*
*
*
برای یدالله رویایی
بیرون بتراو
و
پردهی ابر بِدَر
باز آ به سه گام
از قاب خیابان نگاهم
بگذر
من و شب
هر دو تنها و غریب
پای تکْ سروِ خیابان تَهی
رو به سیمای حضور تو
بکردیم قیاس
ایستادیم امشب
ایستادیم شکیب...
▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪
پیشکش کوچکی به زنان ایران
من زن هستم به پا که تا اندازم
طرحِ دگر و جهانی از نو سازم
من عاشقِ بودنم اگر چند ز جور
در مسلخِ بیدادگران جان بازم
▪ ▪ ▪ ▪
من شیر زنم غریوِ ایران ِ جوان
کاینک شده زاد و بوم ِ شیرانِ جوان
از راه رسیده آن سحرگاهِ بلند
کآینده کنم آنِ دلیرانِ جوان
▪ ▪ ▪ ▪
من زن هستم که از همان بدوِ ورود
عریان بنمود آنچه در ذاتِ تو بود
چل سال تنِ زن از غم و درد بسود
تا مشت ترا به پیش مردم بگشود
▪ ▪ ▪ ▪
من زن هستم و از منست هرچه که هست
از من بهراس زاهدِ خویشْ پرست
غرّه مشو که فرازِ ایران شده پست
که دستْ فرازِ دست بسیارانست
▪ ▪ ▪ ▪
من زن هستم بیامدم تا که زنم
طرحِ دگری ز نو به روی وطنم
تا دست بدستِ مرد و فرزند نهم
بُن ریشهی جهل ز خاکِ میهن بکَنَم
▪ ▪ ▪ ▪
من زن هستم که میخروشم از جان
که پنجه به پنجهات بسایم هر آن
من زن هستم که جان بدادم آسان
تا ذاتِ پلیدِ جهلِ تو گشت عیان
▪ ▪ ▪ ▪
چل سال به جان خریده زن رنج و عتاب
آورده به زیرِ بارِ بیدادِ تو تاب
تا آنکه ترا کِشد ز اورنگ به زیر
تا آنکه رهاند عالمی را ز عذاب
▪ ▪ ▪ ▪
ما زن هستیم و همرهِ مردانیم
صف در صف میرویم و این میدانیم
ماییم که پیروز در این میدانیم
سازندهی این خرابهی ویرانیم
▪ ▪ ▪ ▪
ماییم که سازندهی ویرانه سرا
هستیم و بجز ما دگری نیست به جا
ماییم که متحد ز مردان و زنان
میهن ز ستمگران نماییم رها