتاب و... را هم واجب می‌شمرد. و حتی برای از میدان به در کردن مخالفان، تهمت زدن را جایز بلکه واجب می‌شمرد و می‌افزاید روحانیون و آخوند‌های مخالف را باید با تهمت زدن آن‌ها را «رسوا‏‎ ‎‏کرد، لکه دار و متهم ساخت.... تا اگر آبرو دارند در بین مردم رسوا شوند؛ ساقط شوند. اگر اینها در اجتماع ساقط‏‎ ‎‏نشوند، امام زمان را ساقط می‌کنند؛ اسلام را ساقط می‌کنند. ‏» (۶۰)
من بدادم وعده هایی را به مردم در پاریس // چون که در آن موقع بودم من ضعیف
با دروغ و مصلحت من وعده دادم آن زمان // ترس داشتم که بمانم تا ثریّا در فرانس
من همی دادم چنین وعده به مردم در پاریس // گر نمی‌دادم همه طردم بکردند در پاریس
وعده دادم من روم قم از برای درس و بحث // بعد پیروزی شوم من ساکن قم در عمل
امر تدبیر سیاست کار ملیون ما است // من نظارتگر همی باشم ز بعد انقلاب
نه من و نه سایر روحانیون کاری نداریم در امور // چون معلم‌های اخلاقیم و دین، بین عموم
وعده هایی را بدادم بهر تحمیق و ریا // حیله و تزویر هم در دین من باشد روا
اصلِ اصلِ دین حکومت باشد‌ای یاران من // مابقی دین همه فرع است در دیوان من
حیله‌های شرع همه واجب بود در حفظ آن // فقه و شرع داده به دست ما همه توجیه آن

افزون بر اینها آقای خمینی به عناوین مختلف از بین المللی بودن اسلام و یا انترناسیونالیسم اسلام و صدور انقلاب اسلامی سخن به میان آورده است که به چند نمونه اشاره می‌شود.
«و ما که نهضت کردیم برای اسلام نهضت کردیم. جمهوری، جمهوری اسلامی است. نهضت برای اسلام نمی‌تواند محصور باشد در یک کشور و نمی‌تواند محصور باشد در حتی کشورهای اسلامی...» (۶۱)
«این نهضت را ادامه دهید. ما در بین راه هستیم و باید راه طولانی را طی کنیم و آن راه طولانی این است که بیرق اسلام را در همه قطب‌های زمین به اهتزاز در آوریم... ما باید اسلام را به پیش ببریم و در همه جای دنیا انشاء الله اسلام را صادر کنیم و قدرت اسلام را به تمام ابرقدرتها بفهمانیم.» (۶۲)
«ما باید در صدور انقلابمان بجهان کوشش کنیم و تفکر اینکه انقلابمان را صادر نمی‌کنیم کنار بگذاریم زیرا اسلام بین کشورهای اسلامی فرقی قائل نمی‌باشد و پشتیبان تمام مستضعفین جهان است» (۶۳)
حال سئوال اساسی این است که مگر القاعده، داعش و... و این سازمانهای خشونت، غیر از آنچه آقای خمینی در عصر ما در کسوت فقیه بزرگ، مرجع تقلید و رهبر بلند پایه دینی گفته و عمل کرده، چیز دیگری گفته و عمل کرده‌اند؟ خیر! مگر القاعده، داعش و این سازمانهای خشونت زا چه گفته و کرده‌اند که آقای خمینی چنین عمل نکرده است؟ ملاحظه می‌شود که جمهوری ولایت مطلقه و این سازمانهای خشونت زا برای حفظ قدرت انحصاری و یا به دست آورن آن طابق النعل بالنعل طبق همین فتاوی فقه من درآوردی و خشونت زا عمل کرده و کشورهای منطقه را به خاک و خون کشیده‌اند. بسیاری را شاید تصور این باشد که آقای خمینی که خود شیعه است، پس چرا باید او را مبتکر داعشیگری و القاعده گری در نظر و عمل دانست. اینان شاید از این نکته غافلند که در تفکر بیش از ۹۰ در صدر علمای دینی چه شیعی و چه سنی اصولاً اسلام و دین بیانگر قدرت است و اساس و پایه و شالوده آن را فقه تشکیل می‌دهد و نه آزادی اختیار و حقوق. پایه و اساس هر دو تفکر ریشه در قدرت دارد و یکی است.
تفکرقدرت و قدرتمداری در زرادخانه خشن فقه سنی و شیعه هر دو موجود است. همه آنچه در زرادخانه خشن فقهی شیعی موجود است، در زرادخانه خشن فقهی سنی هم موجود است با این تفاوت که در فقه شیعی از زبان قال الصادق و باقر و یا فلان امام گفته می‌شود و اهل سنت از زبان، قال العایشه، ابوهریره و یا فلان و بهمان صحابه و یا تابعین عرضه می‌گردد. در هر حال برای قبضه کردن قدرت، استمرار، نگهداری و حفظ قدرت در دست گروه‌های خاصی چه شیعه و چه سنی، فقه و احادیث از مهمترین ابزار کار است. و قدرتمداران هم زبان یکدیگر را خوب می‌فهمند و می‌دانند. مهم نیست که دارای چه دین و یا مذهبی باشند و یا از زبان کدام رهبر دینی بیان شود. همچنانکه در زرادخانه خشن فقهی سنی همه چیز و از همه قماشی یافت می‌شود. در زرادخانه خشن فقهی و گفته‌ها و نوشته‌های آقای خمینی هم که بر آمده از فقه است، همه چیز یافت می‌شود و هر کسی هر چه بخواهد موافق دلخواه خود در آن پیدا می‌کند. همچنانکه می‌گوید که حکومت اسلامی «اوجب واجبات» است و برای حفظ آن «همین تکلیف است که ایجاب می‌کند خونها در انجام آن ریخته شود» و یا «اگر همۀ مسلمانان هم برای حفظ اسلام کشته شوند، ارزش دارد» کشتارهای وسیع چیزی به حساب نمی‌آید. و اگر بخواهید از جمیع جنایات و بی عدالتی و ظلم و ستمگری هم چشم پوشی کنید باز هم در کیسه فقهی او یافت می‌شود. آقای خمینی هر جا هم که در فقه راهی پیدا نکند، خودش آن را می‌سازد و فتوا می‌دهد که برای حفظ حکومت جاسوسی کردن، شرب خمر، دروغ گفتن و تهمت زدن هم واجب است ولو صدر در صد مخالف نص صریح قرآن باشد. فقه را در اشعار زیر می‌توان خلاصه کرد:
فقه، فقه است، چه شیعی و چه سنی // چه قوانین ولایت، چه قوانین امارت
در جهان هر چه تو بینی و بخوانی ز بدی // هست در فقه و شریعت همه توجیه پذیر
هر دو با فقه و خشونت، ز پی کسب حکومت // این یکی نام ولایت، دگری نام امارت
فقه عامه هدفش کسب خلافة الرسول // فقه خاصه بودش نام ولایة الرسول
چونکه فقه آلت قتّاله دست فقهاست // دین و قرآن بَری از این فقهاست
دین حق قطع بود ضد ولایت و امارت // حق همین است بدان، از ره صدق وعنایت
مست قدرت شده‌اند، این فقهای دین فروش // کور و کر هم شده‌اند این فقهای بی فروغ
افترائی ست به قرآن که زاییده دست فقهاست // با دروغ و مصلحت، توریه و جعل و نفاق
نام‌ها مختلف و اصل و پایه‌ها یکی است // پایه‌ها هر دو همان قدرتِ دست فقها است
در قسمت هفتم به چگونگی غارت و تخریب خوزستان و به نوعی اصفهان که امسال و سال گذشته که به خاطر وضعیت کمِ آب آشامیدنی و کشاورزی و حق آبه تظاهرات آرام مردم بی سلاح هم تحمل نشد و به کشتار و از دست دادن چشم مردم انجامید و البته عده‌ای هم به زندان گسیل شدند، پرداخته می‌شود.

محمد جعفری

یادداشت و نمایه:
۵۴-مهمترین ترورهای انتحاری مجاهدین، ترورهای ائمه جمعه است در، ۲۰ شهریور سال ۱۳۶۰، جمعه۲۰ آذر ۱۳۶۰، جمعه ۱۱ تیرماه ۱۳۶۱و جمعه ۲۳ مهرماه ۱۳۶۱به ترتیب، از طریق عملیاتی انتحاری، سید اسدالله مدنی امام جمعه تبریز، سیدعبدا الحسین دستغیب امام جمعه شیراز، محمد صدوقی امام جمعه یزد و عطاءالله اشرفی اصفهانی امام جمعه کرمانشاه و عده‌ای دیگر را به قتل رسانده و تعدادی را نیز مجروح کردند.
۵۵-اوین، گاهنامه پنج سال و اندی چاپ اول ص ۲۱۶-۲۱۲ و چاپ دوم روی سایت ص ۱۸۱-۱۷۹ و جریان عمل انتحاری در چاپ دوم ص ۱۸۲و ۱۸۳.
۵۶- http://news.gooya.com/politics/archives/2015/01/192137.php
۵۷- خاطرات آیت الله علی اکبر مسعودی خمینی، چاپ اول ۱۳۸۱، انتشارات مرکر اسناد انقلاب اسلامی، ص ۴۴؛ در سال ۱۳۷۴، توسط آقای خامنه‌ای به تولیت آستان قم منصوب شده است.
۵۸- حکومت اسلامی، آیت الله خمینی، ۱۳۹۱ هجری برابر ۱۹۷۱ میلادی، ص ۸۷.
۵۹-صحیفه نور، ۱۶، ص ۲۱۲-۲۱۱.
۶۰- https://kadivar.com/16895/
۶۱- صحیفه نور ۱۸جلدی وزارت ارشاد، ج ۱۰، ص ۱۱۵، سخنرانی برای دانشجویان عربستان سعودی مقیم ایران مورخ ۱۱/ ۸/۵۸.
۶۲- صحیفه نور ۱۸جلدی وزارت ارشاد، ج ۱۲، ص ۱۰۱، سخنرانی در جمع اهالی جماران و مناطق شمیرانات مورخ ۲۹/ ۲/ ۵۹.
۶۳- صحیفه نور ۱۸جلدی وزارت ارشاد، ج ۱۲، ص ۱۹، پیام به مناسبت حلول سال جدید مورخ ۱/ ۱/ ۵۹.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy