جنبش مشروطه یک جهش اجتماعی بزرگ بود ولی در تابعیت دین باقی ماند. بدنبال آشنایی ایرانیان با قانون گرایی در غرب، در ایران در زمان مشروطه، گرایش به قانونگرایی و مخالفت با مذهب و آخوندیسم خود را به نمایش گذاشت و فضای تازه ای برای آزادی در جامعه و طرح پرسش های تازه بوجود آورد.
نکته یکم
جنبش مشروطه محصول آشنایی فرهیختگان با روشنگری بود. در چنین بستری، با افکار میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی، میرزا ملکم خان، مبارزه علیه خرافه های اسلامی و استقبال از قانونگرایی و اصلاح توسعه می یابد. بدنبال مبارزه مشروطه خواهان در مرداد ۱۲۸۵ خورشیدی مجلس شورای ملی بر پایه اولین قانون اساسی ایران و با فرمان مظفرالدین شاه بپا گشت. در این دوران، فضای آزاد برای روزنامه نگاران و احزاب و انجمن ها فراهم آمد، تحول ادبی و اجتماعی در کشور نمایان شد و جامعه تکان خورد. برخی روحانیون به جنبش پیوسته بودند ولی مشروعه خواهان به رهبری شیخ فضل الله نوری با حاکمیت قانون و آزادی و قانون اساسی به مخالفت پرداختند. با تشویق آخوندها، بدستور محمد علی شاه و لیاخوف، فرمانده استعمار روس، مجلس را به توپ بستند. جنبش مشروطه در نیمه راه باقی ماند.
در این دوران ارتجاع دینی و استبدادی و استعمار روس و انگلیس و عمال آنها از یکسو و از سوی دیگر آزادیخواهان و قانون طلبان بموازات یکدیگر عمل می کنند. در دوران جدید نهادهایی مانند دارالفنون و مدرسه های رشدیه و شوکتیه و ارفع الدوله و سعادت بوشهر و البرز، به سبک مدرن و جدای از مکتب خانه های سنتی شروع بکار کردند. صاحبان صنایع و بازرگانان به ابتکار دست زده و خواهان امنیت و گسترش بازار بودند. بخش عمده جامعه از جنبش مشروطه دور بودند ولی روشنفکران و اصلاح طلبان اجتماعی و بازرگانان در جستجوی جامعه ای معتدل و مترقی بودند. در کشور واژه هایی مانند ملت و قانون و آزادی، گرایش قانوگرایی برای محدود ساختن استبداد برآمد کرد ولی دین اسلام در قانون اساسی داغ خود را کوبید.
نکته دوم
با سقوط قاجار، رضا شاه با اراده نجات وطن و مدرن سازی به قدرت می رسد. این روند با ساختمان راه آهن سراسری ایران در اسفند 1305 زمان رضا شاه آغاز شد و این پروژه، بندر شاهپور کنار خلیج فارس را به بندر شاه در ساحل دریای مازندران پیوند داد. مدیریت بانکی تازه در شهریور 1307 با بانک ملی ایران در تهران آغاز شد. طرح ایجاد دانشگاه تهران در هشتم خرداد ماه ۱۳۱۳ به تصویب مجلس شورای ملی رسید. کارخانه برق در سال 1317 در تهران به کار افتاد.
رضا شاه اقتدارگرا بود ولی با توجه به نیازهای اساسی کشور اراده سازندگی و بینشی روشن داشت و شخصیت های طراز اول مانند فروغی را در کنار خود گردآورد. محمدعلی فروغی که در 1254 متولد شده بود به یک روشنفکر و ادیب و تجددخواه و فیلسوف تبدیل می گردد و نخستین کتاب فلسفی در باره فلسفه غرب را می نویسد و جلد نخست «سیر حکمت در اروپا» در 1310 در تهران منتشر می شود و کشف حجاب اجباری در دوران دومین دوره نخست وزیری او بوقوع می پیوندد. فروغی در پخش افکار روشنایی بسیار فعال است. با فروغی است که اندیشه مونتسکیو در ایران گسترده می گردد. فروغی بر جدایی سه قوه در دولت مدرن تاکید داشت و مدافع اندیشه لیبرالیسم فلسفی و سیاسی بود. فروغی در مقدمه کتاب پل بوگار، در حمایت از اقتصاد مدرن مینویسد: «اگر انسانها در امور ثروتی آزادی داشته باشند برحسب صرفه شخصی و مسئوولیتی که در کار خود دارند موجب پیشرفت امور خواهند شد. اما در صورتی که این امور به دولت واگذار شود به علت بیتفاوتی و تعلل و تانی موجود در دستگاه دولتی، پیشرفتی در کارها صورت نخواهد گرفت.»، (اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلتیک). تمایل به مدرنیته و اندیشه روشنگری با جنبش مشروطه آغاز شد ولی تفکر فروغی بیانگر گرایش به مدرنیته در جامعه ماست. این نوع تفکر با اقداماتی مانند نوسازی ارتش ایران، برقراری رادیو ایران، خبرگزاری پارس، فرودگاه تهران، موزه ایران باستان، کتابخانه ملی ایران، جلوه هایی از سکولاریزاسیون جامعه و گرایش به مدرنیته است.
نکته سوم
این گرایش ها نسبت به هیولای دین و خرافه و سنت از توانایی لازم برخوردار نیست. در زمان پهلوی دوم فکر مدرن وارد جامعه شده است ولی بنیاد جامعه بر اعتقاد اسلامی و شیعه گری و تقدس دینی و مناسبات رازآمیز میان روان اجتماعی و دین مستقر است. در دوران پهلوی مدرنیته به تربیت جامعه تبدیل نمی شود و در بخش نازکی از جامعه جلوه گری دارد و مدرنیته فلسفی و سیاسی صورت نگرفت. در این دوره، مدرنیزاسیون اداری و شهری و صنعتی و رفرم ارضی انجام شد. مناسبات کهنه در روستا و خانواده و مدرسه جابجا شدند و لایه های شهری و روشنفکری جدیدی بوجود آمد. اما در نبود دمکراسی، فرهنگ سنتی مذهب شیعه پررنگ است، نقد دین ممنوع است، گرایش پادشاه به شیعه گری آشکار است، هجوم آخوندها برای پخش خرافه های دینی وسیع است، نسل اول نواندیشان دینی مانند بازرگان و شریعتی برای ترویج موهومات اسلامی به تعرض ایدئولوژیک دست زده اند، آل احمدها با ادعای نقد غربزدگی افکار منحط ضددمکراسی را پخش می کنند و روشنفکران عرفی شریک اسلامگرایان شده اند.
ایدئولوژی منحط ضدغربی در جامعه موج می زند و این مخالفت، همان تبلیغات اسلامی علیه تمدن غرب و دمکراسی می باشد. احمد فردید مشروطیت را «دفع فاسد به افسد» میداند و آن را جنبشی «فراماسونزده» و «یهودیزده» قلمداد میکند. به باور فردید، در جریان جنبش مشروطه، «تاریخ زهواردررفته و ممسوخ غربی» به نام «ترقیخواهی و تجددطلبی» توسط «منورالفکران و مقلدان بیسواد» وارد ایران شد و گسترش پیدا کرد. افزون برآن جلال آل احمد نیز آن را «جنجال مشروطه» و «بلوای مشروطه» میخواند. این اسلامگرایان «منورالفکر» طرفدار الگوی نظام پیامبر اسلام بودند و مخالف لیبرالیسم سیاسی و دمکراسی و تمدن غربی بودند. آنها متحد ایدئولوژیکی آیت الله خمینی بشمار می رفتند و زمینه را برای حکومت الله فراهم می کردند.
در این شرایط، بسیاری از روشنفکران چپ و عرفی، مبارزه فکری علیه دین را کنار گزارده، فاقد شناخت از قرآن بوده، قرآن را مقدس می پنداشته، علاقه به دمکراسی نداشته، شیفته چریکیسم و استالینیسم بوده و اسلامیون آخوند و نواندیش دینی را متحد خود می دانند. در این بستر، مدرنیته فلسفی و دمکراسی سیاسی و تحول روانشناسانه شهروندی صورت نگرفت. ادبیات غرب بادهای دلپذیری تولید می کرد ولی عمق جامعه در تسخیر اسلام بود. رونه دکارت گفته بود من می اندیشم پس هستم. ایمانوئل کانت در باره خودمختاری انسان و خروج از طفولیت گفته بود. انسان ایرانی به لحاظ اسارت روانی اسلامی نمی توانست اندیشه کند و نمی توانست به شهروند خودمختار و قانونگرا تبدیل شود. جامعه ما با تخریب دستاوردهای جنبش مشروطه و با وهم شیعه گری، در آستانه انقلاب دینی 57 قرار می گیرد.
نکته چهارم
انقلاب اسلامی عصیانی علیه جلوه های مدرنیزاسیون و تغییرات جدید بود و با قدرت بیسابقه خواهان بازگشت به منحط ترین مدل سیاسی و فرهنگی و اجتماعی بود. اسلام یک ایدئولوژی استعماری و انحصار طلبی است و شیعه گری با عطش انحصاری خود به قدرت می رسد. طبقه ای تازه متشکل از آخوندها و بازاری ها و رانتخواران و اوباشان اهرم های قدرت الهی را تصرف می کنند و مالکیت ها و دارایی های دیگران را بنام الله مصادره می کنند. قدرت سیاسی جدید از همان ابتدا خواهان بستن جامعه و استمرار قدرت مطلقه دینی بود. در جامعه تحقق این هدف آسان نبود. با استقرار نظام ولایت فقیهی مستبد، با ذهنیت دینی و خرافه گری توده ها، با استفاده از بودجه هنکفت دولتی و نفت، با سرکوب متمرکز و گسترده، با تبلیغات ایدئولوژیک حاد علیه غرب، با حقنه کردن احکام اسلام و قرآن و فقه شیعه، با مانیپولاسیون عاشورایی، جمهوری اسلامی ادامه یافت. ایران بزرگترین ضربه های تاریخی را از اسلام خورده بود و این بار با ماشین عظیم دولتی و بودجه بسیار کلان پروپاگاند و سیادت سرکوبگر طبقه حاکم شیعه و دستگاه خرافه پرستی جمهوری اسلامی، بخش بسیار مهمی از توان جامعه نابود شد.
ولی با توجه به پویایی جامعه، بستن کامل جامعه و تحمیل مطلق الگوی آخوندی خلافت علی و حسین میسر نبود. تحول دوران پهلوی و جهانی شدن مناسبات اقتصادی و فرهنگی و نقش تکنولوژی های ارتباطی و شبکه های اجتماعی و تحولات روانی و فکری لایه های متوسط مدرن و زنان شهری و دانشجویان و لایه های هنرمند و روشنفکر در جامعه ایران، سیالیت و تغییر فرهنگی را ناگزیر میساخت. بدین ترتیب جامعه ایران از دوگانگی و تضاد هویتی مایه میگرفت. مکانیسم های کهنه گرا و ارتجاعی و دینی سخت از یکسو و از سوی دیگر روندهای مدرنیته گرا و تازه، در همزیستی جدال آمیز قرار می گرفتند. در تمام دوران جمهوری اسلامی، تضاد حاد میان سنت دینی و رفتار و پراتیک ناشی از آن از یکسو و از سوی دیگر مدرنیته و رفتار و کنش همخوان آن، بطرز عریان و با تنش وجود دارد. جامعه امروز ایران با هیولای دین زندگی می کند و توده های بسیاری در چنگال خرافه مذهبی و پستی روانی اسیر هستند. هر چقدر تمایل به همزیستی با جهان در نزد افراد جامعه قوی می شود رژیم تلاش دارد تا این پدیده نو را تخریب کند.
نکته پنجم
جامعه ایران از مدرنیزاسیون شهری و تکنیکی وسیعی برخوردار شده ولی از مدرنیته عمومیت یافته و از تربیت شهروندانه و رفتار مسئولانه بدور است. جامعه ایران علیرغم سکولاریزاسیون تکنولوژیکی و ابزاری و ریزش اتوریته های سنتی دینی و خانوادگی، در مدرنیته سیاسی و فلسفی و فرهنگی و روانی استقرار نیافته است. در جامعه متضاد کنونی ایران، رفتارهای اجتماعی چند گانه اند. مهربانی های واقعی و حس همدلی و اعتماد گروهی بشدت ضربه خورده است. کردارهای عوامفریبانه و رشوه خواری و گدامنشی و دروغگویی و سالوسی، هنجارهای مهم امروز هستند. افراد مدرن جامعه بشدت با خرافه پرستی آلوده اند. کسانی که افرادی که خود را دیندار جامعه معرفی می کنند با توهم و دروغگویی مشخص می شوند. در جامعه آدمهای راسیونل و مورد اعتماد کاهش یافته اند. آدمها چند بعدی و پیچیده و چند لایه و چند پهلو هستند. کسانی که در شبکه های اجتماعی هستند و به رسانه های جهانی گوش می کنند، کسانی که طرفدار امام دوازدهم هستند و اهل شراب و بازی پوکر هستند و از فضای کالیفرنیا کیف می برند، کسانی که در خانه های لاکچری تهران رقابت های سکسی را ساماندهی می کنند و اهل سفر حج و کربلا هستند، کسانی که اهل بورس هستند و مشاوران پزشکی و مالی دارند و به روانکاو مراجعه می کنند و سازمانده زیارت قبور هستند، کسانی که فاقد رفاه هستند ولی اهل تفریح با مواد مخدر هستند و اهل خرید لوازم آرایشی مارک «شانل» هستند، کسانی هستند که عاشورا و سینه زنی و زنجیر زنی را اجرا می کنند و محترم می دانند و خود را مهندس و استاد دانشگاه معرفی می کنند، کسانی که رانتخوارند و به دسته های عزاداری حسینی کمک مالی می دهند و برای پلوی امام حسین صف می کشند، کسانی که برای اربعین در صف ده کیلومتری مانند بردگان خود را در خدمت حکومت و اوباشان مذهبی و آخوند فاسد قرار می دهند و اهل تملق هستند، کسانی که در باره فحشا و نیهلیسم غرب می گویند و خود را سگ درگاه علی ابن ابی طالب می کنند و برای امام دوازدهم و امام هشتم به خفت و دریوزگی درمی غلتند و می گویند در اسلام معنویت وجود دارد و آنها عاشق حسین هستند. این گونه افراد، انسانهای پادرهوا و مسخ شده ای هستند که بخش مهم جامعه را تشکیل می دهند. این رفتارها محصول اسلام و اخلاق شیعه گری و حکومت جبارانه ای است که فساد جوهر آن را می سازد.
جامعه ایران از بیعدالتی و آزادی کشی و رنج مردمان سرشار است. اعتراض و بی اعتمادی علیه حکومت دینی عمومیت دارد. در همان زمان خرافه پرستی جامعه فراگرفته است. آرزوی مشروطه برآمد انسان مدرن بود. ولی چنین نشد. ایده مدرنیته ناتمام باقی مانده است و دشمنان آن بسیارند. جامعه از عملکرد قانونگرا و روحیه پرسشگری فلسفی و رفتار مدرن اجتماعی و دمکراسی سیاسی ساختاری برخوردار نیست.
نکته ششم
جنبش مشروطه در نیمه راه باقی ماند و انقلاب اسلام تباهی های بسیار در جامعه ما تولید کرد. مشخصات سنتی و دینی جامعه را خلاصه کنیم و ببینیم چگونه در جامعه روند مدرنیته، کند و سست است؟ خواست مشروطه قانون گرایی و محدود ساختن استبداد بود. امروز در ایران در زیر سایه یک حکومت شیعه توتالیتر تمایل به قانونگرایی و رفتار شهروندانه در بن بست است. در بالا و پائین جامعه عنصر راسیونل و خردگرا عمل نمی کند. مشروطه در جامعه ای مطرح شد که تناسب قوا به نفع دمکراسی نبود و پایه اجتماعی از خرافه پرستی بیمار بود.
یکم، اسلام و شیعه گری در طول تاریخ آسیب های سنگینی بر جامعه و فرهنگ و روان ایرانیان وارد ساخته است. امروز بار و وزنه مذهب و سنت در جامعه بسیار زیاد است. در عرصه اجتماعی، خداباوری، امام پرستی، سفره انداختن، مراسم دعا و قران خوانی، نماز و روزه، زیارت قبور مذهبی، رجوع به دعا نویس و آخوند، اتکا به رساله عملیه آیت الله ها و غیره رایج است و ذهنیت از سکولاریسم و لائیسیته استوار دور است. گفته می شود 42 درصد جوانان در کشور نماز میخوانند و سالانه 28 میلیون به زیارت امام رضا میروند. اکثریت مردم در زمان دشواری های شخصی و خانوادگی، علی ابن ابی طالب را طلب می کنند و برای رفع مشکل خود نذرمی کنند. کلام مردم و پایه باور در گفتارهای روزمره دینی است و تکرار سوگند به امام و قرآن، یک پدیده روانی ناخودآگاه و پاتولوژیک می باشد. در واقع سوبژکتیویته دینی و تقدس گرا، حرکت ذهن و جامعه را تنظیم می کند و این امر در تناقض با مدرنیته است.
دوم، توتالیتاریسم سیاسی و دینی مشخصه بارز قدرت سیاسی است. استبداد دینی ریشه در قرآن و خلافت پیامبر و تعبد اسلامی داشته و با جاه طلبی های فردی و فسادطلبی و تربیت تاریخی درهم آمیخته است. استبداد ولایت فقیهی، نظام قضائی متکی بر شریعت، آموزش مذهبی شده مدارس و دانشگاه، اقتصاد وابسته به نهادهای مذهبی و اتوریته های دینی، مجموعه ای را تشکیل می دهد که جدا از دین و مراکز تصمیم های مذهبی قابل درک نیست. در این مجموعه، دین فقط ابزار نیست بلکه بعلاوه مضمون ساز است. نهادهای سیاسی مانند مجلس و انتخابات و سه قوه بطور کامل از عملکرد درست و دمکراتیک بدور می باشند. تمامی این وضعیت نامبرده در تناقض با مدرنیته قرار دارد زیرا توسعه مدرنیته اقتصاد بازار و دانش فزاینده و سیاست لائیک و جمهوری شهروندانه می طلبد.
سوم، بیشتر نهادهای موجود در جامعه از عملکرد مدنی و غیر دینی بدور هستند و تعداد بیشماری از این نهادها با بودجه کلان دولت دینی فعالیت دارند. این نهادها زیر مسئولیت یک آخوند یا دیندار متصل به حکومت و لایه های مذهبی قرار دارند. در واقع فساد و دین و فریبکاری دینی و مداخله گری دینی و تبعیض دینی و قومی و شغلی، قراردادهای اجتماعی را منهدم ساخته و زنان را بی حقوق ساخته و جوانان را نا امید نموده اند. نبود قراردادهای قانونمند اجتماعی، نبود آموزش آزاد شده از مذهب و نبود برابری شهروندی، در تناقض با مدرنیته می باشد. اسلام در جامعه بنا بر طبیعت اش مزاحم و فربه و انحصار طلب است و نمی تواند با مدرنیته کنار آید.
چهارم، در ایران فلسفه تدریس نمی شود و جامعه شناسی علمی و منقد آموزش داده نمی شود. علوم انسانی با سد قواعد خشک دگماتیستی و سانسوری و قدسیت احکام دینی مواجه هست. علوم انسانی باید منتقد جامعه و قدرت باشد حال آنکه قدرت سیاسی در پی خفه نمودن آنست. علوم انسانی در دانشگاه، فاقد آموزش علمی و انتقادی می باشد. جامعه شناسی آکادمیک بطور مرتب توسط قدرت سیاسی و حوزه و بینش نواندیشان دینی و جیره خواران مطبوعاتی سرکوب می شود. نشریه های دولتی و دانشگاه ایران، روایات جعلی و افسانه سازی را بعنوان جامعه شناسی و تاریخ می نمایانند، دین را بجای فلسفه جامیزنند و با ایجاد اغتشاش فکری، فقط حاکمیت اعتقاد دینی را مستحکم می سازند. مدرنیته با وجود فلسفه آزاد و مستقل، با گفتگوی مکتب های فلسفی، با وجود فیلسوفان اندیشه ورز در عرصه مفاهیم فلسفی، با ملاقات همه اندیشمندان و متفکران پژوهشگر، با برنامه ها و نشریه های تحقیقی و علمی و بدون سانسور، مشخص می شود و این وضعیت آکادمیک مطلوب در ایران شکل نگرفته است.
پنجم، بسیاری از روشنفکران ما نسبت به پدیده دین متوهم هستند و حافظ صلح با خرافه و شیعه گری اسلامی می باشند. بسیاری از روشنفکران و سیاسیون با دین سازشکار هستند. حال انکه اسلام عامل بزرگ فساد و سقوط در ایران بوده و ازخودبیگانگی ما را سبب شده است. نواندیشان دینی خرافات را به کالای دینی جدید تبدیل کرده و آنها را بعنوان فلسفه و نوآوری به جامعه تحمیل می کنند و تاریک اندیشی را رواج می دهند. روشنفکران غیر دینی و اسلاموفیل و غیر شجاع، تسلیم دین هستند و وظیفه نقد دین را فراموش کرده اند. بسیاری از روشنفکران سکولار از انتقاد شفاف به دین می هراسند و ما را نصیحت کنند تا از شفافیت خود بکاهیم و دوپهلو حرف بزنیم. در چنین شرایطی، خردگرایی فلسفی و شفافیت روشنفکری و آزادمنشی فکری، قربانی فضای ناسالم است. این نخبگان و روشنفکران اسلاموفیل و مصلحت اندیش، از استقلال فکری بدور بوده و با مسخ شدگی و ازخودبیگانگی خود قادر نیستند مدرنیته فکری و فرهنگی را تقویت کنند. روشنفکران طرفدار مدرنیته با نقد قرآن و نقد دین و نقد تقدس گرایی و با نقد استبداد و همه تباهی های ایدئولوژیکی، باید به روشنگری ادامه دهند.
با توجه به دلایل برشمرده، جامعه ما به تحول فرهنگی بزرگ و مدرنیته فعال نیازمند است. اهداف مدرنیته غرب که در زمان مشروطیت منعکس شد، هنوز در ایران تحقق پیدا نکرده است. همه چالش های جامعه به این امر خلاصه نمی شود. ما باید به تاریخ خود آگاه شویم، ما باید آسیب های فکری و فرهنگی خود را بشناسیم، ما باید به فصل های استوار فرهنگ ایرانشهری تکیه کنیم، ما باید از جهان بیاموزیم و باید درک کنیم که پیشروی در مدرنیته یک ضرورت تاریخی است. قانون اساسی مشروطه به مرجع دین وفادار بود و متمم قانون اساسی وابستگی به اسلام و فقیهان شیعه را تشدید کرد. این مرجعیت و وابستگی به اسلام، در تضاد با دمکراسی و منشور حقوق بشر است. حکومت ولایت فقیه سرکوبگر مردم و آزادی خواهی است و با کمک استعمار روس و حمایت تاریخی انگلیس در تولید خرافه و ملا، به چپاول اسلامی ادامه می دهد. هیچ اصلاحی را از این نظام انتظار نداشته باشیم. اگر می خواهیم به دمکراسی دست یابیم، باید به پیام مشروطیت وفادار باشیم. باید به نقد دین و مبارزه علیه استبداد و استعمار ادامه دهیم.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه فرانسه