Monday, May 9, 2022

صفحه نخست » قلماشی احمد زیدآبادی؛ ف. م. سخن

1894E044-C691-4E26-953E-79977F916B72.jpegابتدا متن تلگرامی احمد زید آبادی را بخوانید:

دمکراسی و احترام؟ عجب مزخرفی!

منِ مسکینِ مستکین تا حالا فکر می‌کردم که دمکراسی یعنی احترام به عقاید و افکار دیگران، اما تازه دارم از برخی دوستان یاد می‌گیرم که دقیقاً برعکس! دمکراسی یعنی توهین و بی‌احترامی به عقاید و افکار دیگران و حتی چند درجه‌ای هم بالاتر از این!

اصلاً کدام شیر خر خورده گفته است که دمکراسی یعنی احترام به عقاید دیگران؟ هیچ کس این را نگفته! اگر هم گفته، چیز خورده و به گور پدر پدرسگش خندیده! آخر چطور می‌شود به "عقاید ضد بشری" احترام گذاشت و اسمش را هم گذاشت دمکراسی؟

فقط باید به عقاید "عقلانی منطبق و مبتنی بر خیر" احترام گذاشت نه جز آن. البته اذعان می‌کنم که چنین عقایدی هم چیز نایابی در این جهان ماست و بدبختانه قاطبۀ بشر امروز عقاید ضد بشری دارند و به همین علت هم کار اصلی یک آدم دمکرات واقعی، باید بی‌احترامی به عقاید دیگران باشد!

ببینید! اسلام که تکلیفش روشن است! همۀ احکامش همان است که طالبان و داعش و غیره می‌گویند! در این که دیگر تردیدی نیست! بنابراین، پیش از هر چیز تکلیف این یک میلیارد و خرده‌ای آدم که از اندونزی و مالزی در شرق دور تا کرانۀ اقیانوس اطلس پخش شده‌اند، معلوم است. احترام به عقاید اینها ضد دمکراسی است و باید به عقایدشان تا می‌شود بی‌احترامی کرد. همه‌شان هم سر و ته یک کرباسند و نباید فریب دعواهای بین خودشان را خورد.

آیین هندو هم راستش پر از خرافات و کارهای ناشایست است. با هیچ متر و معیاری نمی‌توان به آن احترام گذاشت. پس این یک میلیارد هندو هم باید عقایدشان مورد بی‌احترامی قرار گیرد.
مسیحیت هم که عین خرافه است! مسیحیان معتقدند که یک یهودی که معلوم نیست در ناصره به دنیا آمده یا در بیت‌لحم؛ مادرش باکره بوده و خودش هم پسر خدا یا خودِ خداست! حرف مسیحیان این است که خدا خودش را به صورت انسان درآورده تا در این دنیا زجر بکشد و مصلوب شود تا گناه اولیۀ انسان بخشیده شود! یعنی واقعاً به چنین خرافاتی می‌شود احترام گذاشت؟ پس تکلیف مسیحیان حالا ارتدوکس باشند یا پروتستان یا کاتولیک هم که روشن است.

یهودیت هم که واویلاست! تورات می‌گوید که خدا به صورت ابری بالای سر قوم بنی‌اسرائیل حرکت می‌کرد و به آنها دستور می‌داد که وارد هر شهر و دیاری در سرزمین مقدس شدند، هیچ موجودی را زنده نگذارند نه مردی، نه زنی، نه کودکی، نه چارپایی، نه هیچ جنبندۀ دیگری! حالا مرامی تا این اندازه ضد بشری جای احترام دارد؟

اصلاً اصلِ اعتقاد به چیزی به اسم خدا مگر عقلانی و قابل دفاع است؟ برخی فلاسفه گفته‌اند که انسان‌های ضعیف از ترس قوای طبیعت چیزی به اسم خدا را اختراع کرده‌اند تا با انواع قربانی‌ها و اقسام نیایش‌ها و پرستش‌ها، آن را بر سر مهر آورند! معتقدان به چنین چیزی واقعاً عقایدشان جای احترام دارد؟

در واقع کل جمعیتی که معتقد به خرافات متافیزیکی هستند، عقایدشان کلاً قابل احترام نیست و برای اثبات دمکرات بودن‌مان باید به عقادشان بی‌احترامی کنیم.

البته در بینِ ماتریالیست‌ها و ماده‌گرایان هم اینطور نیست که عقاید همه‌شان قابل احترام باشد. برای مثال این مارکسیست‌ها درست است که خدا را قبول ندارند اما تاریخ را به جای خدا گذاشته‌اند و کلاً به دلیل نفی مالکیت که یکی از ارکان حقوق بشر است، مرام‌شان ضد حقوق بشری است. حکومت‌هایی هم که تحت این عنوان سر کار آورده‌اند، همه‌اش ضد انسانی بوده است. اینها را هم از دایرۀ احترام به افکارشان باید خارج کرد؛ چون واقعاً بخشی از نیروهای شرّ هستند.

لیبرال‌های هم موجودات دل چسبی نیستند. برخی از آنها که اصلاً خودشان معتقد به دین و خدایند، آنها هم که به این چیزها معتقد نیستند حال و روز بهتری ندارند. اصلاً مماشات همین‌ها در برابر عقاید خرافی متافیزیکی سبب ترویج خرافۀ خطرناکی به اسم " احترام به عقاید دیگران" شده است تا نیروهای شرور در پشت آن سنگر بگیرند و سد راه "آزادی" شوند. اصلاً اینها خودشان صد درجه خطرناک‌تر از بقیه‌اند چون با مماشات یا سکوت‌شان در برابر عقاید شرارت‌آمیز و ضد بشری و متافیزیکی، عملاً دمکراسی را به کثافت کشانده‌اند. عقاید آنها هم سزاوار بی‌احترامی و توهین است.

همانطور که گفتم، آنهایی که عقایدشان در این جهان شایستۀ احترام باشد خیلی خیلی کم‌اند. آنها هم کسانی‌اند که اولاً به هیچ خدا و دینی اعتقاد ندارند. ثانیاً در مقابل اعتقاد به دین و خدا هم بی‌تفاوت نیستند و به این عقاید بی‌احترامی می‌کنند. با مارکسیسم و لیبرالیسم هم به همان اندازه مخالفند. این دستۀ اندک دمکرات‌های واقعی و جسور و نترس و به واقع نیروهای خیر در این دنیا هستند. یادش به خیر در آلمان دهۀ 1930 تعداد این نوع آدم‌ها زیاد بود ولی متأسفانه به اتهام اینکه به عقاید دیگران احترام نمی‌گذارند و یا افراد شرور و پست و مماشات‌گر را از سر راه آزادی برمی‌دارند، نسل‌شان را رو به انقراض بردند. راه ما باید احیای راه آن پیکارگران نترس و شجاع باشد!

ببخشید متن اش طولانی و حوصله سر بر است ولی برای این که یک طرفه به قاضی نرویم ابتدا باید بدانیم طرف چه گفته است.

آقای زید آبادی می فرماید:

«منِ مسکینِ مستکین تا حالا فکر می‌کردم که دمکراسی یعنی احترام به عقاید و افکار دیگران، اما تازه دارم از برخی دوستان یاد می‌گیرم که دقیقاً برعکس! دمکراسی یعنی توهین و بی‌احترامی به عقاید و افکار دیگران و حتی چند درجه‌ای هم بالاتر از این!»

همان دیگر! جناب عالی از نظر معلومات «مسکینِ مستکین» هستید که تا حالا فکر می کردید «دمکراسی یعنی احترام به عقاید و افکار دیگران...»

اول موضوع احترام و معنای آن:
چون ممکن است معنای آن چه را که می نویسم نفهمید برای تان به صورت تصویری معنای احترام را نشان می دهم:

5A366159-3BE0-491A-A5D9-61CE1DFED99C.jpeg

بعد معنی لغوی اش را:
دهخدا - بزرگ داشتن. بزرگ داشت. پاس. توقیر. حرمت...
معین - حرمت گذاشتن. بزرگ داشتن...
عمید - رفتاری که نشان دهنده ی بزرگداشت و گرامی داشتن کسی است. حرمت داشتن. گرامی بودن.

اگر فکر کرده اید دمکراسی یعنی این چیزهایی که در بالا نشان دادم و نوشتم، پس سخت در اشتباه بوده اید.

دمکراسی، یعنی پذیرش فرد، با هر عقیده ای که دارد، تا زمانی که عقیده اش بر خلاف اصول دمکراسی که اولین اش رعایت آزادی ست نباشد و آن عقیده ی ضد دمکراسی و آزادی، از فکر به عمل در نیاید.

جالب اینجاست کسانی که ضد دمکراسی هستند، همواره سعی می کنند از فضای آزاد ی که دمکراسی در اختیارشان می گذارد برای گسترش افکار ضد دمکراتیک استفاده کنند چنان که امروز امثال زیدآبادی ها، پرستویی ها، کیانیان ها، خیر اندیش ها، و از این ها بزرگ تر، دار و دسته های وابسته به جمهوری نکبت و حقوق بگیران مستقیم جنایت و سرکوب از این واژه برای گسترش افکار غیر دمکراتیک و ضد دمکراسی خود استفاده می کنند.

برای این که مطلب طولانی نشود، فقط به یک نمونه اشاره می کنم که نشان می دهد نوشته ی زیدآبادی «قلماشی» ست آن هم قلماشی تهوع آور و بچه گول زنک.

زید آبادی در ادامه ی نظرات مشعشع اش می نویسد:
«...تازه دارم از برخی دوستان یاد می‌گیرم که دقیقاً برعکس! دمکراسی یعنی توهین و بی‌احترامی به عقاید و افکار دیگران و حتی چند درجه‌ای هم بالاتر از این!»

یعنی جناب زیدآبادی! شما ما ها را گاگول گیر آورده ای یا چه؟

معنی این که کسی گفته باشد دمکراسی «احترام به عقاید دیگران» نیست متضاد ش می شود «بی احترامی به عقاید و افکار دیگران و حتی چند درجه ای بالاتر از آن»؟!

مثلا من به عقیده کسی که معتقد است با دختر بچه ی ۹ ساله می توان ازدواج کرد احترام نمی گذارم.

معنی اش این است که الزاما به عقیده ی او «بی احترامی» می کنم؟

بی احترامی یعنی دادنِ فحش و فضیحت. من اگر با چنین شخصی رو به رو نشوم و این شخص نخواهد عقیده خودش را به عمل تبدیل و به من تحمیل کند و مردم را وادار کند که بپذیرند چون قانون کشور اجازه ازدواج با بچه ۹ ساله را می دهد بنابراین، ازدواج با بچه ی ۹ ساله درست است، مگر بیکار نشسته ام که به این عقیده و هزاران عقیده ی غیر انسانی دیگر «بی احترامی» کنم؟

نه آقای ناعزیز!

در جایی که «دمکراسی» حاکم باشد، اصولا چنین شخصی نمی تواند عقیده اش را پیاده کند. این اولا.

ثانیا در جایی که دمکراسی حاکم باشد، این عقیده به عنوان یک عقیده ی جنایتکارانه، یعنی تایید بیماری روانی پدوفیلیا حتی اجازه ی ترویج پیدا نمی کند.

ثالثا منِ منتقد، چرا بی احترامی کنم؟ بر می دارم با صراحت این تفکر بیمار را نشان می دهم و از حاکمان دمکرات می خواهم جلوی اشاعه آن را بگیرند. آیا چنین کاری اسم اش «بی احترامی»ست؟

با بقیه ی افکار بیمار هم اگر بخواهد جای پایی در جوامع پیدا کند همین گونه رفتار می کنم.

این می شود دمکراسی.

شما می خواهی دل حکام آدمخوار جمهوری اسلامی را نشکنی گاه به نعل می زنی گاه به میخ.

این روش دیگر جواب نمی دهد. ابتدا باید تکلیف ات را با خودت مشخص کنی، بعد می توانی وارد عرصه های بحث مثلا در زمینه دمکراسی و دیکتاتوری و غیره شوی.

این را هم بگویم آن چه نوشتم مربوط به سیستم ها و به قول امروزی ها نگاه کلان است.

به صورت فردی، نسبت به افکار امثال شما که به اسم دمکراسی در مقابل آدمخواران و عقاید آدمخوارانه شان کوتاه می آیید و وسط بازی می کنید شخصا و قطعا بی احترامی به همان معنایی که جناب عالی در ذهن دارید می کنم و بعد از این هم خواهم کرد.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy