مطالب فرهنگی ف. م. سخن (۵)
یکی از دوستان من در آلمان آقا بزرگ علوی بود. گهگاه ده دوازده ساعتی برای دیدن ایشان به برلن شرقی می رفتم و ایشان هم گاه برای دیدار، دو سه روزی نزد من در هامبورگ می آمد. ده دوازده ساعت رفتن من دلیل اش این بود که آلمان شرقی ها بیشتر ویزای روزانه نمی دادند و محیط برلن شرقی هم این قدر تیره و غمبار بود که در همان حضور ده دوازده ساعت هم به آدم احساس خفگی دست می داد.
باری یکی از خصائص دوست داشتنی پیرمرد این بود که در دهه شصت به زبان دهه ی بیست تهران سخن می گفت. مثلا به دوربین عکاسی می گفت جعبه!
همیشه یک قلم و کاغذ در دست اش بود که همین طور که قدم می زدیم اگر چشم اش به کلمه ای آلمانی می افتاد یا موردی به خاطر ش می آمد آن را یادداشت می کرد تا ته و توی آن را بعدا در آورد. گاه از من در باره ی کلمه ای فارسی که در آن روزها در ایران متداول بود سوال می کرد که اگر می دانستم توضیح می دادم و اگر نمی دانستم می گفتم جناب استاد نمی دانم.
هر زمان که به دیدارش می رفتم یک تعداد کتاب تازه منتشر شده در تهران روی میزش بود که می گفت بچه ها از تهران برایم فرستاده اند و با شوق زیاد آن ها را مطالعه می کرد. بچه ها هم دوستداران او در ایران بودند.
اما تمام این مقدمات را گفتم که بگویم آقا بزرگ، با وجود این که در محیط آلمان شرقی زندگی می کرد، همسر آلمانی داشت، نویسنده یک جلد فرهنگ لغت فارسی به آلمانی بود که هنوز هم مورد استفاده ی آلمانی زبان ها و ایرانی های آلمانی زبان است (و دقت کنید این فرهنگ فارسی به آلمانی ست نه بر عکس که تهیه اش به مراتب ساده تر است و زمانی که این فرهنگ نوشته شده، هیچ مرجع مشابهی که بتوان از آن کمک گرفت وجود نداشته است) باری آقا بزرگ با وجود تمام این ها هرگز یک کلمه خارجی در حرف زدن اش شنیده نمی شد و از آن مهم تر یک رفتار عجیب غریب اجتماعی یا سیاسی که او را از ایرانیان دیگر متمایز کند از خود نشان نمی داد.
۱۲۰ سال پیش جوان با هوش و استعدادی عجیب به نام حسن مقدم که اهل قلمی بود در سطح اروپا شناخته شده و با رومن رولان نویسنده ژان کریستف و جان شیفته، و آندره ژید نویسنده مائده های زمینی و بازگشت از شوروی دوستی و رفاقت داشت و به فرانسه می نوشت و نام اش در نشریات معتبر ادبی فرانسه به مناسبت های مختلف برده می شد، نمایشنامه ای نوشت در یک پرده به نام «جعفر خان از فرنگ آمده» که نمایشنامه ای کمدی-انتقادی بود در باره تازه به دوران رسیدگان فرنگ رفته، و البته مردم از نظر فرهنگی عقب مانده ی ایران و تفکرات پوسیده شان، که نمود فرنگ رفتگان را در نحوه ی صحبت کردن و پوشش و رفتارهای غریب شان نشان می داد که نمایشنامه ای خواندنی و مفرح است و جالب این جاست که ما «هنوز» بعد از ۱۲۰ سال نه تنها با جامعه ی از نظر فرهنگی عقب مانده و متعصب که در بعضی موارد نسبت به ۱۲۰ سال پیش بدتر هم شده است رو به رو هستیم بلکه جعفر خان هایی در خارج و داخل حضور دارند که صرف نظر از شیوه ی سخن گفتن شان، رفتارهایی سیاسی و اجتماعی از خود بروز می دهند که اگر مقدم در دوران ما زندگی می کرد، حتما نمایشنامه ای با مزه در باره ی آن ها و کارهای عجیب غریب شان می نوشت.
یک نمونه ی با مزه ی اکت سیاسی جعفر خانی را چند روز پیش در گیر انداختن باغبان و آبدارچی یک سفارت دیدیم که بنده ی خدا را قرار بود به راه راست هدایت کنند و طرف هاج و واج در مقابل این اکت سیاسی قرار گرفته بود و راه فرار پیدا نمی کرد :)
نکته ی پایانی که باید با تاسف به آن اشاره کنم، این است که روشنفکران ۱۲۰ سال پیش ما، به مراتب «واقعی تر» و «صریح اللهجه تر» از روشنفکران امروزی بودند که گاه دو کلمه نوشته ی عادی شان را هم نمی شود خواند و فهمید، که البته این روش را عمدا برای با سواد نشان دادن خود به کار می برند و جنس بی محتوای خود را با کلمات غیر قابل فهم تزیین می کنند، در حالی که با این روش شاید بتوان مردمان عادی را فریب داد ولی اهل فرهنگ، گول این فرنگی بازی های جعفرخانی را نمی خورند و تنها به ریش و گیس چنین روشنفکرانی می خندند.
حسن مقدم با این که در سن ۲۸ سالگی در گذشت از خود آثاری بر جای گذاشت که نمودار و شاخص خوبی ست برای مقایسه امروزیان و کارهای شان با دیروزیان و اعمال شان، و مشاهده ی میزان پیش رفت یا پس رفت فرهنگی و اجتماعی در جامعه ی ایرانی.