نخست توضیح الفبا
دموکراسی سیاسی یعنی آزادی احزاب، آزادی انتخاب و عزل حکومتگران، آزادی رسانهها، آزادیهای مدنی، دستگاه قضایی مستقل از حکومتگران و قوانین اساسی سازگار با آزادی، برابری و حقوق بشر. این دموکراسی مادر پیشرفت و ترقی همه جانبه اجتماعی است.
البته این آزادیها به خودی خود به عدالت اقتصادی، کاهش نابرابری و رفع تبعیض و غیره نمیانجامند، اما شرط ضروری و مقدم عدالت به حساب میآیند که بدون آنها نظامهای خودکامهی اقتدارگرا و دیکتاتوری و توتالیتر و امثال آن بر جامعه حاکم میشوند و آزادی میلیونها شهروند را به نفع منافع سیاسی و مطامع اقتصادی خود مصادره میکنند و بدترین انواع بی عدالتی، فساد، تبعیض و فقر و نابرابری را اشاعه میدهند. حتی یک نمونه در همه تاریخ معاصر وجود ندارد که سرکوب آزادی و استقرار دیکتاتوری به عدالت و رفاه و آسایش مردم انجامیده باشد.
تضاد عمده جهان امروز
در حال حاضر نظامهای حاکم بر کشورهای مختلف جهان را میتوان به دو دسته دموکراتیک و غیر دموکراتیک (توتالیتر، الیگارشیک، دیکتاتوری فردی و غیره) تقسیم کرد. دسته اول با همه نواقص و مشکلاتشان و با وجود همه اشتباهات بزرگ سیاسی که از آنان سر میزند در سویه خیر تاریخ قرار دارند و دسته دوم مطلقا در سویه شر. با وجود تضادهای بنیادی جوامع بشری چون تضاد اقلیت کوچک سرمایه داران میلیاردر با اکثریت مردم و یا تضاد کشورهای موسوم به شمال و جنوب و یا تضاد طبقه کارگر با کارفرمایان و بسیاری تضادهای دیگر، تضاد عمده امروز جهان تضاد میان اردوگاه دموکراسی و دیکتاتوری است. و عجبا که جبهه دیکتاتوریها به سرکردگی روسیه و چین در موضع تهاجمی و دموکراسیها در وضعیت تدافعی قرار گرفتهاند.
در شرایط سلطه دیکتاتوریها هیچ کاری شرافتمندانه تر از مبارزه برای آزادی و استقرار دموکراسی نیست. در دموکراسیها اما هیچ کاری شرافتمندانه تر از مبارزه سیاسی برای عدالت اقتصادی و کاهش نابرابریهای اجتماعی وجود ندارد. البته مساله حفاظت از اصول دموکراسی و گسترش و تعمیق مداوم آن نیز امری لازم و حیاتی است.
چرا که دموکراسی همواره از درون و بیرون با دشمنان آزادی روبرو بوده و هست.
از آنجا که امکان تحقق عدالت اقتصادی و از میان بردن بی عدالتیها در چارچوب هیچ رژیم اقتدارگرا، توتالیتر و دیکتاتوری وجود ندارد، هر کس که از این رژیمها به هر بهانهای و با هر توجیهی دفاع کند در جبهه شر ایستاده و چه بداند و چه نداند دشمن آزادی و نتیجتا دشمن عدالت است.
البته هیچ یک از دموکراسیهای موجود جهان بی عیب و نقص نیستند و هنوز راه درازی برای تکمیل و تکامل در پیش دارند. اما فقط در دموکراسیهای موجود است که شهروند، شآن و منزلت اجتماعی دارد، حق اعتراض دارد، میتواند حاکمان را از طریق رای خود انتخاب و یا معزول کند، میتواند برای قوانین بهتر، دستمزد و رفاه بیشتر و کار کمتر و همه آنچه به صلاح خود میداند، بدون ترس از سرکوب تلاش کند، رسانهها میتوانند در احوال حاکمان تحقیق و تفحص کنند، فساد و انحرافات آنان را بی لکنت زبان برملا سازند و برای گسترش و تعمیق دموکراسی و عدالت اقتصادی و اجتماعی فعالیت کنند. و دستگاه قضایی مستقل میتواند حاکمان را بخاطر نقض قانون بر صندلی اتهام بنشاند و در صورت اثبات جرم مجازات کند. اما در نظامهای بسته اقتدارگرا و دیکتاتوری هیچ یک از این ابزارهای دموکراسی وجود ندارند. دادگستری، یک نهاد بیدادگر در دست حکومتگران جبار است، پلیس و نیروهای نظامی ارگانهای سرکوب مردماند، انتخابات و پارلمان قلابی و فرمایشی است و منزلت و منافع هرکس تناسب دارد با میزان نزدیکی او به قدرت حاکم.
به همین دلایل شدت فساد، تبعیض، ناکارآیی دستگاههای دولتی و از میان رفتن فرصتهای اجتماعی در دموکراسیها اساسا قابل مقایسه با آنچه در نظامهای بسته و دیکتاتوری جریان دارد، نیست. در آنجا آزادیهای سیاسی و رسانهای و دستگاه قضایی از طریق کشف هر روزه کژرویها و نطفههای فاسد از بدنه دولت و جامعه مدام گند زدائی میکنند، اما در این جا این فسادهای سیاسی و اقتصادی هستند که آزادیهای سیاسی و رسانهها را از بیخ و بن درو میکنند. و این آزادیخواهان و عدالت طلباناند که بر صندلی اتهام مینشینند و قربانی میشوند.
بزرگترین دستاورد سیاسی تاریخ بشر کدام است؟
اگر سراسر تاریخ چند هزار ساله انسان اجتماعی شده را مرور کنیم، میتوانیم به این داوری برسیم که دموکراسی سیاسی با همه نواقص آن ارزشمند ترین و بزرگترین دستاورد اجتماعی انسان و تنها نردبان ارتقاء جمعی انسان به مقام شهروندی و قرار گرفتن در جایگاه انسانی خویش است. پیش از آن تاریخ همواره شاهد زجر بی پایان، بردگان، بندگان (رعایا)، و همه آحاد جوامع انسانی زیر یوغ و اراده حاکمان جبار است. یک نفر و یا چند نفر برای همه مردم و به رغم آرزوها و خواستههای آنان تصمیم میگرفتهاند.
تصمیم به فرستادن تودهها به جبهههای جنگ، به غارت و مصادره اموال عمومی، به تصاحب زنان، به تبعیض علیه دارندگان عقاید و مذاهب غیر رسمی و به قتل هر آن کس که جرات نافرمانی و یا حتی مشکوک به نافرمانی بوده است. تودههای مردم مثل گله هایی بودهاند که گرگهای وحشی حاکم هر وقت اراده میکردند آنان را میدریدند و هیچ کس در زیر سلطه حکام جابر احساس امنیت نداشت. هم اکنون نیز در نظامهای ضد دموکراتیک در بر همین پاشنه میچرخد.
دموکراسی به بهای هزینههای سنگینی که ستمدیگان در شورشها و انقلابهای بزرگ اجتماعی متحمل شدهاند و نیز تلاشهای پیگیر شهروندان فرهیخته و پیشگامان اصلاح جوامع بشری طی قرنها تلاش و مبارزه به دست آمده است. همان گونه که گفتم دموکراسی سیاسی عزیزترین و ارجمند ترین دستاورد بشری است و البته نسبت به درازای چند هزار ساله تاریخ بشر هنوز جوان است و دارای نواقص و کمبودهای زیاد و گاهی هم حکومتهای منتخب به همان راهی میروند که دیکتاتورها میروند. اما دموکراسی با همه نقائص و معایبش که در فرایند تکامل دموکراسی بتدریج رفع میشوند، با هیچ یک از نظامهای اقتدارگرا، دیکتاتوری و توتالیتر که همه آزادیها و اختیارات مردم جوامع خویش را به سود خود مصاده کردهاند و با حذف خرد جمعی جامعه برای مردمان زیر سلطه خود تصمیم میگیرند، و حاکمان مادام العمر به هیچ کس پاسخگو نیستند و از نظر آزادی و حقوق شهروندی جوامع بشری را به دوران قرون وسطی برمی گردانند قابل مقایسه نیست، اولی بطور نسبی حکومت مردم بر مردم است و دومی بطور مطلق حکومت دیکتاتورها و دشمنان مردم بر مردم است. اولی در صف بندی و اردوگاه خیر و محق تاریخ جای دارد و دومی در سویه باطل تاریخ صف آرایی کرده است.
استفاده دشمنان آزادی از اشتباه تاریخی مارکس
مارکس با وجود همه آثار نبوغ آمیزی که در مساله نابرابریهای طبقاتی و عدالت از خود بر جای گذاشته، مرتکب اشتباهات و پیش بینیهای نادرستی نیز شده که برخی از آنان به دموکراسی صدمات سنگینی وارد ساخته است. این سخن مارکس که دموکراسی را امری بورژوایی و در واقع دیکتاتوری اقلیت کاپیتالیست بر جامعه ارزیابی میکند و برای آزادی شهروندان راه دیکتاتوری پرولتاریا را به عنوان دموکراسی واقعی پیشنهاد میکند، درصد و پنجاه سال گذشته ضربات سنگینی به جنبشهای دموکراسی خواهانه و عدالت طلبانه تاریخ وارد ساخته است. او استقلال (نسبی) دموکراسیها را از بورژوازی و این که دموکراسی دستاورد مبارزه ستمدیدگان است را نادیده گرفته و از این سخن او پیروان جزم اندیش و دیکتاتورهای مدعی عدالت و پدید آورندگان و سردستگان نظامهای توتالیتر چه سوء استفادهها که نکردهاند و چه قربانیها که از مردم زیر سلطه خود نگرفتهاند که نمونه بارز آن نظام استالینی شوروی، نظام ستمگر پل پت، و از این دست است که میلیونها انسان بیگناه را قربانی کرده و دست آخر هم از شدت فساد و ناکارایی از درون متلاشی شدهاند.
آیا اگر مارکس زنده و شاهد جنایات این گونه نظامها بود خود از پیشگامان مبارزه با آنان نبود؟ آیا مارکس اگر کشتار هولناک مردم اکراین و بمباران وحشیانه کودکستانها، بیمارستانها، مناطق مسکونی و تخریب کامل شهرهای این کشور بود، جنایات جنگی یک ناسیونالیست افراطی (پوتین) را محکوم نمیکرد؟ آیا مارکس مخالف سرسخت ناسیونالیسم که نابود کننده صلح و منشا جنگهای خانمانسوز بوده و هست، نبود؟ آیا این مارکس نبود که در نامهای به ابراهام لینکن از او بعنوان آزاد کننده بردگان ستایش کرد؟ آیا این او نبود که میان انقلاب با جنگ و کشتار دیکتاتورها و میان ناسیونالیسم و نژاد پرستی با انترناسیونالیسم کارگران جهان فرق میگذاشت؟ آیا...؟
امروز در کمال ناباوری دستهجات و گروههایی وجود دارند که در روسیه و ایران و برخی کشورهای دیگر به نام کمونیستهای طرفدار مارکس در کمال بی وجدانی از لشکر کشی سبعانه هیتلر زمان علیه کشور اکراین حمایت میکنند. تا دیروز از شوروی حمایت میکردند و امروز هم همان حمایت را از روسیه پوتین قائل هستند. بهانهشان هم مثل پوتین اشتباهات ناتو میباشد، اما آیا این اشتباهات توجیهگر این جنایات ضد بشری است؟ به باور من اینها یا خود فروختگان حرفهای هستند و یا نادان هایی که هنوز پس از فروپاشی نظامهای توتالیتر بلوک شرق قدرت درک این حقیقت ساده تاریخی را ندارند که بدون آزادی و حقوق بشر، عدالت اقتصادی و اجتماعی سرابی بیش نیست. و نظامهای اقتدارگرا و دیکتاتوری و توتالیتر هیچ نتیجهای جز فساد، فقر، تبه کاری و جنگ به ارمغان نمیآورند و در مورد آن دسته از این نظامها که به سلاح کشتار جمعی مجهزند باید گفت که موجودیت آنان، موجودیت بشریت را نیز تهدید میکند. همان گونه که پوتین در همین جنگ تا تهدید اتمی اروپا و آمریکا پیش رفته است.
از شرافت چپ دفاع کنید
من این چند سطر را نوشتهام برای دفاع از شرافت چپ دموکراسی خواه، چپی که امروز به گواه حوادث تلخ تاریخی و نیز منطق و استدلال تئوریک میداند که بدون تحقق دموکراسی و حقوق بشر هیچ گونه عدالتی در هیچ زمانه و زمینهای قابل تصور و تحقق نیست و بنابراین بیش از هر چیز برای نابودی نظام فاسد دینی حاکم بر ایران پرچم دموکراسی در دست گرفته و با هر گونه دیکتاتوری تحت هر نام و هر بهانهای در هر گوشه جهان آشتی ناپذیر است. و برای مبارزات شرافتمندانه خود هزینههای سنگینی پرداخت کرده و میکند. این چپ برای پاسداری از اعتبار خود باید در نقد کمونیسم پوتینی که در روسیه همدست پوتین در ارتکاب جنایات جنگی است و در ایران نیز همراه با نوکری حکومت دینی از جنایات جنگی حکومت پوتین علیه مردم اکراین حمایت میکندِ، پیشگام باشد. سردمداران نشریه پیک نت، عضو سابقه دار حزب توده آقای محمدعلی عمویی و نیز حزب کمونیست فدراسیون روسیه و امثال آنان نمونه هایی هستند که با دفاع وقیحانه از جنایات جنگی و ضد بشری پوتین و همدست شدن با آن جنایات با تمام وجود به فاشیسم پوتینی پیوستهاند. این را هم بگویم که آن دسته از گروههای چپ که در برابر دفاع این دستهها و عناصر نادان و یا خود فروخته مدافع جنایات جنگی پوتین ساکتند و یا برخوردی مماشات طلبانه و همراه با توطئه سکوت دارند و به ضرورت و اهمیت دموکراسی به عنوان مادر و پیش شرط عدالت باور ندارند و نه تنها از عمق جنایاتی که این روزها با حمله ارتش روسیه به اکراین در جریان است تکان نخوردهاند، بلکه در بهترین حالت طرفداران شرمگین جنگ پوتین علیه اکراین هستند.