سازش احساسکور مردم فقیر با دشمنش عقلکور ثروتمندان
در قسمت اول گفته شد که در اوایل دهه۱۳۲۰ در زمان رضا شاه کم کم وضعیت مردم از نظر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی تا حدودی رو به بهبودی بود. اما در اواخر دهه ۱۳۲۰ به خاطر سیستم عقلگرایی ناقص وابسته به خارج رضاشاه بحران جامعه ایران زیاد، ثروتمندان کم احساس به فرمان عقلکور ناقص وابسته خود به خارج بیش از حد مردم را غارت و قربانی میکردند. مردم متنفر از رژیم و سرمایه داران و بیشتر در انزوا گرفتار احساسکور مذهبی افراطی، ناسیونالیسم افراطی و یا کمونیسم افراطی میشدند. عقلکور ثروتمندان مفتخور کم احساس و احساسکور مردم فقیر کم عقل در تضاد و دشمنی با هم رشد میکردند و جامعه که گرفتار این دو بودند را در دو قطب متضاد صف آرایی میکردند و این دو بر علیه هم به طبل جنگ میکوفتند و از مردم جانی، ناموسی و مالی قربانی میگرفتند..
احساسکور به دشمنش عقلکور ثروتمندان گفت دشمن دانای من آمادهای؟ من مردم فقیر احساسگرای کور کم عقل را فریب دادهام. تشکلهای مردمی را آماده کردهام برای ادامه نبرد بیشتر، آیا شکست را میپذیری. عقلکور ثروتمندان گفتای دشمن پلید دیرینه نمیخواهی شکست بخوری! آری آمادهام برای نبرد بیشتر. من در ذهن ثروتمندان حاکم مطلق هستم. با غارت این مردم فقیر بی عقل تو احساسکور رخنه کرده در ذهن مردم فقیر و این مردم عقب افتاده را شکست خواهم داد. احساسکور گفت عجله نکن! چند قرن است که ما با هم میجنگیم و از این مردم قربانی میگیریم و از پس هم بر نیامدهایم! فعلا در زمان رضا شاه یک مشکلی پیش آمده. جنگهای ما دو تا خیلی شدید و مردم بیش از حد غارت شده و قربانی زیادی میدهند. قشون رضا شاه که از تو عقلکور و اربابان عقلگرای کور خارجی دستور میگیرد از درون پاشیده، منفعل و به زانون در آمده است. تشکلهای مردمی هم در جنگهای ما دو تا قربانی زیاد داده و خسته شدهاند. جامعه دو قطبی و مردم فقیر، بخصوص نوجوانان و جوانان میخواهند تشکلهای جدیدی بوجود آورند و از روی اجبار از خود و جامعه دفاع کنند. احتمالاً انقلاب مردمی مبتنی بر عقل سلیم و احساس سالم راه میاندازند. اگر چنین شود حکومت ما دو تا دشمن، یعنی حکومت من احساسکور در ذهن مردم فقیر و در ذهن این تشکلهای مردمی و همچنین حکومت تو دشمن من عقلکور در ذهن ثروتمندان مفتخور به خطر میافتد. اگر عقل سلیم و احساس سالم در ذهن و روح مردم شکل بگیرند حکومتهای ما دو تا از حکومت عقل سلیم و احساس سالم در ذهن و روح این مردم شکست میخورند.
عقلکور در ذهن و روح ثروتمندان مفتخور و احساسکور در ذهن و روح مردم فقیر کم عقل به توافق رسیدند برای محکم کاری موقتاً کمی دعواهای خودشان را کاهش بدهند تا عقل سلیم و احساس سالم در ذهن و روح مردم شکل نگیرند.
این دو دشمن، یعنی عقلکور و احساسکور به ثروتمندان ایرانی و انگلیس و شوروی گفتند که سپاه رضاشاه از هم پاشیده و برای اینکه یک انقلاب مردمی رخ ندهد باید انگلیس و شوروی نیروهایشان را همزمان وارد ایران کنند که تا اولا جلوی انقلاب مردمی را بگیرند. دوم با نیرویهای خود مواظب هم باشند که ایران به دست یکی از این دو، یعنی انگلیس و یا شوروی نیفتد. سوم برای اینکه انقلاب نشود باید رضا شاه را تبعید کرد. چهارم با رفتن رضا شاه هیتلر نمیتواند از او در جنگ جهانی دوم کمک بخواهد. پنجم از ثروتمندان عقلگرای کور بخواهید که کمی کمتر مردم فقیر را بچاپند. ششم دکتر محمد مصدق را هم از زندان رضا شاه آزاد کنید، چون او ستیزه جو نیست و نسبتا دارای عقل سلیم و احساس سالم و دنبال ماجراجویی مثل خیلیها نیست. هفتم از طرفی دیگر ما نباید خیلی زیاد از مصدق بترسیم. او به تنهایی با عقل سلیم و احساس سالمش نمیتواند کارهای زیادی بکند، چون اولا قشر متوسط جامعه، طبقه کارگر و خود مصدق در ذهن و روحشان دارای عقل سلیم و احساس سالم هستند، ولی با وجود داشتن عقل سلیم و احساس سالم در دعواهای ما دو تا، یعنی عقلکور ثروتمندان و احساسکور مردم فقیر ثبات و پایداری خودشان را از دست دادهاند و ضعیف شدهاند. مدام بین ثروتمندان و مردم فقیر این ور و آن ور شدهاند. از طرفی دیگر مردم عادی فقیر کم عقل و تشکلهای قدیمی و نسبتا قدیمی، مثل مذهبیهای افراطی، کمونیستهای افراطی و ناسیونالیستهای افراطی هر چند دارای عقل سلیم و احساس سالم نیستند و عقل آنها ضعیف و من احساسکور بر ذهن و روح آنها حکومت مطلقه میکنم. اما اینها تحت تاثیر مصدق و طرفدارانش در ذهن و روحشان به فکر عقل سلیم و احساس سالم افتادهاند، ولی این فکر بکر در ذهن آنها هنوز جا نیفتاده است، چون این تشکلهای رنگ و وارنگ نا همگن که من احساسکور بر ذهن و روح آنها حاکم هستند. من اجازه نمیدهم که این تشکلها با مصدق دارای عقل سلیم و احساس سالم در دراز مدت با هم کنار بیایند و همدیگر را بفهمند. در دراز مدت آنها با هم مشکل و گیر سه پیچه پیدا میکنند. اما تحت کنترل من در کوتاه مدت خیلی سطحی فقط میتوانند با هم کنار بیایند، پس بنابراین ما نباید از مصدق زیادی بترسیم، در نتیجه به دلایل بالا ما دو تا دشمن باید کمی دعواهای خودمان را در جامعه و در ذهن و روح مردم کمتر بکنیم و کمی با هم سازش کنیم تا مردم در جنگهای ما دو تا کمتر غارت، قربانی و آسیب ببینند. به همین نسبت بحران در جامعه ایران کمتر و تشکلهای مردمی و شخص مصدق امیدوار شده و میتوانند با هم موقتاً کنار آمده و رول مصالحه در بین عقلکور ثروتمندان و من احساسکور در ذهن مردم فقیر را خوب بازی کنند و تا حدودی از بحران جامعه کاسته و جلوی یک انقلاب مردمی، مثل انقلاب مشروطه را بگیرند. بعدا اگر مصدق با ما کنار نیامد او را از قدرت و سیاست کنار میگذاریم. شکل خیلی بدتر این مصالحه را اصلاح طلبان در دعوای احساسکور مذهبی جمهوری اسلامی با عقلکور اربابان خارجی بازی کردند. شخصیت. اصلاح طلبان را میتوان با شخصیت افرادی مقایسه کرد که میخواستند با کمک مصدق به قدرت و جکومت برسند.
تذکر عقلکور به سرمایه داران در زمان رضا شاه
عقلکور که در روح و ذهن سرمایه داران کم احساس اوضاع را زیر نظر داشت به ثروتمندان گفت که چه نشستهاید. هشیار باشید. این مردم فقیر احساسگرای کور بی سر و بی پای حاشیه نشین بر علیه شما ثروتمندان نژاد بر تر تشکلهای مذهبی کور، چپی کور، ناسیونالیستی کور بوجود میآورند که بوی انقلابی گری میدهد. صدای سرمایه داران در آمد که چه غلطها. عقب افتادههای نمک نشناس. همه آنها را بکشید و به زندان بیندازید. عقلکور در ذهن و روح آنها به آنها گفت صبر کنید! زیادی احساساتی شدید! اولا شما ثروت زیادی دارید. دوما سازمانهای امنیتی و جاسوسی قوی دارید. سوما برای تقویت خود هزینههای بیشتری روی دست این مردم گذاشتهاید و به همین خاطر مردم را هم بیشتر چاپیدهاید و تا به حال هر نوع مقاومتی را در نطفه خفه کردهاید، مثلا کشتار افراد و زندانی افراد، مثل مصدق. اما امروزه تضاد در جامعه خیلی بالا گرفته. اربابان خارجی، بخصوص انگلیس هم گوشزد کردهاند که برای جلوگیری از یک انقلاب مردمی باید تا حدودی این مردم را کمتر غارت کنید و تا حدودی با این مردم و این تشکلهای مردمی و انقلابی کنار بیایید تا از شما زیاد متنفر نباشند و اتحاد مردمی و جبهه عقل سلیم و احساس سالم بر علیه شما عقلگرایان کور بی احساس شکل نگیرد وکمتر انگشت اتهام به طرف شما دراز شود و انقلابی مثل انقلاب مشروطه رخ ندهد. ما با کمک اربابان خارجی و انگلیس رضا شاه را هم فراری دادیم. از طرفی دیگر در آستانه جنگ جهانی دوم هستیم. باید روی آن تمرکز داشته باشیم. شما باید کمتر مردم را بچاپید، در نتیجه در این میان چند سالی فرصتی پیش میآید تا من عقلکور و دشمنم احساسکور جنگ جهانی دوم را به پایان ببریم. بعد سر فرصت در این تشکلهای مردمی، مثل مذهبیها، ملیون و چپیها و حزب توده که تازه تأسیس شده و این مردم فقیر بیشتر رخنه و با کمک جاسوسانمان با ترفند و دروغ آنها را از هم متنفر و اختلافات آنها را تشدید و آنها رابه جان هم میاندازیم و انشعاب در آنها بوجود میآوریم تا عقل سلیم و احساس سالم در ذهن و روح آنها رشد نکنند و هوس انقلاب مردمی به سرشان نزند، اگر هم انقلابی کردند انقلاب توأم با هرج و مرج ساخت و پاخت خودمان باشد. فقط کمی زمان میبرد. شما هم کمتر مردم را غارت کنید. ثروتمندان به عقلکور خود لبیک گفتند و چشم بر روی احساس فضول خود بستندکه زیادی آتشی نشود. احساس ضعیف خودشان را با کلی زرق و برق و کلی بارعام دادنها و ریخت و پاشها تقویت و به آن انرژی کاذب دادند تا کمبود احساسی این ثروتمندان بر طرف شود و روز بعد با آرامش خاطر بیشتر به چاپیدن مردم ادامه بدهند. روز بعد عقلکور گفت، زیادی شارج شدهاید! گفتم مردم را زیاد غارت نکنید!
تذکر احساسکور به مردم فقیر و تشکلهای مردمی
احساسکور در ذهن و روح مردم فقیر کم عقل هم برای اینکه از عقلکور رقیب و دشمنش در روح و ذهن ثروتمندان عقب نیفتد سنگ تمام میگذارد و در ذهن و روح مردم فقیر و این تشکلهای مردمی، مثل مذهبیها، ناسیونالیستها، چپیها و دموکراتها بیکار ننشسته. میزند توی سر عقل ضعیف مردم فقیر و به آن میگوید توی احمق هوس قدرت کردهای و میخواهی این مردم فقیر و این تشکلها که زیر سلطه من هستند را با عقل سلیم و احساس سالم آشتی بدهی، فکر کردهای که کله کدوهای این مردم و کله کدوهای این تشکلها مثل کله مصدقاند که عقل سلیم و احساس سالم در آنها رشد کنند. فراموش کردی که من احساسکور به مذهبیهای احساسگرای کور افراطی دستور دادم که در دادگاه شکم احمد کسروی دارای عقل سلیم و احساس سالم را با چاقو پاره کنند تا عقل سلیم و احساس سالم از سرش بپرد. احمق جون من نمیگذارم که تو عقل مشنگ در ذهن و روح این افراد قدرت بگیری. احساسکور عقل ضعیف را در صندوقچه ذهن مردم فقیر و این تشکلها مخفی کرد. برای فریب این مردم فقیر و این تشکلها و تحریک و تقویت کردن روحیه انقلابی آنها به آنها گفت که ما با روحیه انقلابی شما عزیزان رضا شاه جنایتکار را به جزیره موریس فراری دادیم. حکومت رضا شاه ساقط شده و این برای ما قوت قلب است. ما با هم به قدرت خواهیم رسید، ولی نه با عقلکور ثروتمندان مفتخور که شما را میچاپند و دین شما را نابود کردند و نه با عقل ضعیف خودتان. روی این عقل ناتوان و وازده خودتان اصلا حساب نکنید. ما با این عقل ضعیف و ناتوان به جایی نرسیدیم و نمیرسیم، پس عقلکور ثروتمندان کافر، ضد دین و خطرناک و عقل ضعیف شما هم ناکارآمد است. اما من و شما نیروهای مردمی و انقلابی برای به قدرت رسیدن باید موقتی هم که شده تا حدودی زیر بار عقل سلیم و احساس سالم دکتر مصدق برویم. او مردمی است و راه رساندن مردم به قدرت را خوب بلد است. بعضیها که افراط در مذهب داشتند به احساسکور در ذهن و روح خود گفتند که ما میخواهیم حکومت الله و ناب محمدی پیاده کنیم و بعضیها هم حکومت ناسیونالیستی کور و یا کمونیستی کور میخواستند. احساسکور به آنها گفت عزیزانم شما مذهبیها فعلا عجله نکنید، حکومت الله خیلی خوب است. اما الآن شدنی نیست و باید ده، بیست سالی صبر کنیم. باید منتظر بمانیم تا امام زمان ظهور کند. اگر هم ظهور نکرد نایبش امام خمینی را میفرستد. همه مذهبیها کف کردند و صلوات فرستادند. احساسکور در ذهن ناسیونالیستهای افراطی هم گفت. شما عزیزانم در تاریخ افتخارات زیادی داشته و دارید. در آینده هم چنین افتخاراتی خواهید داشت. فعلا دست نگه دارید یک شبه نمیتوانیم به همه چیز و به قدرت و حکومت با جلال و جبروت برسیم. شما عزیزانم از نژاد برتر هستید. بنگرید که در گذشتهها چه افتخاراتی آفریدهاید. ناسیونالیستهای افراطی از خوشحالی غرق در رؤیا شدند. احساسکور در ذهن کمونیستهای چهار آتیشه هم گفت فعلا تا دیکتاتوری پرولتاریا و جامعه بی طبقه خیلی فاصله داریم، ما همه برای سرنگونی نظام سرمایه داری و پیاده کردن نظام کمونیستی باید در مرحله اول با هم نظام سرمایه داری را دور بزنیم. از طرفی دیگر فراموش نکنید عقلگرای کور سرمایه داری در ایران با رفتن رضاشاه تضعیف شده، ولی نابود نشده است. ما اول باید با کمک مصدق ثبات را به کشور برگردانیم و بعد مصدق زمینه را فراهم میکند برای مراحل بعدی تا شما عزیزان مردمی بر حق عقلکور ثروتمندان داخلی و عقلکور نظام سرمایه داری را شکست بدهید و به قدرت برسید. پس بنابراین مصدق پلی است برای رسیدن ما به اهدافمان. هدف وسیله را توجیه میکند. در شرایط بحرانی فعلی جامعه. باید ما کمی با مصدق کنار بیاییم تا جلوی هرج و مرج در جامعه گرفته شود. احساسکور ادامه میدهد؛ مصدق از زندان آزاد شده است. با کمک و همراهی دکتر مصدق تشکل جبهه ملی را بوجود میآوریم. با این نیت که با کمک مصدق به قدرت و ثروت و حکومت برسیم. سعی میکنیم با ترفند و با زبان چرب و نرم مصدق را هم با خودمان همراه کنیم. اگر هم نتوانستیم. آن موقع خودمان در حکومت همه کاره شدهایم و به مصدق و عقل سلیم و احساس سالم مصدق دیگر احتیاج نداریم. با ترفند کنارش میزنیم. احساسکور در ذهن بعضی از افراد مذهبی، بعضی از افراد جبهه ملی و بعضی از افراد حزب توده که بیش از حد گرفتار احساسکور و افراطی و عجله داشتند. آهسته و بیخ گوشی به آنها گفت اگر هم با کمک مصدق به تمام معنی به قدرت نرسیدیم با ثروتمندان عقلگرای کور قدرتمند مفتخور کنار آمده و در حکومت با آنها شریک میشویم و سالهای بعد با ترفند و دوز و کلک این ثروتمندان و عقلکور آنها را هم شکست خواهیم داد و به تمام معنی به قدرت میرسیم «مثلا در سه دهه دیگر نایب امام زمان ما امام خمینی ظهور میکند و با کمک آخوندهای درباری و شما مذهبیهای انقلابی و بر حق رژیم محمد رضا شاه عقلگرای کور وابسته را شکست میدهیم و شما مذهبیها با امام خمینی احساسکور مذهبی خود را به قدرت میرسانید و حکومت الله ناب محمدی خود را پیاده میکنید. ناسیونالیستهای افراطی و چپیهای افراطی گفتند، پس ما چی؟ احساسکور گفت ما همگی با هم در قدرت هستیم و با هم همانطور که رژیم شاه را شکست میدهیم سرمایه داری جهانی را هم شکست خواهیم داد. عقل ضعیف در ذهن مردم فقیر و این تشکلها گفت که سرمایه داری با تمام بد بودنش از هر نو ایدئولوژی کهنه دیگری بهتر است. احساسکور در ذهن و روح این تشکلها زد توی سر عقل و گفت خفه شو. افراد در ذهن و روح خود از احساسکور پرسیدند؛ چی بود؟ احساسکور گفت که عقل ضعیف دوباره فضولی کرد. همه گفتند، عقل فضول بی خاصیت از رو نمیرود و در انزوا با احساسکور مذهبی افراطی، کمونیستی افراطی و ناسیونالیستی افراطی خود خلوت و درد دل کردند.
آماد شدن این تشکلها برای اتحاد نیم بند با مصدق
در جنگ عقلکور ثروتمندان و احساسکور مردم فقیر، مردم، طبقه متوسط، طبقه کارگر و تشکلهای مذهبی، ناسیونالیستی و کمونیستی گرفتار بودند و در تضاد و دشمنی این دو پا در هوا، متوهم، منزوی، فقیر، کم سوا، کم تجربه، آرمانگرا و متزلزل با روحیه انقلابی کور بودند. همگی بین جنگ عقلکور ثروتمندان با احساسکور مردم فقیر گرفتار شده و تحلیل رفته بودند. مصدق دارای عقل سلیم و احساس سالم یاران پا به کار و صدیق و فهمیده کم داشت. آنها هم تحت تاثیر جنگ عقلکور ثروتمندان و احساسکور مردم فقیر کم عقل از نظر ذهنی، روحی، عقلی و احساسی پر فراز و نشیب شده بودند. همه اینها مانع از یک اتحاد درست و کار منسجم میشدند. از طرفی دیگر در سال ۱۳۲۰ اربابان خارجی انگلیس و روسیه از انقلابی شبیه انقلاب مشروطه میترسیدند. جنگ جهانی دوم هم شروع و باید بیشتر به این جنگ میپرداختند، پس بنابراین رضا شاه را تبعید کردند. دکتر محمد مصدق هم از روی ناعلاجی و از روی وظیفه انسانی و ملی خود تلاش میکرد که از این فرصت به دست آمده استفاده و با درایت هر چه تمام تر با بعضی از این مردم و این تشکلهای به هم ریخته جبهه ملی نیم بندی را بوجود آورد و تا حدودی هم با حزب توده، دموکراتها و مذهبیها کنار آمد. اما مصدق با این تشکلهای ضعیف، تنبل و متوهم چندان کاری از پیش نمیبرد. حداقل آنها به مصدق آویزان میشدند که تا با اتکا به مصدق کمی خودشان را بالا بکشند و در قدرت مجلس و دولت دستی داشته باشند. احساسکور در ذهن و روح تشکلها به آنها همین را از قبل گفته بود که از مصدق به عنوان یک پل استفاده کنند. اربابان خارجی عقلگرای کور بالاجبار برای چند سالی با تفاهم این تشکلها با مصدق کنار آمدند. اما کارهای آنها را زیر نظر داشتند. با تشکیل جبهه ملی و حمایت نسبی تشکلهای دیگر از دکتر مصدق و با نخست وزیر شدن مصدق این تشکلها هم همه کم و بیش وارد مجلس و دولت شدند. مذهبیها هم ادعای قدرت داشتند و برای رسیدن به قدرت به تکاپو افتاده بودند و سعی میکردند که از این تشکلها عقب نیفتند تا یک زمانی حکومت الله و ناب محمدی خود را پیاده کنند. این مذهبیها هم در دولت و هم در مجلس و هم در بین مردم نفوز و سعی میکردند که جریانات مذهبی افراطی را تقویت کنند. حزب توده هم کمتر در مجلس و دولت اما بیشتر در بین مردم عادی، بخصوص طبقه کارگر و تا حدودی هم در قشر متوسط جامعه قوی شده و کم کم میخواست که روی پای خود به ایستد و بدش نمیآمد که در آینده حکومت بلند پروازانه کمونیستی را با اتکا به شوروی در ایران پیاده کند. اما در تمام این تشکلهای مختلف چپی، مذهبی و ملی تحت تاثیر عقب افتادگی، توهم، کم عقلی و گرفتار احساسکور بودن، نقطه ضعفهای زیادی وجود داشت و عملکرد آنها ضعیف و بیشتر حرف میزدند و شعار میدادند. نظام سرمایه داری عقلگرای کور خارجی، بخصوص انگلیس که تجربه چند قرنه در ایران داشت این وضعیتها را خوب میشناخت و با کمک عوامل نفوزی همه چیز را تحت کنترل داشت، در نتیجه با روی کار آمدن مصدق و این تشکلهای رنگ و وارنگ مردمی اصلاحات اساسی در جامعه بوجود نیامد و دعوای عقلکور ثروتمندان با احساسکور مردم فقیر با تمام فروکش کردنش هنوز ادامه داشت. اما با این اتحاد نیم بند دل اکثر این تشکلهای خیال پرداز کم عقل گرفتار احساسکور مذهبی افراطی، ناسیونالیستی افراطی و کمونیستی افراطی تا حدودی راضی شد که مثلا با مصدق کم کم همه چیز درست میشود و احتیاج به انقلاب نیست. هر چند اگر انقلابی هم میشد کاری به جایی نمیبرد، چون شناخت و آگاهی و انسجام در جامعه و این تشکلها وجود نداشت و ممکن بود جنگ داخلی مثل زمان مشروطه از نو شروع شود. این تشکلها، مثل جبهه ملی، مذهبیها و چپیها کم و بیش در سیاست و در مجلس و دولت حضور داشتند و هر کس حرف خودش را میخواست به کرسی بنشاند. همانطور که احساسکور به آنها گفته بود با قاتی شدن آنها با ثروتمندان در حکومت در دعوای عقلکور ثروتمندان و احساسکور مردم فقیر بیشتر شریک میشدند. بعضیها با واسطه و بی واسطه در کنار ثروتمندان در حکومت پستهایی را گرفتند که بعضی از آنها هم سواد لازم برای آن پستها را تا حدودی داشتند. اما خیلیها هم آن شناخت و تجربه لازم برای پستهای گرفته شده را نداشتند و از جایی و کسی سفارش شده بودند، یعنی زد و بند. به همین خاطر بسیاری برای تقویت جایگاه خود از عدهای دفاع و بر علیه عده دیگری میزدند، یعنی جبهه بندیها و دعواهای درونی علنی تر و بی پروا تر شدند. از روی ندانم کاری و جاه طلبی به آتش جنگهای عقلکور ثروتمندان و احساسکور مردم فقیر چه در مجلس و چه در دولت و چه در جامعه و چه در تشکلها دامن میزدند. به عبارت دیگر کم کم دعوای عقلکور و احساسکور در جامعه چند سالی بعد از تبعید رضا شاه از نو تشدید میشد. افراد میبایستی جایگاه خودشان را در مجلس، دولت و جامعه از نو پیدا و موضع خودشان را در جنگ عقلکور ثروتمندان و احساسکور مردم فقیر مشخص تر میکردند که آیا میخواهند با طبقه ثروتمندان باشند و با هم مردم را غارت کنند و از عقلکور حمایت کنند و یا میخواهند زیر پای ثروتمندان له و همه چیز خود را از دست داده و فقیر شده و به طبقه مردم فقر احساسگرای کور کم عقل بپیوندند. در این تعیین تکلیف بین عقلگرایی کور ثروتمندان و احساسگرایی کور مردم فقیر زور، تحمیل و فشار بر مردم خیلی بالا بود. بخشی از طبقه متوسط و بخشی هم از طبقه کارگر و همچنین بعضی از افراد جبهه ملی، بعضی از ناسیونالیستهای کور، بعضی از مذهبیهای کور، بعضی از افراد حزب توده و بعضی از دموکراتها را با پول و پست و مقام و یا با زور و تحدید خریده شدند. این افراد که به طرف ثروتمندان تمایل پیدا کرده بودند پا روی احساس خود و احساس مردم گذاشته و به عقلگرایی کور ثروتمندان نزدیک شدند و با هم در غارت مردم شریک شدند و عقلکور طبقه سرمایه دار را تقویت میکردند. اما آن عده از افراد طبقه متوسط، طبقه کارگر و بسیاری از افراد تشکلهای مردمی که از نظر مالی و موقعیتی ضعیف بودند و یا نخواسته بودند که عقل سلیم و احساس سالم خود را به پول و ثروت و مقام بفروشند و پای روی مردم فقیر بگذارند. در جنگ عقلکور ثروتمندان کم احساس و دشمنش احساسکور مردم فقیر کم عقل این افراد ضعیف زیر پا له و دار و ندار خود را از دست داده و عقل آنها ضعیف و در انزوا به صف مردم فقیر احساسگرای کور میپیوستند. این افراد شکست خورده به مرور مثل مردم فقیر، منزوی، کم عقل، منفعل، متوهم، ذهنگرا، ساده اندیش، خیال پرداز، خسته و بیشتر گرفتار احساسکور میشدند. از روی تنفر از ثروتمندان، از روی کم عقلی شعارهای توخالی بر علیه ثروتمندان میدادند و جبهه احساسکور در برابر عقلکور سرمایه داران را تقویت میکردند. متقابلا ثروتمندان به فرمان عقلکور خود مردم را بیشتر غارت و باعث تشدید تضاد عقلکور و دشمنش احساسکور میشدند. به همین خاطر در جنگ عقلکور و احساسکور عدهای به زندان میافتادند و یا کشته میشدند، یعنی برخوردها و درگیریها در جامعه بالا و عقل سلیم و احساس سالم در جامعه نقشی نداشتند. افراد جاسوس خودی و غیر خودی در طبقه متوسط، طبقه کارگر و این تشکلهای مردمی بیش از حد نفوز و با تبلیغات دروغ و مغرضانه تنفر آنها را از ثروتمندان تشدید و آنها را منزوی تر و بیشتر گرفتار احساسکور میکردند، پس بنابراین در سال ۱۳۳۱ شمسی به بعد نه فقط در این تشکلها، بلکه حتی در قشر متوسط، در طبقه کارگر و در ذهن و روح افرادی مثل دکتر مصدق و یارانش چندان خبری از عقل سلیم و احساس سالم باقی نمانده بود. همه کم و بیش در ذهن و روح خود گرفتار جنگهای عقلکور با دشمنش احساسکور بودند و این دو دشمن با دشمن تراشی بر علیه هم بر ذهن و روح مردم حکومت مطلقه داشتند. همه کم و بیش واداده و چندان نقش درستی در جامعه بازی نمیکردند. اگر آنها با این اوضاع کنار نمیآمدند. آنها را یا ترور و یا با زور، زندان و شکنجه تسلیم و یا در حبس و در انزوا و حصر خانگی از بین میبردند.
تمام گناهها و تقصیرها به گردن دکتر مصدق افتاد
برای اربابان خارجی، بخصوص انگلیس، روس و آمریکا این اوضاع خوب بود، چون اولا در ایران انقلابی مثل انقلاب مشروطه صورت نگرفت. دوما توانستند که جنگ جهانی دوم پایان برند. سوم هم روسیه و هم انگلیس با نیروی نظامی خود در ایران اوضاع را کنترل میکردند. چهارم با تبعید رضاشاه هر نوع ارتباط احتمالی او با هیتلر را قطع کردند، چون رضا شاه نشان داده بود که اگر بتواند بدش نمیآید با هیتلر روابطی داشته باشد. پنجم اربابان خارجی و ثروتمندان داخلی با غارت بیشتر مردم از نو قدرتمند تر شده و مردم فقیر تر میشدند. ششم با این غارت و بی قانونی هم عقلگرایان ثروتمند دیکتاتور پول پرست و هم احساسگرایان مذهبی افراطی، ناسیونالیستی افراطی و کمونیستی افراطی در تضاد با هم افراطی تر رشد میکردند و از هم متنفر و از نو یک شبه میخواستند طرف مقابل خود را شکست بدهند و به قدرت برسند و حکومتهای خود را بر پا کنند. از آن پایین تا آن بالا بالاها در دولت و مجلس و جامعه تسویه و تصفیه حسابهای شخصی و گروهی از نو تشدید شده بود، پس بنابراین دیگر منطق مصدقی با گرایش عقل سلیم و احساس سالم و آشتی ملی نه برای سرمایه داران عقلگرای کور غارتگر معنی داشت و نه برای مردم احساسگرای کور فقیر غارت شونده. مصدق آنها را به قدرت رساند و وقتی نتوانستند که مصدق و یاران صدیقش را بخرند با او دشمن شدند. به همین خاطر عقلکور در ذهن و. روح اربابان خارجی و در ذهن و روح ثروتمندان داخلی و متقابلا دشمنش احساسکور حاکم مطلق بر ذهن و روح مردم فقیر و این تشکلهای رنگ و وارنگ با وجودی که دشمن هم بودند. با تمام دشمنی با هم به توافق رسیدند که متمرکز شوند روی زدن شخص مصدق و یاران صدیقش تا آنها را به شکلهای مختلف هدف قرار دهند تا مرز بی اعتبار کردن و نابودی مصدق و یارانش تا توسط آنها عقل سلیم و احساس سالم در جامعه رشد نکنند. آنچه از تضاد و دشمنی عقلکور و دشمنش احساسکور در برخورد با واقعیات بحرانزای اجتماع و محیط زیست تولید میشد عبارت بودند از نارساییها، کمبودها، فرافکنیها، اشتباهات و خرابکاریهای متعدد. عقلکور و متقابلا دشمنش احساسکور که حکومت مطلقه خداگونه بر ذهن و روح جامعه داشتند. خودشان را برتر و بدون عیب میدیدند نمیخواستند قبول کنند که جنگهای خودشان مسبب این همه جنایت بوده و میباشد، در نتیجه این دو دشمن همه را بر علیه مصدق بسیج کرده و از ثروتمندان عقلگرای کور و اربابان خارجی عقلگرای کور آنها گرفته تا مردم فقیر گرفتار احساسکور، تا گروهها و تشکلهای گرفتار احساسکور، مثل مذهبیهای افراطی، بعضی از افراد افراطی جبهه ملی، بعضی از افراد افراطی حزب توده، بعضی از افراد افراطی دموکراتها و بعضی از ناسیونالیستهای افراطی میخواستند که همگی آگاهانه و نا آگاهانه تمام ضعفها، توهمات، کم عقلی، بی عاطفگیها، فریبکاریها، جنایات و خرابکاریها، اشتباهات، کمبودها و تقصیرهای خودشان را یک جا جمع کنند و یکجا به پای مصدق و یارانش بنویسند، و بر علیه آنها صف آرایی و جبههای بر علیه مصدق و یارانش باز کنند تا آنها هوس عقل سلیم و احساس سالم نکنند،. چپ و راست برای اینکه کم نیاورند و احساس ضعف نکنند، تمام کاسه کوزهها را سر مصدق و یارانش میشکستند تا خودشان و عقلکور و احساسکور خودشان را از هر عیبی پاک و مردم و هواداران فریب خورده خودشان را راضی نگه دارند تا بین این هواداران موقعیت متزلزل خودشان را تقویت کنند و در مقابل حریفان خود در مجلس و در دولت و در اجتماع کم نیارند و وانمود کنند که ما برای خودمان یلی هستیم و از رقبا و دشمنان خود کم نمیآوریم و عقب نمیافتیم. حتی در بد و بیراهه گفتن به مصدق و یارانش از همدیگر سبقت میگرفتند تا بیشتر مطرح شوند. آنها در مجلس و دولت با کمک مصدق به قدرت رسیده بودند دیگر مصدق به درد آنها نمیخورد و یک مهره بازی خورده مقصر نفرین شده به حساب میآمد که همه بدبختیها را او سبب شده بود، البته احمد قوام و دیگران هم کم و بیش همین وضعیت را داشتند، چون بافت جامعه در هر زمان در سطحهای مختلف گرفتار جنگ عقلکور و دشمنش احساسکور بودند. امروزه هم یک چنین وضعیتی حتی خیلی بدتر در زمان جمهوری اسلامی داریم. با این تفاوت که در جمهوری اسلامی احساسکور مذهبی حاکم و عقل ضعیف کارهای نیست و هر زمان که از عقل کم میآورند روی به عقلگرای کور اربابان خارجی میآورند. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. در قسمت سوم که تقدیم حضورتان خواهم کرد به سراغ دکتر محمد مصدق میروند برای زدن او و یارانش. موفق باشید!
پاینده ایران عزیز ما!
اکبر دهقانی ناژوانی
مدیریت ذهنها و رهبری قلبها، امیر امیری
پا در کفش نیچه، اکبر کرمی