Thursday, Sep 22, 2022

صفحه نخست » دو شعر از یوسف جاویدان؛ یرای یدالله رویایی و پیشکش کوچکی به زنان ایران

Yousef_J_Javidan.jpg*

*

*

برای یدالله رویایی


بیرون بتراو
و
پرده‌ی ابر بِدَر

باز آ به سه گام
از قاب خیابان نگاهم
بگذر

من و شب
هر دو تنها و غریب

پای تکْ سروِ خیابان تَهی
رو به سیمای حضور تو
بکردیم قیاس

ایستادیم امشب
ایستادیم شکیب...


▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

پیشکش کوچکی به زنان ایران

من زن هستم به پا که تا اندازم
طرحِ دگر و جهانی از نو سازم
من عاشقِ بودنم اگر چند ز جور
در مسلخِ بیدادگران جان بازم

▪ ▪ ▪ ▪

من شیر زنم غریوِ ایران ِ جوان
کاینک شده زاد و بوم ِ شیرانِ جوان
از راه رسیده آن سحرگاهِ بلند
کآینده کنم آنِ دلیرانِ جوان

▪ ▪ ▪ ▪

من زن هستم که از همان بدوِ ورود
عریان بنمود آنچه در ذاتِ تو بود
چل سال تنِ زن از غم و درد بسود
تا مشت ترا به پیش مردم بگشود

▪ ▪ ▪ ▪

من زن هستم و از منست هرچه که هست
از من بهراس زاهدِ خویشْ پرست
غرّه مشو که فرازِ ایران شده پست
که دستْ فرازِ دست بسیاران‌ست

▪ ▪ ▪ ▪

من زن هستم بیامدم تا که زنم
طرحِ دگری ز نو به روی وطنم
تا دست بدستِ مرد و فرزند نهم
بُن ریشه‌ی جهل ز خاکِ میهن بکَنَم

▪ ▪ ▪ ▪

من زن هستم که می‌خروشم از جان
که پنجه به پنجه‌‌ات بسایم هر آن
من زن هستم که جان بدادم آسان
تا ذاتِ پلیدِ جهلِ تو گشت عیان

▪ ▪ ▪ ▪

چل سال به جان خریده زن رنج و عتاب
آورده به زیرِ بارِ بیدادِ تو تاب
تا آنکه ترا کِشد ز اورنگ به زیر
تا آنکه رهاند عالمی را ز عذاب

▪ ▪ ▪ ▪

ما زن هستیم و همرهِ مردانیم
صف در صف می‌رویم و این می‌دانیم
ماییم که پیروز در این میدانیم
سازنده‌ی این خرابه‌ی ویرانیم

▪ ▪ ▪ ▪

ماییم که سازنده‌ی ویرانه سرا
هستیم و بجز ما دگری نیست به جا
ماییم که متحد ز مردان و زنان
میهن ز ستمگران نماییم رها



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy