در تاریخ معاصر ایران، میتوان تروریسم (Terrorism) را به دوشاخه تروریسم اسلامی و تروریسم مارکسیستی تقسیم کرد. و هر دو گروه از انجام هر جنایتی هم - برای رسیدن به هدف شان- فروگذاری نکردهاند و اگر امروزه روز، جمهوری اسلامی (که برآمده از عملیات شوم همان دو گروه در ۱۳۵۷ است)، به مشهورترین و منفورترین کشور حامی تروریسم در جهان مشهور است، جای تعجب نیست. اما در کمتر جایی از تاریخ جهان، میتوان حزبی را یافت که کاملا به گوش به فرمان اجنبی باشد و به خاطر اجنبی در داخل کشور خودش، دست به قتل و جنایت بزند و در اشاعه تروریسم هم بکوشد. حزب توده و بعدها هم گروههای تروریستی اسلامی و مارکسیستی وابسته به شوری، چیزی کمتر از گروههای تروریست اسلامی امروزه در منطقه خاورمیانه نداشتند.
و یا خود کشور کمونیستی چین در قبل از ۱۳۵۷ حامی تروریسم در ایران بود. مثلا محسن رضوانی، از سازمان انقلابی حزب توده ایران. با مقامات چینی دیدار کرده و تصمیمگیرنده نهایی و کارگردان اصلی سیاستهای سازمان انقلابی و حزب رنجبران بوده. در مقابل توصیه رهبران حزب کمونیست چین که در سیاست حزب رنجبران مداخله میکردند ظاهرا چین سیاست حزب محسن رضوانی (کنفدراسیونی) را در حمایت از نظام اسلامی مورد انتقاد قرار میدادند، به امید دریافت کمک ماهیانه دههزار دلار از چینیها به منظور تشکیل یک گروه اجیرشده از پیشمرگههای کرد بار دیگر به چین میرود. اما دوستان چینی دست رد بر سینهاش میزنند!
اما نخستین و شناخته شده ترین گروه مخالف رژیم پادشاهی - که ریشه حیاتاش را در خارج از ایران استوار کرده بود - حزب توده (Tudeh Party) بوده است که در واقع بدنه کمونیسم (Communism) در ایران بود [قصه ساواک؛ بشیری، ص. ۱۴۹]
در همان مهر ۱۳۲۰ - یعنی دقیق ۷۲سال پیش - گروهی مانند ایرج اسکندری و نوشین و رضا روستا و... به سفارت روس میروند و میخواهند که حضرات اجازه بدهند یک حزب کمونیست در ایران با ایدئولوژی مارکسیستی راه بیاندازند. در ۱۷ مهر ۱۳۲۰ سلیمان میرزا اسکندری، ریش سفید میشود و با حضور رستم علی اف (به ظاهر کادار سفارت روس) برای ایرانیها و با حمایت مالی روسها، حزب درست میکنند. مهر ۱۳۲۰، یعنی کمتر از یک ماه پس از اشغال نظامی ایران توسط متفقین و استعفای رضا شاه فقید از مقام سلطنت، حزب توده ایران را تشکیل دادند. در زمانی که شیرازه مملکت از هم پاشیده شده بود.
خواسته اول همین حضرات - از پیشه وری و طبری و رادمنش و... تا ۵۳ نفر - هم (به دستور بیگانگان) با هیاهو و جنجال برای دفاع از واگذاری نفت شمال به روسها اقدام میکردند که بی نتیجه ماند (تابستان ۱۳۲۳). حتی حزب توده تظاهرات خیابانی به سود شوروی به راه انداخت. (قصه ساواک، بشیری، ص. ۱۷۰) و بعدها به مناسبت روز ارتش سرخ، در سفارت میهمانی میگیرند و یک ایرانی به نام آرداشس در آنجا با ماکسیموف (سفیر شوروی) مشاجره میکند و فردایش این نماینده مجلس احضار و دستگیر میشود و از این دست نفوذ روسها در ایران؛ تاریخ معاصر ما بسیار نمونهها دارد.
از دیگر سو در میان مُلاها، مارکسیست هایی را نفوذ داده بود که مخفیانه با حزب توده مرتبط بودند و در نزدیکی حزب توده با رهبران انقلاب نقش داشتند، از جمله سید محمود طالقانی، محمدی گیلانی، لاهوتی و موسوی خوئینیها. بعد از بلوای ۱۳۵۷ در مجله چاپ مشهد، مطالبی توسط پدر علی شریعتی نوشته شد که مدرسینی که با او بودند و بعدا مُلا شدند، در عضویت حزب توده استان خراسان حضورداشتند؛ مانند خوئینیها و در کتاب چریکهای فدایی خلق (گذشته چراغ راه آینده)، آمده که پدر خوئینیها - که در زنجان محضردار بوده - از اعضای برجسته فرقه دموکرات آذربایجان (ساخته و پرداخته شوروی) بوده و البته از قضای روزگار، حال این جاسوس روس، شده پدر اصلاح طلبی در ایران و خواهان اصلاحات در داخل ولایت فقیه! و امروزه هم مافیای تودرتوی اصلاح طلبها، از طریق رسانههای تحت فرمانشان در خارج - مانند لندن -، طوق لعنت بر گردن مردم ایران افکندهاند و مغزشان را به بازی گرفتهاند!) [ در کتاب خاطرات مرتضی موسوی، کارمند ضدجاسوسی ساواک، به بسیاری از این موارد اشاره شده است]
طبعا، خیانتهای حزب توده به ایرانیان و نوکری اجنبی، یکی دو تا نبود که قابل اغماض و بخشایش باشند: از ماجرای جنگل و افکار کمونیستی میرزا کوچک خان تا ماجرای ۲۵ مرداد ۱۳۲۴ که نفوذیهای توده در میان افسران ارتش خراسان موجب تلاش برای ایجاد شورش بودند و بعد که در سال ۱۳۲۴ که ۲ جمهوری پوشالی تبریز و مهاباد درست شد و شوروی و توده و... در سالهای آخر جنگ جهانی دوم، دو جمهوری ۵۰ کیلومتری در ایران را به طور علنی حمایت کردند. البته هر کدام جداگانه تمامیت ارضی و منافع و مصالح ایران و ایرانی را تهدید کرد.
اگر شوروی در ۱۳۲۰ برایمان حزب توده ساخت؛ شوروی در۱۳۳۲خواست کودتا علیه شاه و مملکت کند ویا. روسیه پوتین در ۱۴۰۰ از مترسک عمامه به سر حمایت میکند. روسیه، برجام را به تحریمها بر سر اوکراین پیوند زد؛ لاوروف ضمانت کتبی خواست و مُلایان هم خواستار رفع نام سپاه از تروریسم شدند. اما حزب توده، خود توسعه دهنده تروریسم و آشوب در ایران بود.
۱. بعد از سال ۱۳۲۷، حزب توده دوباره میخواست که شاه را ترور کند (در محوطه دانشگاه تهران توسط فردی به نام ناصر فخرآرایی در دانشکده حقوق دانشگاه تهران واقع شد.) طبق قانون مصوبه مجلس، مرام اشتراکی و فعالیت کمونیستی در ایران ممنوع بوده (قانون سال ۱۳۱۰). بماند که امروزه روز پس از فروپاشی کمونیسم در پایان جنگ سرد بتازگی فرزند مطهری در مجلس از امکان فعالیت کمونیست و چپ در ایران سخن میراند. حادثه سوقصد به جان شاه ایران (بهمن ۱۳۲۷) حزب توده از سوی دولت با تصویب مجلس شورای ملی، منحل اعلام شد. حزب توده توطئهای برای ترور شاه فقید در ایران طراحی کرد تا ایران به پشت پرده آهنین کشانده شود.
۲. همواره این پرسش باقی مانده است که اگر آن گلوله در۱۵ بهمن ۱۳۲۷ یا ۲۱ فروردین ۱۳۴۴ در کاخ مرمر، به شاه میخورد، ایران به کدام سو میرفت؟ اما اگر این رخداد شوم و آدم کشی موفقیت آمیز میشد، ایران زودتر به قعر نابودی و سیه روزی سقوط میکرد.
[سربازی (رضا شمس آبادی بیگدلی) به شاه فقید، به محض پیاده شدن از اتومبیل شلیک کرد و گلولهها به شاه نخورد اما ۲ درجه دار گارد ترور و باغبان کاخ، زخمی شدند. عدهای توده در پشت پرده، محرک این حرکت تروریستی بودند (و حتی پرویز نیکخواه هم دستگیر شد. وی محکوم و پشیمان شد و بعد مشاور مدیر عامل وقت سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران شد.) البته ۱۴ تروریست دادگاهی شدند و رکن ۲ ارتش هم دخالت کردند و شگفت اینکه کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از ایران برای همین تروریست، عزاداری گرفتند. حتی فدراسیون بین المللی حقوق بشر در خرداد ۱۳۴۴ نامه داد. پس از بلوای خمینی در ۱۳۵۷، بخاطر کینه شتری نسبت به شاه، تودهایها و اسلامیها از تروریستی که به شاه، شلیک کرد و عکسش را در روزنامههای تهران، چاپ میکنند. توگویی که چپ تروریست و مخرب، هرگز این تروریسم را محکوم نمیکند. ]
۳. و ایجاد انفجار در ناو ببر (۲ شهریور ۱۳۲۰؛ فرمانده ناو شورهام - رابرت تانبریج- و فرمانده ناو یارا -ناخدا هرینگتن- دستور داشتند که با گلولههای انفجاری شدید و توپهای سهاینچی به آن حمله کنند. این دو ناو ایرانی در اعلان بیطرفی در جنگ به قعر دریا رفتن.)
۴. حتی حزب توده در دروغ پردازی در ادبیات و اندیشه هم خودداری نداشت مانند ۲روایت واقعی از مرگ میرزاده عشقی (۱۳۰۳ تهران) و فرخی یزدیچ (مهر ۱۳۱۸) بسیار آموزنده است: ببینید از۱۰ مهر۱۳۲۰که حزب کمونیست تودهٔ ایران درست شده و شبکه تروریستی آخوندی فعال شده؛ تا امروز با استفاده از سیاست تکرار مدام در رسانه؛ چه دروغ هایی را به مغز ایرانیان فرو کردهاند!
چه مرثیه هایی درباره قهرمانهای جعلی مُرده گفته شده، گرچه دو شاعر قابل احتراماند از نظر هنری. ببینید چه اسما مقاله و رساله درباره مرگ در راه آزادی و ترور در زندان و... توسط ۲ قشر کمونیست و مُلا، نوشته شده و یا در رسانهها رواج یافته! چه دروغهای بی سندی علیه شاهان ساخته شده.
۵. مثلا میرزای جنگلی و حرف او از اتحاد اسلام که عاقبت به جمهوری شوروی گیلان انجامید، پیامد سیاست ویرانگر کرملین بود. هنوز هم این مُلای کمونیست، به عنوان شخصیت ملی در تبلیغات کمونیستها و اسلامیها در ایران، معرفی میشود.
۶. و یا قیام بی نتیجه افسران خراسان را براه انداختند (در مردادماه سال ۱۳۲۴؛ در شب ۲۴ مرداد آغاز شد و در ۲۹ مرداد شکست خورد. سرهنگ عبدالرضا آذر با سرگرد علی اکبر اسکندانی - دو عضو سازمان افسران حزب توده ایران - تصمیم به قیام مسلحانه علیه رژیم گرفتند و به همراه گروه همفکرانشان در ترکمن صحرا قیام کردند؛ ولی این حرکت که به قیام افسران خراسان شهرت یافت و به سرعت توسط ارتش و ژاندارمی سرکوب شد.)
۷. حزب توده، دارای یک سازمان نظامی (بهار ۱۳۲۳) و یک سازمان اطلاعات حزب بود که "کمیته ترور" یا گروه تروری را هم برای ترور اهداف خاص (مخالفان سیاسی و یا تسویهای درون حزبی)، سازمان میداد [روایت فریدون کشاورز: من متهم میکنم]. هرچند، بعدها در مطبوعات حزب توده، ترور شخصیتی بیشتر مورد توجه قرار گرفت. و حزب توده برای یکی از تروریستهای مشهورش، خسرو روزبه هم همواره مرثیه سرایی و عزاداری کرده است.
حزب توده یک سازمان اطلاعات و جاسوسی داشت (زیر نظر کریم فروتن اداره میشد و نقشه فرار سران حزب از زندان در سال ۱۳۲۹ به دست فروتن انجام شده. مسئول سازمان اطلاعات، دکترمرتضی یزدی بود و مسئول اصلی کمیته ترور، خسرو روزبه بود.)
۸. اما در واقع امر، خسرو روزبه جنایتکاری خونخواره و چماق دار بود که حزب توده و عناصر وابسته، همواره در رسانهها سعی داشته و دارد که از آن چهره منفور، یک چهره و قهرمان ملی و اسطوره مقاومت بسازد. ماجرای قتلها و جنایات در اکثر خاطرات افراد حزب توده منتشر شدهاند (مانند نوشته بشیری، قصه ساواک، صص. ۱۷۶-۲۰۰)
اما درباره ۵-۶ تروری که حزب توده در ایران انجام دادند و یا سرقتهای بانک ملی دماوند، بانک ملی مرکز و بانک بازرگانی، سخنی نمیرانند که در بین عوام آن را به گردن دربار شاهنشاهی میانداختند؛ زیرا در ظاهر، تودهایها میگفتند که مخالف ترور هستند اما در عمل خیلی از افراد را حزب توده به قتل رساند هاند [ مانند: محمد مسعود (مدیر روزنامه مرد امروز، ۲۳ بهمن ۱۳۲۶)، پرویز نوائی، حسام لنکرانی (شهریور ۱۳۳۱ با دستور خسرو روزبه و بدست ابوالحسن عباسی با پتک، به قتل رسید)، محسن صالحی، داریوش غفاری، [آقا برار] فاطری، احمد دهقان (مدیر تهران مصور، ۶ خرداد ۱۳۲۹) و... ]. برخی از قاتلین در بازجوییهای خود در فرمانداری نظامی، به نکات عجیبی اشاره کردهاند که اکثر آن جنایات درون تشکیلاتی، به دستور خسرو روزبه بوده است.
البته همه فعالیتهای حزب توده و حوادث پیش آمده در ایامی است که مملکت، فاقد سازمان اطلاعات و امنیت کشور بود. دکتر محمدبهرامی - دبیرکل حزب توده - در بازجوییهای خود به صراحت اعلام میکند که یکی از منابع عایدی حزب، وجوه سرقت شده از بانکها بوده است. (سرقت بانک ملی - شعبه دماوند و مرکز - بانک بازرگانی، صندوق راه آهن و... زیر نظر کیانوری و روزیه و... انجام کرفت)
دکتر فریدون کشاورز، از سران حزب توده، در کتاب " من متهم میکنم" معتقد است که "این اعمال تخریبی و تروریستی و خیانتها در ایامی است که فعالیت حزب توده در ایران علنی بود".
۹. در سال ۱۳۲۴ بود که آمریکا به حمایت از ایران برخواست و ارتش سرخ خارج شد و بعدها در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ - که هنوز هم عزاداریاش برقرار است و آمریکاییها هم از روی ناآگاهی در تاریخ معاصر به دنبال این توهم براه افتادهاند و با کاری که نبوده، پُز میدهند! - ایران داشت به خاطر عملکرد مصدق السلطنه به دامان تودهایها میافتاد و غائله، ختم به خیر شد. هدف نهایی و غائی حزب توده هم مشابه مشابه تبدیل ایران به سرزمین اجنبی و الحاق آن به روسیه بود.
۱۰. یا اعتصابهای کارگران صنعت نفت و بحران در مناطق نفت خیز (مانند اعتصاب عمومی کارگران صنایع نفت آبادان) از اقدامهای جنجالی حزب توده بود. البته با استعفای رضا¬شاه (شهریور ۱۳۲۰¬)، شکل دیگری به مبارزات مثلا کارگری داد. حزب توده، پس از تأسیس، رهبری جنبش¬های کارگری را به دست گرفت و شرکت نفت خوزستان، یکی از کانون¬های قدرت و نفوذ حزب توده بود. حامیان جنبش¬های کارگری به طور مستقیم یا غیرمستقیم با این حزب مربوط بودند، سرانجام یکی از بزرگترین اعتصابات کارگری نفت در تابستان۱۳۲۵ شکل گرفت.
۱۱. در آن ایام دهه ۱۳۳۰ رسانههای وابسته به توده را اگر بازخوانی کرد مرتبا مصدق السلطنه را به شکنجهها و دستگیریها در زندان شهربانی متهم میکنند. و بعدها در سال ۱۳۳۲ تودهایها جزو طرفداران مصدق السلطنه شدند تا ایران و شاه سقوط کند و کشور جز اقمار شوروی شود. البته، تودهایها، اوایل در روزنامههایشان مینوشتند که در زندانهای مصدق، شکنجه وجود داشته است و... اما در آن ایام، همگی طرفدار مصدق شده بودند.
۱۲. البته بعد از ۱۴ آذر ۱۳۳۰ که شعبان جعفری به تحریک مصدق السلطنه، دفتر روزنامههای مخالف و انتقادی [فرمان (با مدیریت عباس شاهنده)، داد (با مدیریت ابوالحسن عمیدی نوری)، آتش (با مدیریت مهدی میراشرافی)، و... ] را به آتش میکشد، در ۱۷ آذر ۱۳۳۰ محمدرضا آشتیانی زاده آن را لکه بدنامی و ننگ میداند و میگوید مصدق (نخست وزیر) مدعی آزادی دستش بخون آلوده است و.... البته وظیفه حزب توده، اجرای ماموریت واقعیاش، یعنی هموار کردن زمینه برای تسلط کمونیسم جهانی بر ایران بود.
۱۳. در سال ۱۳۳۱، در زمان دولت مصدق السلطنه، با آنکه حزب توده به طور قانونی منحل شده و غیرقانونی اعلام شده بود اما حزب بصورت گسترده در تهران و اکثر شهرهای ایران به طور علنی و بیش تر از دوران غیرقانونی بودن، مشغول فعالیت بود. حتی تابلوهای حزبی بر سر در باشگاهها و دفاتر حزبی دیده میشد و مجموعه روزنامههای آنها، در سطح وسیع انتشار و توزیع میشد. [قصه ساواک، بشیری، ص. ۱۹۲]
۱۴. و یکی از موارد نفوذ حزب توده در ارتش شاهنشاهی بود، و سرگرد اکتشافی (افسر نگهبان فرودگاه قلعه مرغی) و ستوان یکم رستمی، که هر دو از خلبانهای نیروی هوایی بودهاند و یک استوار دوم. برنامه آنها، انفجار هواپیما در قلعه مرغی و نابودی آشیانههای فرودگاه قلعه مرغی تهران بود چهارآشیانه هواپیماهای جنگی را به آتش کشیدند و از مهلکه فرار کردند. هرچند که عاقبت آتش سوزی، خاموش شد. [ روزنامه کیهان؛ چهارشنبه ۱ مهر۱۳۳۲]
این مجموع خیانتها، ترورها، جنایتها، تحریفها، دستکاریها در تاریخ، یورش برای ویران کردن هویت فرهنگی ایران و تخریب افکار عمومی و... که در کارنامه سیاه مبارزاتی توده میدرخشند، همگی برای جلب رضایت کرملین و ک گ ب بود و کمترین رابطهای به منافع و مصالح ایران و ایرانی نداشت. انور خامهای در خاطرات خود " فرصت بزرگ از دست رفته" به همکاری ارتش سرخ و انگلستان و شرکت نفت ایران و انگلیس با حزب توده اشاراتی داشته و یکی از آن موارد، همکاری برای انتشار روزنامه مردم - در ۱۱ بهمن ۱۳۲۰ - بوده است. (انتشارات هفته، ج ۲، ص ۳۲ و ص. ۳۵)
البته سازمانهای وابسته به حزب توده، در سراسر ایران پراکنده و فعال بودند و تبلیغات گسترده داشتند (مانند: سازمان جوانان حزب توده، شعبه کارگران و سازمان شورای متحده مرکزی، شعبه دهقانان و انجمن کمک به دهقانان ایران، جمعیت ملی مبارزه با استعمار، جمعیت ایرانی هواداران صلح، جمعیت حمایت کودکان، جمعیت آزادی ایران و سازمان زنان ایران و...) و همین شبکه مافیایی موجب تخریب افکار جامعه شد.
حزب توده روسی به سایرین آموخته بود که میتوان با انگشت گذاشتن بر نقاط ضعف جامعه، ایجاد فضای تبلیغاتی و پناه بردن به شعارهای تب آلود و هیجانی، از هر شخصیتی فاقد معروفیت و صلاحیت و مشروعیت و مقبولیت در جامعه، یک قهرمانی جعلی ساخت که حمایل قهرمانی زیبنده پیکرش نباشد... بهرحال جامعه جهان سومی، شیفته قهرمان سازی و قهرمان پروری است و برخی گروههای تروریستی در تاریخ معاصر ایران هم، نبوغ خاصی در قهرمان تراشی و به زور قهرمان را وارد صحنه کردن داشته و دارند.
"حزب توده در عمر ۴۱ ساله خود، یک جریان بیمارگونه اجتماعی - روانی پدید آورده که عوارض شوم (و عمیق) آن، هم در زمینه فردی هم در زمینه اجتماعی - سیاسی بر همه گروههای چپ و راست، از فدائیان اسلام گرفته تا جبهه ملی، حزب زحمتکشان، نیروی سوم، مجاهدین خلق، چریکهای فدایی خلق و سایر گروههای متعدد دیگر تا احزاب نیمه دولتی - ملیون، مردم، ایران نوین و رستاخیز - تاثیر گذاشته است. " [قصه ساواک، بشیری، ص. ۱۵۰]
متاسفانه شیوه کار و قهرمان سازی واهی و بی ریشه - که کمترین انطباقی با واقعیت نداشت - مشابه حزب توده، مورد تقلید مجاهدین خلق، نهضت آزادی، فدائیان خلق، تروریستهای اطراف خمینی و امثالهم تکرار شدند. مدتی هم چریک فدایی به شوروی گریخت و در سالهای ۱۳۵۸-۱۳۵۹ و ماجراهای درگیریهای سازمانهای کُردی که از عراق به ایران بازگشته بودند، یکی از آنها که مامور بعث هم بود؛ دوباره در مرز ماکو بر در مرزبانی کوبیدند و طلب کمک کردند اما این بار روسها پاسخی ندادند! چون تا مدتهای مدید، ک گ ب با خمینی کار میکرد! و...
البته طرفداران و اعضای حزب توده به مجلس شورای ملی در دوران شاهنشاهی پهلوی هم راه یافتند. شیوههای جار و جنجال در تریبون مجلس، تبلیغ مرام حزبی، سخنرانیهای سطحی، پر از حب و بغض و مملو از شعار و دروغ و بلوف، نمایش در میان افکار عمومی و... در دورههای بعدی هم توسط نمایندگان جبهه ملی در مجلس و حتی بعدها اعضای حزب رستاخیز هم مورد تقلید قرار گرفت. [و همان سبک، امروزه هم در مجلس شورای اسلامی حکومت مُلایان، عینا تکرار میشود، که در میان جامعه به اصطبل و طویله سپاهیها شهرت یافته است]. تودهایها به استاد ایجاد هرج و مرج و بلواگری تخریب بنیان اخلاقی و فرهنگی جامعه شهرت یافتند.
نکته بسیار شگفت انگیز در ایام شاه فقید ایران، محمدرضا پهلوی، آن است که هوشمندی ساواک در آنجا بود که افرادی را در رهبری حزب کاشت (مانند رادمنش و..) و توانست فعالیتهای تخریبگرانه و عملیات تروریستی و تبلیغات شوم این اختاپوس ساخته روسها در داخل ایران را کنترل و نابود کند.
در بلوای زمستان بی بهار ۱۳۵۷، حزب توده یکی از رقاصهای روی صحنه شادی بود که ایران به ۱۴۰۰ سال قبل پرتاب شد. روزی که ملی مذهبیها، نهضت آزادی، جبهه ملی، فدایی خلق، مجاهدین خلق، موئتلفه اسلامی؛ فدائیان اسلام، کنفدراسیون، تجزیه طلبها، کمونیستها، مصدقیها، روشنفکرها، مسلمانها، و.... و عاقبت تروریستها، شادمانی میکردند. دیوشان برگشته بود تا آوای وحش سردهد و از آن همه لشکر روشنفکر مشهور - بیشتر تودهای - کسی علیه خمینی و بدبختی و سیه روزی ایران پس از آمدن خمینی، چیزی نوشت؟
البته، روزنامهها آن ایام شاهد است (مانند بهمن ۱۳۵۷) که حزب توده در حمایت از خمینی، علنا دعوت به آدمکشی میکرد. جالب اینکه، پس از یک قرن، ماموریت حزب توده و میرزای جنگلی (عنصر حکومت شوروی و مُلای متحجر و تجزیه طلب) را امروزه مُلایان در دوران خلافت اسلامی ولایت فقیه در تهران تکمیل کردند و کشور، رسما به مستعمره کرملین و چین مبدل شده است! مدلی نو از نوکری اجنبی و وطن فروشی، که مُلای سفیه وقیح - خامنهای مشهور به ولی فقیه - بدان فخر و کبر میفروشد!
هنوز تیتر روزنامهها در حمایت حزب توده از جنایات دادگاههای انقلابی در اعدام چهرههای نظامی و اداری دوران شاهنشاهی در شبکههای اجتماعی، دست به دست میشود. (مانند سرمقاله مردم، ارگان حزب توده ایران، دور ۷، س. ۱، ش ۱۴، چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۵۸) و یا دفاع حزب توده از تروریسم اسلامی و خلخالی و نگرانی حزب توده از استعفای خلخالی مشهور است (همان؛ دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۵۸) و دبیرکل حزب توده (نورالدین کیانوری) هم در عین بی شرمی هم خمینی را ستایش کرد و هم گفت: دادگاههای انقلاب ایران را سربلند کرد! " دادگاههای انقلابی یکی از موثرترین تحکیم کنندگان بنیاد انقلاب کبیر ما هستند... این چرخها باید آنقدر در گردش باشند تا هرگونه زمینه بازگشت دوران طاغوتی را، بهرشکل و صورت که در آید، غیرممکن و ممتنع سازد"! آیا همه این تشویق به تروریسم، بدون اجازه سفارت شوروی درتهران و کرملین بوده است؟
حزب توده مانند کمونیستهای شوروی در جنگ تبلیغاتی، جنگ روانی، مغلطه گری و فریبکاری، استاد بودند. میراثی شوم که برای مُلایان پیرو شارلاتانیسم و خمینیسم - چه اصلاح طلب و چه اصول گرا - به جای مانده است. (مثلا اصلاح طلبان حکومتی دوستدار بقای رژیم مُلایان و استبداد دینی ولایت فقیه، با وجودی که ۲٪ از جامعه را هم همراه خود ندارند، اما به شیوه حزب توده، مرتب با افکار جامعه ایرانی بازی میکنند و مثل مرض ایدز در همه اروپا و آمریکا پراکنده شدهاند. یک نگاهی به لیست اسما کارشناسهای رسانههای ایرانی بیاندازید؛ متوجه عمق این فاجعه خواهید شد!)
وقتی که در سال ۱۳۶۲ که جمهوری اسلامی و خمینی، به قلع و قمع حزب توده پرداخت و بعد هم یک میزگرد تلویزیونی با حضور ۱۸ نفر از سران حزب توده برگزار شد و بعدها در مرکز فرهنگی اسلامی اروپا (ایتالیا) جزوهای منتشر شد که نورالدین کیانوری (دبیرکل حزب توده) در این میزگرد گفته: "واقعیت این است که حزب ما در سال ۱۳۲۰ در دامان شوروی به وجود آمد... " البته سیاوش بشیری در کتاب قصه ساواک به مواردی از اعترافات دیگر اعضای حزب توده، اشاره کرد (مانند: محمد بهرامی، انور خامهای و...) که حزب توده وابسته به کرملین بوده است و جملگی به ایران، خیانت کردهاند.
البته فقط شوروی از طریق حزب توده وارد ماجرا نشد، بلکه مُلایان هم قبله گاهشان کم کم به سمت کرمیلن بود. یا پدربزرگ کیانوری رهبر حزب توده (شیخ فضل لله نوری) مورد احترام خمینی بود. او با ماموریت ک گ ب شوروی رابطه نزدیکی با خمینی برقرار ساخت. در همان دوران دولت جیمی کارتر (Jimmy Crater)، سازمان سیا (CIA) به خمینی کمک کرد تا حزب توده را منحل کند. اما، خمینی، پوزخند ظفرمندانه بر لب زد و مدعی شد که رسول خدا و اسلام و خدا، وی و عمامه و عبایش را حفظ کرده. (روزنامههای اردیبهشت ۱۳۶۲ سندهای اثبات کننده این جمله است / سند سیا May ۴، ۱۹۸۳)
در واقع امر، سیا در ۱۳۶۲ در عملیاتی، لیست همکاران ک گ ب و شوروی را در اختیار خمینی نهاد (که شامل ۲۰۰ نفر میشد) و خمینی به جای تشکر از سیا، به انفجار سفارت آمریکا در لبنان دست زد! (کتاب باب وردز- Bob Woodward- و مقالههای او در واشنگتن پست و لس آنجلس تایمز در تاریخNOV. ۱۹، ۱۹۸۶ / و...) که آنهم زمانی بود که کوزیکچین (Kuzichkin) به لندن پناهنده شده بود و لیست فعالان را به سی آیای داد.
اول رژیم روزنامه مردم را توقیف و عدهای را دستگیر کرد. کمیته حزب کمونیست اتحاد شوروی نومیدانه میکوشید که تا از باقیمانده این کشتی شکسته چیزی را نجات دهد و وظیفه چنین کاری بر دوش اداره "S" ک گ ب گذاشته شد" [ ک گ ب، کوزیکچین، ص. ۴۹۳] حتی شوروی میخواست که کیانوری را از طریق مرز شوروی، خارج کنند! اما موفق نشد.