تازه از ایران برگشته زمانی کارخانه کوچکی داشت و به اصطلاح کارآفرین بود. اما چند سالی میشود که به خاطر بچههایش به خارج مهاجرت کرده. فعال اجتماعی، فرهنگی است.
میپرسم چگونه دیدی وضعیت مردم، وضعیت معیشت در ایران را؟ میگوید برای عدهای جهنم، برخی برزخ و برای تعدادی نه چندان کم بهشت است.
باید بروی از نزدیک ببینی. ببینی! چگونگی جابهجایی عجیبی که در ساختار اجتماعی صورت گرفته است. طی این چهل سال چهره و بافت جامعه کاملاً تغییرکرده دگرگون گردیده است.
من دید خودم را نسبت به این جابهجایی طبقات و نقشی که امروز در عرصههای مختلف ایفا میکنند دارم. میخواهی قبول کن، میخواهی نکن. در این چند ساله اخیر بهخصوص بعد حوادث سال هشتادوهشت بهویژه دوران احمدینژاد و بعدِ او با وجود پول زیاد تغییرات جدی در بافت جامعه و نقش اقشار اجتماعی صورت گرفته. غنیشدن یک بخش و به فقر نشستن بخش دیگر کاملاً مشخص است.
از بافت اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی گرفته تا روابط فامیلی، روانشناسی مردم و رابطه بین آدمها. چیزی میگویم چیزی میشنوی! امری که باید بهدقت تجزیه و تحلیل گردد. در این مدت میتوان گفت طبقه متوسط ایران با سرعت عجیبی از جایگاه قبلی خود از هر نظر که نگاه کنی فاصله گرفته، بهتر است بگویم سقوط کرده و به بخش محروم و کمدرآمد جامعه که دخلش کفاف خرجش را نمیکند، پیوسته است.
این بخش از جامعه هر روز نسبت به روز قبل بهدرجات مختلف به خط فقر و زیر خط فقر سقوط میکند و متأسفانه در این سقوط هویتش هر روز کمرنگتر و کمرنگتر میگردد. برایت پروسه این سقوط اخلاقی را خواهم گفت. این که چه کسانی بدنه اصلی و ساخت طبقه متوسط در ایران را تشکیل میدادند و امروز در کجا قرار میگیرند. طبقه متوسطی که عمدتاً بخش کارمندی حقوقبگیر دولتی، بازنشستگان، تا حدودی کسبه، پیشهوران کمبنیه و بخشی از طبقه فنی و صنعتی کارگران را شامل میشد.
طبق یک آمار نه چندان دقیق مرکز آمار چند سال قبل حدود دوونیم میلیون کارمند دولت که نیروهای نظامی شامل این آمارگیری نمیشدند در ایران وجود داشته که حقوقبگیران دولتی را تشکیل میدادند با احتساب حدود یکمیلیونونیم نفر بازنشسته و بخشی از کارگران. آمارها دقیق نیست هدفم نیز دادن آمار نمیباشد بلکه ترسیم سیمای امروز ایران است، چگونگی تقسیم جمعیت و دسترسی آنها به منابع مالی و تأثیر تورم وگرانی روی اقشار مختلف است.
پاسخ دادن به این صحبتی است که مرتب میشنوی "گرانی است! اما مردم زندگیشان را میکنند. یخچال ساید بای سایدشان را میگیرند. آخرین مدل تلفنهای هوشمند را دارند. تلویزیون شصتودو اینچ تو خونههاشون است. تفریحشان را دارند. شمالشان را میروند! هزاران ویلا درشمال میسازند. در ترکیه خانه میخرند! برای کنسرت تتلو به گرجستان هجوم میبرند. پس اینها کیا هستند؟»
این بار تلاش کردم تا حد ممکن به این مردم، جامعه و نحوه دسترسی افراد به امکانات پولی و دسترسی آنها به دیگر امکانات اجتماعی دقیق شوم.
طبقه متوسط کارمندی با احتساب خانوادههایشان رقمی بالغ بر سی میلیون نفر را تشکیل میدهند. این بخش از جمعیت بیشتر کسانی هستند که در حرکت اعتراضی سال هشتادوهشت نه با شعارهای اقتصادی، بلکه با شعار رأی من کو؟ عمدتاً در شهرهای بزرگ به خیابانها آمدند. خواهان آزادیهای سیاسی، اجتماعی و تغییر در ساختار حکومتی و قانون اساسی بودند.
در زمانی که هنوز حکومت انتظار چنین برآمد وسیع را نداشت. نیروهایش از چنین کیفیت و نظمی برخوردار نبودند. وحشتناکترین و در عین حال بیدارکنندهترین روزها برای حکومت.
معترضان دیروز متأسفانه طی همین دهساله اخیر بهدلیل تنگنای اقتصادی و فشارهای حکومتی سازمانیافته، بهصورت سیستماتیک از جایگاه طبقه متوسط سقوط کرده و در کنار اقشار بیبضاعت چه از نظر اقتصادی و چه فرهنگی قرار گرفتهاند. این بخش جامعه اصلیترین نیروی اعتراضی جامعه بوده و هستند! هر میزان تظاهرات اعتراضی که در جامعه وجود داشته و دارد ناشی از همین طبقه تحت فشار سقوط کرده به زیر خط فقر است. نگاه کن به ترکیب تظاهرکنندگان، به اعتراضات معلمان، به بازنشستگان، به تظاهرات اصفهان و اهواز و کشتهشدگان این اعتراضات هر چه که صورت میگیرد توسط همین بخش از جامعه است.
اگر صحبت از بیکاری است عمدتاً فرزندان همین بخش از جامعه است، با تحصیلات دانشگاهی اما بیکار. فحشا، اعتیاد، درگیریهای خانوادگی، عارضههای روانی، پرخاشگری، ناامیدی، فرار تحصیلکردگان، نخبهها، تماماً عوارضی است که طی این سالها و این سقوط بهوجود آمده است.
اما بگذار قبل از اینکه به بازگویی چشمدیدهای خود از این طبقه متوسط سقوط کرده بپردازم برشی بزنم به آن بخش از جامعه که جایگزین این طبقه متوسط کلاسیک سقوط کرده شده است.
ادامه دارد
ابوالفضل محققی
حداقلگرایی: بلای جان ایرانی، کورش عرفانی