تقدیم به جناب راد گرامی...
نوار سوم داریوش مهرجویی را امروز شنیدم که در آن ویدئوی دوم اش را حاصل فریبکاری محمدرضا شریفی نیا و مراجعه ی طراحی شده او به منزل اش می دانست.
مهرجویی در ویدئوی اول اش در حالی که به شدت خشمگین بود به خاطر پخش نشدن فیلم «لامینور» اش در ایام عید تا حد گفتن این که بیایید و بزنید و مرا بکشید به دستگاه ارشاد حکومتی حمله کرد.
به فاصله ی یکی دو روز ویدئوی دومی از او منتشر شد که اعلام می کرد مجوز پخش فیلم داده شده و از مسوولان به این خاطر تشکر می کرد.
امروز باز بعد از چند روز از ویدئوی دوم نوار صدای او پخش شد که در آن ویدئوی دوم را حاصل خباثت شریفی نیا تعریف می کرد.
من موقعی که شروع به نوشتن این مطلب کردم، به خود گفتم «کاش چند روز دیگر صبر کنی شاید نوار چهارمی بیرون بیاید و در آن مهرجویی حرف های متناقض دیگری بزند».
حقیقت این است که در مملکت بلازده و گرفتار سانسور فرهنگ و سانسور انسان و حتی حذف فیزیکی انسان، نه برای من حرف های مهرجویی مهم است نه پخش یا عدم پخش فیلم او.
هزاران نفر از اهالی فرهنگ با کلی فکر بکر و ایده های بدیع، ناچار به محاق بردن افکار و اندیشه ها و نوشته هایشان شده اند و نه تنها دستگاه قطع و برش حکومت، سرِ قلم ها، بلکه سرِ انسان ها را هم برای ساکت کردن شان بریده است.
اما حرف من در باره ی این فاجعه ی تاریخی و این گردن زدن های فرهنگ سوز نیست. حرف من در باره ی حکایتی ست که این روزها از زبان مسوول و غیر مسوول و نویسنده و هنرمند بسیار می شنویم:
نوار،،، تقطیع شده و این که حرفی که در روز روشن در مقابل میکروفون و دوربین زده ایم حرف ما نیست و این حرف ها با تقطیع تحریف شده است.
این «تقطیع شده» هم از پدیده های قرن جدید است که همراه با دستگاه های قابل حمل و در دسترس همگان مثل موبایل و رایانه و اینترنت وارد عرصه ی اجتماع شده است.
عقب ماندگان از این تغییرات، تصور می کنند که هنوز در ۴۰ سال پیش زندگی می کنیم و صداهای ناهنجار و تصاویر فجیع، مثل آن سال ها می تواند مکتوم بماند غافل از این که این صداها و تصویرها به سرعت نور سراسر زمین را در می نوردد و همگان -تاکید می کنم همگان- این صداها را می شنوند و این تصاویر را می بینند.
این جاست که عقب ماندگان از دوره و زمانه، دست به دامن جمله «تقطیع شده» می شوند و به خیال خود می خواهند آب رفته را به جوی و آبروی رفته را به خود باز گردانند.
نمی شود، نه، نمی شود.
من آقای مهرجویی سالخورده را چریک مبارز سیاسی نمی خواهم. آقای مهرجویی یک هنرمند است. عده ای کارهای او را دوست دارند عده ای دیگر نه. ولی او باید آزاد باشد کارهایش را ارائه دهد. همین لامینور که بیرون بیاید خواهیم دید که اولا فیلمی نبوده که به خاطرش این همه هیاهو به راه انداخته شده و ثانیا خواهیم دید که این فیلم که از یک هنرمند در زمان خودش آوانگارد و سنت شکن بوده، در مقابل انبوه فیلم های درجه ی یک جهانی هیچ چیز نیست آن هم به خاطر پژمردگی هنرمند در فضایی که جمهوری نکبت ایجاد کرده و ریشه و ساقه ی هر چه گیاه سبز بوده را خشکانده است.
من حرفی با آقای مهرجویی ندارم چون می ترسم او هم که سن ی ازش گذشته خدای نکرده فردا سر بر زمین بگذارد و من پشیمان از انتقادهایی که از او کرده ام بمانم.
ولی یک توصیه دستکم به نسل های پیش از مهرجویی و خودم می کنم:
در کشور سانسورها و زبان بریدن ها، اگر کاری می توانید بکنید بکنید ولی اگر اجازه ی ارائه ی کار تان را ندادند وارد هیچ گفت و گو و معامله ای نشوید. اثرتان بعدها دیده خواهد شد. مبادا شخصیت شما در رو به رو شدن با حکومت جور، به گونه ای باشد که آبروی آن اثر حتی پیش از پخش اش برود و آیندگان وقتی به آن اثر نگاه می کنند بگویند این هم حاصل کار یک هنرمند مذبذب به نام فلان و بهمان است.
به خاطر آبروی اثرمان هم که شده، مراقب آبروی خودمان باشیم و با یک لبخند و شیرینی شریفی نیا و امثال او به چاهی که حکومت نکبت برای ما کنده است نیفتیم.
دوستدار فیلم های هامون و سارا و درخت گلابی و بخصوص فیلم میکس
ف. م. سخن