خوب این منبر را هم شنیدیم. این یکی اتفاقا کاملا مسجدی و آخوندی بود و حسینیه ارشادی دیگر نبود، این منبرها همیشه (تا قبل از ۵۷، حالا که همه چیز قاطی شده و حساب کتابی ندارد) شامل:
یک مقدار شوقات یعنی داستان، بخشی توضیح واضحات، مقداری اخلاقیات و عقل سلیم مثلا عواقب حرفها را مد نظر بداریم و مسئولانه حرف بزنیم، بعلاوه یک حکایت از سعدی، گاهی یک مزاح یا جوک همراه با خنده مردان و خنده با تاخیر قسمت خانمها، چند ایه قران یا بیشتر و همیشه همیشه همراه با ستایش از رسول و گاهی از قران، "قران ما" فلان و چنان است معمولا یک یا چند خاطره، همیشه یک مقدار تذکر به قسمت خانمها که ساکت باشند، بچه که بودیم اقای کافی به شهر ما که میامد این صدای قسمت خانمها یک معضل جدی بود، بله زمانی که مسجد توسط خواهران انقلابی شورش خمینی تسخیر نشده بود خانمها هنوز به ان رفت و آمد داشتند، القصه، همیشه یک مقدار دعا که خداوند انشالله همه ما را آدم کند، یا سعه صدر دهد در سخنرانی بود، در مورد زیاد بودن آیههای قران میگویند شخصی از منبر آقای صدرا برمیگشت گفتند چطور بود پاسخ داد من که نفهمیدم اما خیلی عالی صحبت کرد.
این منبر اقای سروش هم غیر از مزاح و تذکر به قسمت خانمها همه بخشهای بالا را داشت، اگر روشنفکران دینی، شریعتیها، و حسینیه ارشادیها در پشت این فرم و صورت و با استفاده از آن اسب تراوای اسلام سیاسی را پنهان نمیکردند و اخوندها را از منبر به تخت نمیرساندند چه بسا که هنوز مردمانی داوطلبانه در شهر و روستا بدون چشمداشت غذایی، قضایی، مالی یا مقامی به این مجالس میرفتند اما گذشت، ان سبو بشکست و ان پیمانه ریخت و بازگشت به شکل گذشته دین در جامعه ما دیگر امکان پذیر نیست.
لایههای منبری بالا را که از مطلب آقای سروش کنار بزنیم چند نکته آشکار هم در آن بود:
یک- او اقدامات عجیب خمینی پس از قبول قطعنامه را یک بیک برشمرد اما عمدا فراموش کرد یاداوری کند که دستور جنایتکارانه قتل هزاران زندانی در بند و اسیر را نیز در همان زمان صادر کرد،
دو- دوران خوابهای طلایی ایشان برای ایجاد یک دین جدید آنطور که رقبا در دهها مقاله پس از انتشار رویاهای رسولانه ادعا میکردند گذشته و ایشان از آن مهم منصرف و به دین مبین اسلام بازگشت نموده
سه - مهمتر از دو، او اکنون رویای بازسازی "مرافقت" هایی را دارد که به "مفارقت" انجامیده مثلا با آقای حداد، و شاید هم اندیشه بازگشت به وطن اسلامی، چرا که اگر شهریار میتواند برای ابتهاج تودهای نزد رهبری ریش گرو بگذارد چرا پدر عروس آقا نتواند برای آقای سروش مسلمان وساطت کند، شاید حتی همچون آیت الله شیرازی به ایشان اجازه منبر و شهریه و حق تالیف کتاب هم بدهند بشرطی که در سخنش طعنه و حمله نباشد که نخواهد بود، یاداوری نظر اقای خامنهای در مورد دستود قتل سلمان رشدی اشاره زیرکانهای بود به ارادتی که میتواند ترمیم گردد،
میلان کوندرا مینویسد افرادی که از دایره حزب یا حکومتهای تمامیت خواه بیرون امدند دیگر هرگز به آن دایره برنخواهند گشت، منظور از نظر فکری و علائق، و حتی بالاتر، آنها به هیچ دایرهای برای باقی عمر جذب نخواهند شد، پس چه شد، چه اتفاق بزرگی در پنج یا شش سال گذشته افتاد که موجب گردید مثلا سال گذشته آقای سروش رودربایسیها را کلا کنار گذاشته و بقیمت دلسردی بخشی از خوانندگان و پیروانش آن دفاع جانانه از خمینی را علنی کند و به دایره فکر و ایده حکومتی دوباره نزدیک شود؟
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش، در حوزه کششهای فردی و درونی یک شخص میتوانیم در این نوشته سیاسی سراغ مولانا هم برویم، منظور مولانا هر کسی و هر شرایطی نیست، باید اتفاق مهم و همزمان میمونی بیافتد تا کسی از گم گشتگی خودش اگاه و طلب بازگشت به اصل خودش را بکند،،
آن اتفاق میمون برای اقای سروش جنبشی است که از سال ۹۶ آغاز شد، حرکتی که میخواهد از اسلام سیاسی از هر نوع آن نواندیشانه یا سنتی عبور کند و عزم بازگشت به گذشته شکوهمند قبل از ۵۷ را دارد، این جنبش آنقدر پر توان شده است که عبدالکریم سروش را به بازگشت به اصل خودش و دفاع از آنچه که از اسلام سیاسی باقی مانده مجبور نماید،
جنبش ۹۶ آنچنان پر قدرت بوده که تنها و تنها دو آلترناتیو را در افق باقی بگذارد، اسلام سیاسی خامنهای با پشتیبانی علنی یا در خفا و با رودربایسی اصلاح طلبان و همه آنها که منافعی در حفظ وضع موجود دارند و در نقطه مقابل طرفداران رنسانس به گذشته قبل از ۵۷ و آغاز مجدد از آن نقطه، آقای سروش آنقدر از نظر سیاسی باهوش هست که بفهمد آلترناتیو دوم یعنی نابودی هر چه که او و همقطاران فکری ش کشتند، شاید دیگر بدنبال مقام و اتصال به چشمه قدرتی همچون قدرت خمینی و همه امتیازاتی که بهمراه آن میآید در مد نظرش نیست، ممکن هم نیست، اما نمیتواند دست روی دست بگذارد و شاهد نابودی برند خودش و رسوایی فکر روشنگری اسلامی باشد، فکری که او که عمری را در راه آن سپری کرده، او ترجیح میدهد رویاهای ایدههای نوینش، دین جدیدش، قبض و بسط تئوریکش و همه چیز را بخاک بسپرد اما شاهد عبور مردم نباشد، عبور از نعش فکر بیداری اسلامی پنجاه و هفتی یا هر گونه اندیشه اجتماعی که با نام دین آغشته باشد،
سروش اکنون به اسلام سیاسی "واقعا موجود" جذب میشود، آنکه که در قدرت است، پایش روی زمین است و شبکه ترور و نفوذش کسترده در چند کشور، با دیدن عمق و جهت جنبشی که در راه است او احساس خطر میکند، نشانهها همه حاکی از انست که ایشان چریک بازی فکری را به کنار نهاده و به همان سوسیالیزم واقعا موجود بخوان اسلام واقعا موجود که خامنهای ان را تعریف میکند ایمان میاورد، و منتظر خواهد ماند تا جنبشی که از راه رسیده چه آیندهای را برای ایران رقم خواهد زد
رضا فلاطون
مرداد ۱۴۰۱