من معمولا چیزهای بی ارزش کم می نویسم. یعنی چیزی که ارزش خواندن نداشته باشد. نوشتن در باره ی سازمان مجاهدین خلق و کارهایی که می کند و پشتک واروهایی که تا امروز زده است و بعد از این هم خواهد زد، جزو کارهای بی ارزش من محسوب می شود.
با این حال برای ثبت در تاریخ، و برای این که یادمان نرود کسانی بوده اند و هستند که وسط دعوا برای مردم نرخ تعیین می کنند، ناچار به نوشتن چنین مطالبی هستم.
با پشتک واروها و آفتاب مهتاب های سازمان مجاهدین همگان آشنا هستند.
از ترور امریکایی ها و هواداری جانانه از حکومت خمینی تا در بغل امریکایی ها غنودن و مخالف تشنه به خون حکومت خمینی شدن.
از سرودِ «سرِ کوچه کمین ه، مجاهدِ پر کینه؛ امریکایی بیرون شو، خون ات روی زمین ه» خواندن تا افتخار عکس گرفتن با مک کین و مایک پنس امریکایی یافتن.
باری حیف است وقت و قلم را صرف این موجودات «آفتاب پرست» یعنی «قدرت پرست» کردن که برای رسیدن به قدرت دست به هر کار عجیب غریب و متضاد با هم می زنند.
اما بعد از جریان ترور سلمان رشدی، این موجودات فضا را برای اظهار وجود و مطرح کردن خودشان در فضای سیاسی مناسب دیدند و پرچم های دو متری شان را برداشتند و به مقابل خانه ی «عطا» رفتند تا مثلا جنایت حکومت نکبت را محکوم کنند.
«برادران مجاهد» دو برابر قد خودشان پرچم هوا کردند و کسی که این «تظاهرات» را مشاهده می کرد، تنها چیزی که نمی دید، نقش سلمان رشدی بیچاره، در میانه ی ترور شدن اش بود! :)
به پیرمردان بخش تبلیغات مجاهدین توصیه می کنم، وقتی برای حمایت یا محکومیت از کاری اقدام می کنید، خودتان را این قدر وسط نیندازید و گنده نکنید که موضوع اصلی و سوژه تحت الشعاع قرار بگیرد و نداند که اصل موضوع مطرح شدن شماست یا محکومت ترور فلان بینوا.
و ضمنا شما که قدرت این را دارید که هر سال با جمع کردن اتوبوسی بیافرایی ها و گینه بیسائویی ها تجمعات «هزاران نفره» ی مسعود مریم مریم مسعود برگزار کنید، دستکم برای این گونه تظاهرات منطقه ای هم کمی پول خرج کنید و جمعیتی در خور جمع کنید تا باعث استهزاء و آبروریزی نشود!
ولایتی؛ نماینده استعمار شرق در ایران
اقدام به خودکشی یک زندانی سیاسی