جنبشی که اکنون در ایران در جریان است متوجه به سقوط رژیم نکبت و فلاکت اسلامی است. از هم اکنون باید به فکر آیندهی ایران بعد از این رژیم بود. کتاب «رنسانس فرهنگی-اجتماعی ایران در قرن ۱۵» در پی ترسیم این آینده و سیاستهای لازم برای پی ریزی نظامی فدرال، سکولار و لیبرال است.
برای باز کردن بحث در مورد رنسانس ایران ابتدا باید به چهار بحث مقدماتی پرداخت. در بحث اول باید به افسانهای که در دههی پنجاه توسط مارکسیستها و اسلامگرایان ساخته شد پرداخت یعنی نسبت دادن انحطاط ایران به دوران پهلوی و استعمار غربی و دادن اعتبار پیشرفت به دوران حکومت اسلامی. پنج دهه حضور فعال اسلامگرایان ضد غربی در قدرت و روندهای موجود در کشور این موضوع را به خوبی نشان میدهد.
در بحث مقدماتی دوم مرور و نقد نظریههای انحطاط که در مورد ایران عرضه شده ضرورت دارد. این نظریهها که عمدتا توسط مارکسیستهای هگلی و لنینیست و اسلامگرایان فاشیست و مارکسیست عرضه شده کج و معوج، هورقلیایی و بدون رابطه با عالم واقع هستند. برای باز شدن بحث باید نخست حساب خود را با این نظریهها روشن سازیم تا بتوان با چشمان باز به تحولات پرداخت.
بحث سوم مرتبط است با نقش بومیگرایان دوران پهلوی در تسریع سقوط به گفتمان اسلامگرایی. در این قسمت باید نقش بخشی از مدیران آن دوره در همکاری با اسلامگرایان و پیشبرد برنامههای ضد غربی روشن شود.
در بحث چهارم باید به این پرسش پرداخت که آیا رنسانس در ایرانِ رو ویرانی امروز ممکن است. در این بخش بررسی دلایل بدبینان به این موضوع را باید مطرح کرده و دلایل مقابل را نیز آورد.
موضوعات محوری
اگر بخواهیم انحطاط موجود ایران را به نسلهای دیگر یا غیر ایرانیان بر اساس واقعیات موجود بنماییم بر روی چه موضوعاتی باید دست بگذاریم؟ تخریب منابع طبیعی و میراث باستانی یا تاراج منابع کشور به دست گروهی از اراذل و اوباش، صرف دهها میلیارد دلار از سرمایهی کشور در ساخت بقعه و بارگاه برای مقدسان شیعه در عراق و سوریه، صرف دهها میلیارد دلار دیگر در جنگهای عراق و سوریه و لبنان و یمن، نابود سازی دانشگاهها و نهادهای مدرن یا تخریب همهی زیر ساختهای فرهنگ و هنر جامعه با دولتی و اسلامی کردن و تبلیغاتی سازی؟
پاسخ به این پرسش به مباحثی در مورد زمینههای فکری و نظری روند انحطاطی موحود نیاز دارد. در این مباحث سوال این است که آیا اسلامگرایان همهی عوامل انحطاط را آگاهانه انتخاب و به منصهی ظهور رساندهاند تا قدرت مطلق و منابع کشور را در اختیار بگیرند یا نا آگاهانه به این مسیر رفتند.
در مباحث بعدی باید به بایستههای نظری، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی رنسانس ایران در قرن پانزدهم هجری پرداخت. بخشی از این بایستهها منوط به سقوط رژیم اسلامی در ایران است و بخشی مستقل از تداوم یا سقوط آن قابل پیگیری است.
پیش نیاز آنچه قرار است در فضای عمومی اتفاق بیفتد پایان کار رژیم نکبت و فلاکت است اما در حیطههای فکری و نظری و سبک زندگی در حیطهی خانه و خانواده شهروندان ایرانی میتوانند از همین امروز این رنسانس را کلید بزنند، اگر قبلا این کار را آغاز نکرده باشند. در حیطههایی مثل روابط صمیمی و ارتباطات و خنثی سازی تبلیغات حکومتی سالهاست روندهای این رنسانس آغاز شده است. غیر از حجاب اجباری در حیطهی عمومی بخش قابل توجهی از مردم زندگی خود را منفک از آنچه رژیم انجام میدهد تنظیم کردهاند.
در نتیجه گیری از این مباحث میتوان توصیههایی برای اجرا و نتیجه بخش سازی اقدامات مرتبط با رنسانس فرهنگی و اجتماعی ایران را عرضه کرد.
پنج دهه تجربهی سیاسی و حکومتداری اسلامگرایان و روحانیت شیعه به اکثریت مردم ایران اثبات کرده که آنها با رژیم اسلامی آیندهای ندارند و اگر آیندهای آزاد و آباد میخواهند باید راه خود را از هر آنچه به روحانیت و اسلام سیاسی و اجتماعی مربوط میشود جدا کنند. این یکی از مقدمات جدایی راه از قشر حاکم برای رنسانس فرهنگی و اجتماعی در ایران است.
شرایط موجود ایران غیر از نا امیدی به آینده را تقویت نمیکند. اما اگر افرادی به امیدواری ایمان فرا عقلانی داشته باشند میتوانند به یک رنسانس اجتماعی و فرهنگی در ایران بیندیشند. در این فرایند اندیشیدن به رنسانس ایران پرسشهای زیر قابل طرح هستند: این رنسانس چه شکل و شمایلی خواهد داشت؟ چه اتفاقاتی باید بیفتند تا آن رنسانس واقع شود؟ آیا این رنسانس در دوران رژیم اسلامی در جریان نبوده است؟ اگر بوده نشانههای آن چیست؟
رنسانس فرهنگی و اجتماعی ایران مستلزم زدودن همهی سموم و ویروسهایی است که اسلامگرایان در طی پنج دهه در جامعهی ایران گسترش دادهاند. فهم دورههای انحطاط ایران و درک نقادانهی مباحث مربوط به آنها یکی از مقدمات زدودن این سموم از بدنهی جامعهی ایران است. متاسفانه مباحث موجود مربوط به انحطاط ایران، دوران رژیم اسلامی را به طور کامل کنار گذاشتهاند. از این جهت تمرکز این اثر بر این انحطاط اخیر خواهد بود.