اگر ادعا کنیم پدیده شگفت " کلاب هاوس " به نوعی انقلابی در حوزه رسانه و گردش آزاد اطلاعات بوجود آورده، سخن به گزاف نگفتهایم. همکلام شدن " الیت "ها و گمنامان، نمایندگان نحلههای مختلف فکری و سیاسی و نقد بی لکنت و صریح از صاحبنظران از چهار گوشه این جهان پهناور، دستاورد کوچکی نیست. بشرط آنکه مانند دیگر مظاهر تکنولوژی مورد سوء استفاده قرار نگیرد. که میگیرد.
اخیراً شخصیت مجهول و بی نام و نشانی در عرصه کلاب هاوس فارسی ظهور کرده که مدعی است کوچکترین اعتقاد و پایبندی به اصول اخلاقی ندارد و بی محابا از حضور هزاران نفراز زن و مرد، پیر و چوان، کوچک و بزرگ، رکیک ترین و مستهچن ترین الفاظ را نثار طیف وسیعی از مخاطبان، قومیتها و معتقدان میکند. صدای پرطنین (به برکت نرم افزار کامپیوتری)، قدرت بالای سخنوری و بهره گیری از واژههای لاتین - که ناشی از سالها زندگی در خارج از ایران است - چنان اعتماد به نفسی به ایشان بخشیده که حتّی هویت مجهول او را تحت تاثیر قرار داده است و کمتر کسی آنرا در نظر میگیرد. اگر اضافه کنیم داد و فریادها، اصوات ناهنجار، لمپن بازی که در میانه صحبت دیگران از خود بروز میدهد و نیز بیاد بیاوریم ایشان به اعتراف خود، دهه هشتاد عمررا میگذراند، زشتی چنان رفتاری بیشتر رخ مینماید.
ظهور این پدیده مجهول الهوّیه، محهول التصویر و مجهول المکان، زمانی ترسناک جلوه میکند که طیف وسیعی از مخاطبان بعضآ تحصیلکرده و موجّه، با تحسین خاصی دنباله رو چنین شخصیت مجعولی شدهاند. به گونهای که در همین مدت کوتاه، افول سطح ادبیات حاکم بر اتاقهای گفتگوی کلاب هاوسی را شاهدیم. تا آنجا که در گفتگوهایی که ایشان حضور دارد، کافیست فقط فحاشی نشود ولی استفاده از کلمات زشت و نمایش "لمپنیسم " هیچ قبحی ندارد.
چه بر سرمان آمده که منادی تفکر نقادانه، شخصیتی " بدبین " با خصوصیات برشمرده و نماینده هنری جوانانمان شخصیتی " تتلو " نام با خصوصیاتی که میدانیم و میدانید محبوب و پرمخاطب میشوند؟ چرا فحاشی رکیک -آنهم از نوع مستهجن و" پورن کلامی" - در کنار لمپنیسم، سّکه رایج بازار این روزها است؟ اگر میلیونها طرفدار خوانندهای مانند تتلو را نوجوانان و جوانانی هیجان زده و سرکش بدانیم، سکوت دنبال کنندگان " بدبین کلاب هاوسی " را که اغلب افرادی موّجه و اهل فکرند واهانت و فحاشی را میشنوند و دم بر نمیآورند را چگونه معنا کنیم؟ اگر متفکرین جامعه ما "اسکپتیک " زده شوند، از" تتلو" زدگان، چه انتظاری میتوان داشت؟ پاسخ به این سوالات ضرورتی تاریخی است.
مشتاق
نفتالی بنت و طالبان، طاهره بارئی