Saturday, Jan 29, 2022

صفحه نخست » تقریر خدای نامتشخص به مثابهٔ خصم اسلام و عرفان، علیرضا موثق

agahi.jpg(خطر «اصیلیان»؛ تذکاری به بیژن عبدالکریمی)

در رابطه با موضوع خدای نامتشخص، این مناقشه مطرح شده‌است که چرا در ذیل چهرهٔ موردنظر از هستی، «خداوند می‌فرماید که...» و «کلام الله» و «پیامبر» و «بهشت و جهنم» متصور نیست؟ مگر عرفا با سیر و سلوک باطنی و با توسل به «شهود معنوی»، عوالم دیگر را در حد وسعِ خویش، کشف نکرده‌اند و از آن خبر نداده‌اند؟ منتها نگارنده در چند جستار مفصلاً توضیح داده‌است که: اولاً) چرا باور به خدای نامتشخص نسبت به «خدای متشخص، لاادری‌گری و نیز ماتریالیسم»، قوتِ شواهد و دلایلش بیشتر و به تبع آن، ارجح است. ثانیاً) چرا می‌بایست در حد گمانه‌زنی در مورد «وجود خود خدا» توقف کنیم و نمی‌توانیم وارد تقریر ذهن خدا شویم. در اینجا لازم به ذکر است که عرفا علاوه بر پیامبران، عموماً در مورد خداوند، به نحو آسیب‌زا سخن‌دوانی و خرافه‌پراکنی و توهم‌سرایی و هذیان‌گویی کرده‌اند. ثالثاً) چرا در این کانتکست، دعوی نبوت و «خداوند می‌فرماید که...» معنا ندارد. در قالب تمثیل، یک رودخانه که تحت جبر حاکم بر مقتضیاتش، مدام «می‌رود و می‌خروشد و می‌شود» و «همیشه بوده‌ و خواهد بود»، مگر اراده دارد؟ آیا رودخانه، موج‌ خلق می‌کند یا «می‌موجد»؟ مگر رودخانه اراده کرده‌است تا «موجیده» شود؟ مگر یک موج نسبت به موجی دیگر، «رودخانه‌تر» و یا «برگزیده‌تر» است؟ مگر رودخانه سخن می‌گوید و پیامبر و کتاب ارسال می‌کند؟ مگر رودخانه‌ای که بنا بر تعریف، همیشه بوده و همیشه خواهد بود، هدف و مقصد دارد؟ مگر معادی در این سیاق متصور است؛ وقتی هدف و کمال و انتهایی وجود ندارد؟ آنگاه که از باب تمثیل، «امواج و قطره‌های برآمده از اقیانوس»، مجدداً به «تمامیت اقیانوس» باز می‌گردند، کدام بهشت و جهنم قابل تصور است؟ آیا من با استناد به حجیت و حکایت‌گری و معرفت‌بخشیِ «شهودِ عرفانی» به خدای نامتشخص پرداختم یا با دلایلِ عقلی و بین‌الاذهانی؟ به کدام دلیل، شهود عرفانی، منبع معرفت است و توهمی روانشناختی نیست؟ و...

البته سخن من این نبوده‌است که در ذیل این چهرهٔ کلی و مبهم از هستی، نمی‌توان «خرافات و اباطیل» بافت و ساخت، بلکه سخنم این بوده‌است که از مجرای تقریر شده در نوشتارهای مربوطه، به نحو روشمند و منطقی و مدلل، ما نهایتاً می‌توانیم در مورد «وجود خود خداوند»، بسیار مینیمال و متواضع و کلی و مبهم، گمانه‌زنی کنیم و سپس، مجبور به سکوت هستیم. یک عارف (برای مثال بودا) با کدام مکانیزم به شناختِ تمامیتِ هستی (بخوان خداوند) رسیده و مدعیاتش را مدلل کرده‌است؟ وقتی یک عارفِ «روانپریش و متوهم و متفرعن»، چهار روز خلوت و یا چله‌نشینی می‌کند و در غاری تاریک ریاضت‌های مازوخیستی به خودش می‌دهد و بعد، «رمان کیهانی» می‌سراید، به کدام دلیل مدعیاتش قابل تصدیق است؟ من نگفتم هذیان‌گویی و خرافه‌بافی در کانتکستِ مورد بحث متصور نیست، بلکه مرادم این است که اگر قرار باشد در حدود گلیم استدلال پای مدعا را دراز کنیم، چنین سخنانی موجه و قابل تصدیق نیستند.

بیایید عارفان و یا امثالِ بودا را به قطره‌ای تشبیه کنیم که با «وَرز درونی» و «بازپس‌نگری و تمرکز و مراقبه و مشاهدهٔ بی‌طرفانه و ریاضت»، یک لحظه یا لحظاتی توانسته‌اند از پوستهٔ «استدلال و مفهوم و زبان و ادراکات حسی» فرارَوی کنند و با علم حضوری و کشف و شهود باطنی با اقیانوس تماس برقرار نمایند و در آن مستحیل شوند، آیا در وهلهٔ بعد و در تحلیل نهایی، ضرورت ندارد تا مجدداً به وضعیت قبلی‌شان برگردند؟ و در هیأت و قالبِ یک قطره و با استفاده از مفاهیم و زبانِ محدود و بشری و تاریخی از تمامیتِ اقیانوس خبر دهند؟ قطرهٔ مفروض با کدام مکانیزم و ابزار، می‌تواند اقیانوس (بخوان امر نامحدود) را در کوزهٔ مفاهیم و زبان، حتی برای خودش «فهم و صورتبندی» کند تا نوبت به خبررسانی به دیگران برسد؟ بضاعت علم حضوری چیست؟ علم حضوری چه شناختی از حاقِ هستیِ بی‌کران به ما می‌دهد؟ گفته‌اند که در علم حضوری، «درد» بدون واسطهٔ صورت ذهنی در همان لحظهٔ تجربهٔ درد، برای آدمی معلوم می‌گردد، اما اولاً) «درد و شادی و ترس» اموری درونی هستند و نه بیرونی که مدام برای تبیین علم حضوری به آنها استناد می‌شود. ثانیاً) در مورد معلوم شدنِ «درد و شادی و ترس» برای شخص واجد تجربه به نحو بی‌واسطه نیز علم حضوری، نه علل و چیستیِ این معلومات و متعلقشان را به ما نشان می‌دهد و نه تمایزشان از یکدیگر را که نهایتاً در قالب مفاهیم و علم حصولی قابل شناخت می‌باشند.

در فرهنگی دین‌خو و خرافی که گروهی از مردمانِ واجد قدرت سیاسی هنوز از منظر کیهان‌شناسیِ بطلمیوسی، روستای پدری‌شان را مرکز جهان محسوب می‌کنند و کائنات را خلق شده برای امام و پیامبرِ دینشان می‌دانند و هر روز منتظر ظهور امام غائب و ۱۲٠٠ ساله هستند و روشنفکرشان با در انداختن طرح «امت و امامت» در فاجعهٔ «اسلامی-داعشی-آخوندی-چپیِ» انقلاب ۵۷ نقش فعال ایفا می‌کند، بسیار باید دقت کرد که «استدلال‌ورزی» از این که هست، ضعیف‌تر نشود و تیغ به دست زنگی مست (بخوان عارِفَکانِ منگِ بنگی) نیافتد؛ یعنی همان انسان‌هایِ خام و خیال‌اندیشی که بدون اغراق، بیش از یک پاراگراف، خزعبلاتِ سخیف و پریشان و یاوه‌هایِ بی سر و ته نمی‌توانند بنویسند و از مقولاتی چون «ماتریالیسم، مدرنیسم، لیبرالیسم، اومانیسم، عقلانیت، عدالت، معرفت، معنویت، سنت، آزادی، جبر، اختیار، اخلاق، استدلال و امثالهم» حتی در حد ویکیپدیا اطلاعات ندارند، لکن توأمان، مدام از آلات و ادواتِ متفکرینی چون دکتر بیژن عبدالکریمی و جریان هایدگری در ورژنِ ایرانی بالا می‌روند یا آویزان می‌شوند و سپس، ادعا می‌کنند باب «سیر و سلوک درونی» و «تجربهٔ باطنی و شهود عرفانی» به «معرفت قدسی و تفکر اصیل» رسیده‌اند(!)

در این راستا بد نیست اشاره کنم که در شعاع آراء دکتر عبدالکریمی، فرقه‌ای از کوتوله‌های فکری و وجودی در حال شکل‌گیری‌ست به نام «اصیلیان». دکتر عبدالکریمی، تخم لق «تفکر اصیل» را در دهان یک عده دین‌خویِ نیمه‌وحشی که در اتمسفرِ مسمومِ کشوری جهان سومی و مبتلا به خردستیزی و استدلال‌گریزی و زبان‌پریشی و استبدادِ «اسلامی-آخوندی» می‌چرخند و می‌چرند، شکاند و آنان را چونان «سگانِ هارِ فرهنگی و سیاسی» در جامعه رها کرد و خدا عالِم است که سرانجامِ کار چه خواهد شد. وقتی از این موجودات (یعنی اصیلیان) می‌پرسید چرا «الف، ب است»، آیا می‌دانید پاسخشان چیست؟ «خودارجاعیِ فردمحور و خصوصی»، یعنی این ادعا که با سیر و سلوکِ باطنی و کشف و شهودِ «معنوی-شخصی» و با چله‌نشینی، قد وجودی‌شان رشد کرده‌‌است و «خواص» شده‌اند و به امر قدسی رسیده‌اند و مآلاً طرح کلی خلقت و افکار و ارزش‌ها و احکام و اهداف و عواطفِ خداوند را شناخته‌اند(!)

جماعتِ «اصیلیان» از «داعشیان» بسی خطرناک‌تر هستند؛ زیرا داعش حداقل به آموزه‌ها و احکام اسلام (قرآن و سنت نبوی) ملتزم است و وقتی از او می‌پرسیم: «به کدام دلیل زنان ایزدی را به کنیزی گرفته‌ای و یا سر کفار نجس را قطع کرده‌ای؟»، در مقام پاسخ دادن، «خودارجاعیِ شخصی» نمی‌کند و فعلش را به «تجربهٔ باطنیِ خصوصی در چاه فاضلاب وجودش» مستند نمی‌نماید. آیا در همین کشور خودمان، عارفانی نداشته‌ایم که با استناد و ارجاع به تجربه و کشف و شهودِ «باطنی-معنوی-شخصی»، حتی «بچه‌بازی-شاهدبازی» را نیز در روندِ دیدارِ «معشوق آسمانی» و «حقیقت قدسی» توجیه کرده‌اند؟ آیا دکتر عبدالکریمی در کنار دغدغهٔ «نیهلیسم» به آفاتِ ناشی از «توجیه باورها و رفتارها با ارجاع به کشف و شهود عرفانی» نیز توجه دارد؟

برخی از روشنفکران در جامعه‌ای که یک لحظه لیبرالیسم را تجربه نکرده‌است، در ذیل حکومت «فاشیسم مذهبی و استبداد دینی» و اقتصاد «دولتی-چپی-نفتی-رانتی-مافیایی»، به دنبالِ موجودی تحت عنوان «نئولیبرالیسم» می‌گردند (که در کانتکستِ ایران، نه مفهومش روشن است و نه مصداقش) و برخی دیگر در جامعه‌ای که یک لحظه سیطرهٔ «عقلانیت و علمانیت» را تجربه نکرده‌است، به دنبال فرارَوی از «مدرنیسم» و تفکر «استدلالی-مفهومی-دکارتی-کانتی» می‌باشند.

دکتر عبدالکریمی، با تفطن به ظرائف ماجرا، صرفاً به شکل کلی و مبهم، پیشنهاد می‌دهد که به «امکان دیگری از تفکر» نیز بیاندیشیم؛ به تفکری که از یک طرف، با «عقلانیت و علمانیت و عدالت» در زمانه و زمینهٔ تاریخیِ جهان جدید ستیز نداشته باشد و از طرف دیگر، بدون ادعای صورتبندیِ «مفهومی و متصلبِ» امر مفهوم‌گریز، نسبت به خداوند نیز گشوده باشد، لکن تصریح می‌کند که به هیچ وجه ادعای «تولید معرفت و فرآوردهٔ قدسی» یا «احیای روح سنت در دیالوگ بین سنت و مدرنیسم» یا «صورتبندی مفهومیِ خرد ایرانی» را ندارد و در این خصوص نتوانسته‌است حتی یک گام به پیش بردارد(۱). این موضع دکتر عبدالکریمی، همانطور که چند سال قبل در گفتگویی انتقادی و مکتوب خطاب به ایشان بیان کرده‌ام، شبیه به ماجرای «علوم انسانی اسلامی» می‌باشد. تولید علوم انسانی اسلامی نیز یکی از امکان‌های متصور است و به نحو پیشینی، وقوعش محال عقلی و منطقی نیست و می‌توان جامعه را دعوت کرد تا به تحققِ «مصداقی» و «پسینی‌»اش بیاندیشند و البته با عدم استفادهٔ بهنگام از علوم انسانی غیر اسلامی، نیم قرن دیگر نیز منابع مادی و انسانی کشور را اتلاف کرد.

تا جایی که می‌دانم، دکتر عبدالکریمی نه موضعی شفاف و منقح دربارهٔ نظریهٔ صدق دارد و نه راجع به مقولهٔ عدالت و اخلاق. در دستگاه فکری ایشان مشخص نیست که یک مدعای ناظر به «هست و نیست» به کدام دلیل «صادق/کاذب» است و یا یک فعل انسانی، به کدام دلیل «عادلانه/ظالمانه» است. روشن نیست که از منظر دکتر عبدالکریمی در بین «تفکرها و عقلانیت‌های مختلف»، کدام گزاره و باور یا فکر و ایده ارجح است و نیز مرجح چیست. چرا نباید نحوهٔ تفکرِ آدم‌خوارها و جادوگرها یا داعش و هیتلر را انتخاب کنیم؟ مگر وفق نظر دکتر عبدالکریمی «تفکر و عقلانیت»، مقوله‌ای تاریخی و سیاقمند نیست؟ و خرد و تفکرِ «ما» و «آنها» نداریم؟ مگر دکتر عبدالکریمی مدام جامعه را دعوت به فراروی از عقلانیت «استدلالی-مفهومی-دکارتی-کانتی» نمی‌کند؟ مرز ایشان با پست‌مدرن‌ها و نسبی‌گراییِ معرفت‌شناختی و نیز اخلاقی چیست؟ در چه مصادیقی و تا چه حدودی می‌بایست به استدلال بین‌الاذهانی ملتزم باشیم؟ و میزان دلبستگی به یک باور را با میزانِ قوتِ شواهد و دلایلِ مؤید آن باور، متناسب و متوازن کنیم؟

دکتر عبدالکریمی نحوهٔ «بودن» و زیست قاسم سلیمانی را می‌پسندد(۲)، اما پرسش این است که چرا نحوهٔ «بودن» و زیست قاسم سلیمانی از نحوهٔ «بودن» و زیستِ سرداران جان بر کف چینی و روسی و ژاپنی و یا سربازان مسیحیِ آمریکایی ارجح است؟ یا از نحوهٔ بودن و زیست داعشیانی که با عشق و خلوص جانشان را در راه اجرای احکام الله چونان ابراهیم -پدر معنوی‌شان- فدا می‌کنند؟ و یا از نحوهٔ بودن و زیست طالبان افغانستان که علاوه بر شوروی سابق، آمریکا را نیز از کشورشان اخراج کردند؟ آیا دکتر عبدالکریمی عنایت دارد که چگونه «شیطان» در بیانِ سخنانِ کلی و مبهم و نادقیق لانه می‌کند؟ و با فروکوفتنِ عقلانیت استدلالی، آنهم در کانتکستی که در آن زندگی می‌کنیم به کجا خواهیم رفت؟ از یک طرف، جامعه‌ای که چندان به عقلانیت استدلالی نرسیده را به فراروی از آن دعوت کردن و از طرف دیگر، هیچ بدیلی ارائه نکردن، بر کدام مبنای حِکمی استوار است؟ اگر از ما بپرسند که نظرتان راجع به قاسم سلیمانی چیست، آیا بهتر نیست بگوییم: «جزء به جزء، افکار و ارزش‌ها و احکام و اهداف و عواطف و گفتار و کردار و نیز کانتکست و موقعیتش را تشریح کنید تا ابتدا اطلاعات ارائه شده را راستی‌آزمایی و سپس، نظر به تفکیکِ مقام توصیف و تبیین و داوری، نسبت‌ها را حسب مورد با واقعیت یا عدالت بررسی کنیم»؟ از سخنان کلی و مبهمی چون «نحوهٔ بودن عاشقانه» یا «زیستن در قرب خدا» یا «شبان وجود شدن» یا «گوش کردن به ندای هستی»، چه فرآورده‌ای بیرون می‌آید؟ (آنهم تحت عنوان پر طمطراق تفکر اصیل).

از این رو پیشنهاد می‌کنم که دکتر عبدالکریمی از باب آسیب‌شناسی، به آثارِ قصد ناشدهٔ نظریاتش در موقعیتِ تاریخی و انضمامیِ ایران بیشتر تأمل کند و همانطور که مرز خود را تا حدودی به شکل کلی و مبهم با «داعشیان» یا «علم‌پرستان» روشن کرده‌است، با «اصیلیانِ» گسسته‌خرد و «عارِفَکانِ» عامی نیز چنین کند. واقعاً در وضعیت کنونی کشورمان، همین یکی را کم داریم که هر بی‌سوادِ «گند-گاو-چاله-دهانی» از دارقوزآبادی برخیزد و با کمی «نشئه‌بازی صوفیانه»، زین‌پس بجای توسل به ترهات و لاطائلاتِ «عرفان‌زده» در مذمتِ «عقلانیت و استدلال»، با توهمی دیگر به نام «تفکر اصیل و معرفت قدسی» و مستند به «کشف و شهودِ باطنی-هذیانی»، به جانِ «اندک‌جان‌مایهٔ خردورزی» در فرهنگِ دین‌خویِ جامعهٔ ما بیافتد، و به سیاق ماجرایِ «علوم انسانی اسلامی» و «استخراج و استنباط علوم تجربی از دل خرافات و اباطیل قرآنی»، اینبار وعدهٔ یافتنِ آلترناتیو برای مدرنیسم و لیبرالیسم و یا امکان فرارَوی از جهان جدید، بر «چله‌نشینی در پشت تپه‌های دهات ایران» استوار شود؛ با اسم رمزِ عبور از عقلانیتِ «استدلالی-مفهومی-دکارتی-کانتی» و «صورتبندیِ مفهومیِ خرد ایرانی یا روح سنت».

در انتهای سخنم از مناقشه‌های مفصل و قابل طرح راجع به مفهوم و مصداق «عشق به خدا» صرفنظر می‌کنم و با اشاره به اشعاری از مثنوی مولوی (دفتر چهارم)، دکتر عبدالکریمی را دعوت می‌کنم تا به آفاتِ بسیار مهلکِ دعاوی عرفانی در خصوصِ مقولهٔ «عقل» و «سرچشمهٔ اصیل معرفت» بیشتر تأمل نماید (عارفان چنین کردند، ببینید «عارفکان-اصیلیان» چه خواهند کرد):

عقل دو عقلست اول مکسبی/ که در آموزی چو در مکتب صبی

از کتاب و اوستاد و فکر و ذکر/ از معانی وز علوم خوب و بکر

عقل تو افزون شود بر دیگران/ لیک تو باشی ز حفظ آن گران

لوح حافظ باشی اندر دور و گشت/ لوح محفوظ اوست کو زین در گذشت

عقل دیگر بخشش یزدان بود/ چشمهٔ آن در میان جان بود

چون ز سینه آب دانش جوش کرد/ نه شود گنده نه دیرینه نه زرد

ور ره نبعش بود بسته چه غم/ کو همی‌جوشد ز خانه دم به دم

عقل تحصیلی مثال جویها/ کان رود در خانه‌ای از کویها

راه آبش بسته شد شد بی‌نوا/ از درون خویشتن جو چشمه را


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ارجاعات:

۱) دکتر بیژن عبدالکریمی در فایل صوتی زیر به مقولهٔ «امکان و نیز مطلوبیتِ صورتبندیِ مفهومیِ خرد ایرانی» اشاره می‌کند و سپس، اذعان می‌نماید که خودش نتوانسته‌است کوچکترین گامی در این راستا بردارد:

https://t.me/sokhanranihaa/34451

۲) یکی از بیاناتِ همدلانه و متعدد دکتر عبدالکریمی راجع به سردار قاسم سلیمانی:

https://t.me/bijanabdolkarimi/5726

https://t.me/bijanabdolkarimi/4728



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy