بیانیه آقای رضا پهلوی همچنان مورد بحث است و این بسیار خوب است اگر آلوده به تهمت و ناسزا نشود یعنی از روی خودخواهی، کینه ورزی، نگاه به گذشته پیش از انقلاب و کپی آن برایِ امروز که ۴۳ سال از آن گذشته است، انجام نگیرد. نه جامعه و نه مردم ایران دیگر آن نیستند که بودند. مردم و جامعه ایستا، بیجنبش و رشد فکری نبودهاند.
چند مورد
کسی نمیپنداشت که آقای طبرزدی به جای نقد و انتقاد برای بهسازی، برای یافتن راهی برای نزدیکی نیروها، پس از سالها مبارزه در ایران، دهان به ناسزاگویی باز کند و با هیجان و خشم بفرماید که "اگر قرار بازگشتِ پادشاهی باشد، من همین رژیم را ترجیح میدهم! "
در این باره نخست باید دو نکته را از ایشان پرسید:
یک. آیا رضا پهلوی خواستار بازگشت سیستم پادشاهی به شیوه گذشته در ایران است؟ سندی دارید که آنرا نشان دهید؟ ولی من سندی دارم که آن را در یکی از آخرین مقالههایم منتشر کردهام و اینجا یکبار دیگر لینک آنرا میگذارم تا آقای طبرزدی و دیگر تردید کنندگان چون هممیهنان در جبهه ملی و آقای شعلهسعدی آن را گوش کنند. این سند خواسته قلبی آقایِ رضا پهلوی را نشان میدهد که در آن حمهوری را بر پادشاهی، آنگونه که خود میگوید، و من برداشت کرده و میکنم، برتری میدهد:
دو. یسیاری با یکدندگی نمیخواهند بپذیرند که میان پادشاهیخواهی به شیوه گذشته و سنتی که در آن پادشاه دارایِ قدرت فراوان است و پادشاهیخواهان ارتدوکس خواهان آن هستند و فشار زیادی نیز به رضا پهلوی وارد میآورند که نگاه و اندیشهاش چون آنها باشد با مشروطه خواهی که تکیهاش بر سیستم پادشاهی پارلمانی با قدرت در دست نمایندگان برگزیده و حقیقی مردم در پارلمان است، پایهاش بر دمکراسی و ازادی استوار است و شاه نقشی سمبلیک دارد، تفاوت بسیار دارد. آیا آقای طبرزدی که بارها خواستار همکاری با مشروطهخواهان و ازآن میان رضا پهلوی بوده است، از این مورد آگاه نیست؟
من اندک تردیدی ندارم که آقایِ رضا پهلوی به شدت با پادشاهیخواهانِ سنتیِ ناسزاگو، بد زبان و تهمتزن زاویه داشته و آنان را از خود نمیداند و از آنان دوری میکند. اینان هوادارانی هستند که با رفتارِ ناشایستِ خود به آقایِ رضاپهلوی آسیب وارد کردهاند. من امیدوارم که آقایِ رضاپهلوی در بیانیهای که در دنباله نوشته از ایشان خواستهام، شفاف و روشن این امر را تایید کنند.
نگارنده بارها نامِ آقایِ طیرزدی و آقایِ شعله سعدی و حتا آقایِ کوروش زعیم از جبهه ملی (که اکنون و پس از آخرین انشعاب در جبهه ملی نگارنده آگاه نیست که ایشان در چه جایگاهی هستند) را برای تشکیل یک شورا با دوستانی در میان گذاشته و در مقاله هایی اشاره کرده است چون اعتقاد داشته و دارد که هر شورایِ رهبری که بخواهد شکل بگیرد پایه اصلیاش باید در ایران باشد و انگیزههایِ ان را نیز برشمردهام ولی امروز با برخوردهایی که از آقایان طبرزدی و شعله سعدی (که از دیدِ من با اقبال گسترده از بیانیه رضا پهلوی در ایران و بیرون از ایران، موقعیت خود را در جریان "راه سوم" ناچیز میبیند) دچار تردید و بدگمانی شدهام. با این شیوه رفتار و برخورد هرگز نمیتوان در یک شورا به جایی رسید. آقای طبرزدی در برابر دوربین به خانواده رضاپهلوی ناسزا میگوید و این چشمداشت را هم دارد که در شورایی همراه با او شرکت کند!
نامه سرگشاه جبهه ملی به رضا پهلوی
هممیهنان در جبهه ملی ایران در نامه سرگشاده خود در جایی مینویسند:
"شما از یک طرف در ۴۲ سال قبل در قاهره در انظار عمومی سوگند پادشاهی یاد کردهاید و از طرف دیگر در نوار صوتی خود در سال گذشته میگوئید که رژیم پادشاهی موروثی را قبول ندارید و طرفدار نظام جمهوری و انتخابی میباشید. " (۱)
آن زمان که ایشان سوگند پادشاهی یاد کرده اگر اشتباه نکنم در آستانه ۱۸ سالگی بوده است. ۴۲ سال از آن تاریخ گذشته است و ۴ دهه زندگی و آموزش در کشوری آزاد، روشن است که بر او و دیدگاههایش اثر نهاده باشد. من زبانِ آقای رضا پهلوی نیستم و آنچه امروز به عنوان یک جمهوریخواه در باره ایشان و مشروطهخواهان مینویسم سالها پیش نوشتهام.
البته این ایراد جبهه ملی میتواند درست باشد که آقای رضا پهلوی یکبار برای همیشه و برای پایان یخشیدن به بهانه جوییها، به شکلی روشن دیدگاهها و خواست خود را بیان کند. من امیدوارم که ایشان در بیانیه تازهای به این مورد و آنچه پیشتر خواهد آمد، بپردازند.
ـ جبهه ملی در نامه خود شوربختانه چون همیشه به ریسمان ۲۸ مرداد ۳۲ آویخته و گناهان محمد رضاشاه را بر شمرده است. نخست باید پرسید که گناه رضاپهلوی چیست که در خانوادههای زاده شده است که پدرش شاه بوده و او را شاهزاده مینامند؟
ولی در باره بحث پایان ناپذیر ۲۸ مرداد. نگارنده یکبار مفصل نوشتم که اگر ژاپنیها میخواستند به روشِ ما ایرانیها رفتار کرده و بر نابودی دوشهر خود با دو بمب اتمی آمریکا، یکبند ناله و زاری کرده و به دشمنِ سرسخت آمریکا تبدیل میشدند، امروز ما با چه ژاپنی روبرو میشدیم؟ ژاپنیها به جای کینهورزی و دشمنی دو کار اساسی انجام دادند:
۱. نارساییهایِ خود و جامعه خود را خوب شناسایی کرده و انگیزه بروز آن فاجعه تاریخی دردناک را به درستی ارزیابی کرده و سپس به جایِ دشمنی و کینهورزی پایان ناپذیر با آمریکا، با همتِ ملی، نظم، دقت و کارِ جانفرسا در پیوند استوار با آمریکا به رقابت اقتصادی با او پرداختند و با توجه به آن زیان وحشتناک جانی و مالی، از دیدِ تاریحی، در کوتاه زمانی خود از نامداران و سرآمدان اقتصاد و تکنولوژی پیشرفته جهان شده و بخشِ بزرگی از بازار آمریکا و اروپا را در اختیار گرفتند.
سبب همه گرفتاریها تنها شاه نبود
جبهه ملی نباید فراموش کند که همه ما در آنچه در ایران پیشآمد سهم داشتهایم. شما تنها شاه را سبب همه نابسامانیها نشان میدهید ولی در باره گوشه مهم و پنهان ماجرا که نیروی ویرانگر خرافه و باورهای بیهوده و بیپایه دینی/مذهبی و نفوذ آن در مغز و جان مردم، که شما نیز بخشی ازآن بودهاید، سخنی نمیگویید؛ نمیگویید که بیشتر نفرتپراکنیها وشایعه سازیها علیه شاه و خاندان او (که بری از اشتباه نیز نبودهاند) از سوی روحانیان و بازاریان (که جبهه ملی پیوندی ژرف با آنان داشت) و شوربختانه روشنفکران بود که شمار شکننده آنان زیر نفوذِ اندیشههایِ چپ و شعار ویرانگر "مرگ بر امپریالیسم" که از سوی شوروی و چینِ کمونیست به شدت در کشورهایِ جهان سوم بر زبانها روان بود، قرار داشتند؛ فراموش نکنیم که شما زندهیاد بختیار را که را در آن دوران هیجانهایِ کور و احساسی ما مردم درستترین راه برگزید، از جبهه ملی اخراج کردید و او را در برابر آخوندهایِ ریا کار و بنده قدرت تنها گذاشتید؛ فراموش نکنیم که کریم سنجابی نماینده جبههملی برای دستبوسی خمینی به پاریس رفت و یکی از زشتترین تعریف و تمجیدها و یزرگنماییها از خمینی را به نمایش گذاشت.
یک اشتباه برداشت هم در نامه سرگشاده شما هست. از دیدِ من انتقاد رضاپهلوی به اپوزیسیون بیشتر رو به اپوزیسیون بیرون از ایران داشته است که نخواسته است روشن نام ببرد که انتقادش درست نیز هست و ما نتوانستهایم در بیرون از ایران بک پیوند و همراهی به وجود آوریم که البته خود آقای پهلوی نیز در این باره کمکاری نموده است و گرنه او که همیشه مبارزه مبارزان درونِ ایران را ستوده است. بهتر است یکبار دیگر به سحنان او گوش فرا داد.
هممیهنان گرامی در جبهه ملی، وضع به شدت نگرانکننده امروزِ جامعه ایران دیگر مجال این برخوردهای از دیدِ من تکراری و بیبهره و جدایی افکن را نمیدهد. شما چگونه میتوانید به رضاپهلوی بگویید "به اطرافیان خود بگوئید از واژه «شاهزاده» برای شما استفاده نکنند... " این بیشتر به یک شوخی شبیه است. شاید شماری ایرانی که به شدت به خاندان پهلوی باور دارند، دلشان بخواهد برای همیشه او را شاهزاده بنامند که دروغ هم نیست و او فرزند یک شاه بوده و خواهد بود. این چه اشکالی دارد و نگفتن آن چه مشکلی از شما حل میکند؟ من نخواندهام که ایشان جز" رضا پهلوی" در پای ییانیهها چیز دیگری نوشته باشد.
در جایی یه شکلی پوشیده میگویید هرکس اکنون از آقای رضاپهلوی پشتیبانی کند"سلطنت طلب" است!
من یک حمهوریخواه هستم و پیش از این نیز نوشتهام حتا اگر مردم به پادشاهی مشروطه رای بدهند و من زنده باشم، در ضمن پذیرش رای مردم ولی همچنان برای برپایی یک سیستم جمهوری کوشش خواهم نمود زیرا آن را درستترین سیستم حکومتی میدانم. امروز من وظیفه ملی خود میدانم که از آقای رضاپهلوی به عنوان تنها کسی که میتواند به یک همگرایی و همآهنگی ملی شکل بدهد، پشتیبانی کنم. من نوشتهام و دوباره به عنوان یک ایرانی خواستار آزادی و پیشرفت ایران، یادآور میشوم که هرکس جز آقای رضا پهلوی، هر سازمان، گروه و حزبی که توان تشکیل یک شورای رهبری کارساز و اثرگذار در ایران را دارد که از پشتیبانی بیشترین شمار مردم ایران برخوردار باشد، حتا بک دقیقه هم تاخیر نکند و من از نخستین کسانی خواهم بود که از آن پشتیبانی نمایم.
نقد و انتقاد درست پذیرفتنی است و باید باشد ولی ناسزا گویی و تهمت زدن را به هیج بها نباید پذیرفت.
پانویس:
۱. نامه سرگشاده جبهه ملی
"خداوند شصت"، مهران رفیعی
سرزمین جاوید (بخش دوم)، ابوالفضل محققی