Saturday, Oct 8, 2022

صفحه نخست » شورشها و جنبش های درون فردی و درون جمعی در جامعه، دهقانی ناژوانی

Akbar_Dehghani_Najvani.jpgبخش اول

انسان بدون شورش و جنبش درونی و بیرونی نمی تواند زنده باشد و رشد کند. پس بنابراین شورش و جنبش درون فردی و همچنین شورش و جنبش درون جمعی رشدیابنده هستند. بر خلاف تصور رایج رشد آنها ناگهانی و یک شبه نیست و فقط ریشه در یک موضوع مشخصی هم ندارند. ریشه چند جانبه و روند رشد چند هزار ساله و چند صده و یا چند دهه دارند، مثل خود انسان که چند هزار سال است که بوجود آمده و مدام رشد دارد این شورش ها و جنبشهای‌ درون فردی و درون جمعی هم در رابطه با افراد رشد می کنند و همدیگر را از نو خلق می کنند. این شورشها و جنبش های درون فردی و درون جمعی به صورت عادتها، گفتارها، طرز نگاه ها، برخورد ها، طرز فکرها و عملکردهای مختلف ما، خودشان را نشان می دهند . این شورش ها و جنبش ها در قالب کلی تر مثل فرهنگ، هنر، موسیقی، سیاست، صنعت، اقتصاد، همچنین شورشها و جنبش‌های اجتماعی و نهایتا علوم اجتماعی و علوم طبیعی بروز کرده و به شکلهای مختلف خود نمایی می کنند، به عبارت دیگر ذهن، روح، عقل، احساس و جسم فرد و افراد تحت تاثیر چگونگی رشد این شورش ها و جنبشهای‌ درون فردی و درون جمعی و تحت تاثیر رشد اجتماعی و رشد محیط زیست خوب یا بد و درست یا غلط رشد می کنند که می توانند هماهنگ با رشد اجتماعی و محیط زیست و هماهنگ با رشد مادرمان زمین و نیروی جاذبه اش با شند و همه چیز در اندازه های مختلف خوب پیش بروند.

یا برعکس بر اثر اشتباهات ما هیچ هماهنگی با رشد اجتماعی و محیط زیست و همچنین رشد زمین و نیروی جاذبه اش ندارند و در تضاد با آنها می باشند که خرابی جبران ناپذیری در هر زمینه ای به بار می آورند، البته نباید فراموش کرد که تاثیر مادرمان کره رمین و نیروی جاذبه اش بر روی رشد ذهن، روح، عقل، احساس و جسم ما و همچنین بر روی رشد محیط اجتماعی و محیط زیست و بر روی رشد جنبش‌ها و شورش ها غالب است. این دو در همه حال حرف اول و آخر را در رشد انسانها، طبیعت و اجتماع می زنند. یک نمونه اش اینکه ما به غذا و آب و هوای زمین وابسته هستیم که اگر به ما نرسند ما نابود می شویم، یا از روی اشتباه ما تاثیر نیروی جاذبه بر روی ارگانیسم و تک تک سلولها و مولکولهای خودمان را تغییر دهیم، پس بنابراین در افتادن با مادرمان کره زمین و نیروی جاذبه اش خطرناک است.

شورشها و جنبشها را چگونه با هم آشتی بدهیم:

گرایشهای شورشی تند و تیز، خشن همراه با گفتار، ‌کنش و واکنش تند است. از یک نگاه تند و یک کلام تند گرفته تا دشمنی و جنگ و کشت و کشتار همه شورشی هستند و می توانند دامنه گسترده ای به خود بگیرند. برعکس انعطاف پذیری، تعامل، گذشت به جا، فروتنی، انسان مداری، حقوق فردی و جمعی، درک متقابل، همدلی، انصاف، آبرو، حثیت، فهم و درک درست از واقعیات اجتماعی و محیط زیست همگی اینها که برشمردم گرایش های جنبشی هستند.اگر ما گرایشهای جنبشی و گرایشهای شورشی را درست بفهمیم و درست و به جا و به موقع آنها را در زندگی فردی و جمعی خودمان بکار بندیم تضاد این دو را کم و از تاثیرات متضاد این دو بر روی ذهن، روح، عقل و احساس فردی و جمعی خودمان می کاهیم و از خصلت‌ها و گرایشات شورشی و جنبشی بی جای خودمان می کاهیم، به عبارت دیگر شورشهای درون فردی و درون جمعی با جنبش‌های درون فردی و درون جمعی ما همدیگر را متعادل می کنند و از افراط‌های ما در هر زمینه می کاهند و برخوردهای ما با خودمان ذهنی و روحی و با محیط اجتماعی و محیط زیست درست تر تنظیم می شوند.

شرطش این است که ما با کمک عقل و احساس همدیگر این شورشها و جنبش‌های درون فردی و درون جمعی درست بررسی و درست بشناسیم و کاربردهای آنها را درجاهای مختلف و در زمانهای مختلف درست بدانیم و آنها را درست و به جا و به موقع بکار بندیم، یعنی در برخورد با واقعیات و موضوعات ‌و مشکلات فردی و جمعی، اجتماعی و محیط زیستی باید بدانیم کجاها باید در اندازه های مختلف شورشی برخورد کنیم و کجاها باید در اندازه های مختلف جنبشی تا اشتباه کمتر و به بن بست بر نخوریم و دچار افراطگرای نشده و به حرکت خود در اجتماع و محیط زیست ترمز بی جا نزنیم و راکد و منفعل و عقب مانده، مثل مذهبی های افراطی بار نیاییم. در هر دو حالت عقل و احساس فردی ‌و جمعی برای شناخت جنبشها‌ و شورشهای درون فردی و درون جمعی زنها و مردها را یاری می دهند و کمک می کنند که ما جنبشها و شورشهای درون فردی و درون جمعی را بجا و به موقع بکار بندیم.

متاسفانه جمهوری اسلامی هیچ چیز از اینها را به ارث نبرده است. ساختار شورشی خداگانهٔ پیدا کرده. ساختار شورشی خداگانه، یعنی در چنین ساختاری هیچ اثری از گرایش جنبشی نیست و به همین خاطر گرایش شورشی بدون هیچ کنترلی مرزی نمی شناسد و بیش از حد خشن و ضد تمام ارزش‌ها رشد کرده و کنترلی بر روی آن نیست و به مرور در طول چند قرن تا درجه خدایی مطلقگرا شده است. جمهوری اسلامی به خاطر این ساختار شورشی خداگونه نه می خواست و نمی توانست و نه می تواند خودش را اصلاح کند. چیزی نه مالی و نه اقتصادی، نه فرهنگی، نه علمی و نه سیاسی برای مردم ایران و منطقه باقی نگذاشتند و محیط زیست ایران و منطقه را هم به آتش کشیده و ویران کرده اند، پس بنابراین به حق و به جا کره زمین مادرمان با این جرثومه های فساد مذهبی در افتاده و همانطور که در بالا گفته شد این زمین و نیروی جاذبه اش هستند که حرف اول و آخر را می زنند. ادامه مبحث جمهوری اسلامی ومردم ایران در بخش دوم همین مقاله می آید. بحث زمین و نیروی جاذبه و چگونه رشد آنها و چگونگی تاثیر گذاری آنها بر روی عناصر و موجودات جاندار گیاهی و حیوانی، بخصوص انسان را در چندین کتاب فیزیک که اینجانب نوشته ام توضیح داده ام و در اینجا وارد بحث آنها نمی شوم. اما تمام این گرایشهای شورشی و گرایشهای جنبشی از بده و بستانهای‌ موجودات زنده، بخصوص ما انسانها با محیط اجتماعی، با محیط زیست، با کره زمین مادرمان و نیروی جاذبه اش به دست آمده اند که فراز و نشیب زیاد دارند، چون در رابطه با هم رشد و روی چگونگی رشد هم تاثیر متقابل دارند و از دل این رشد پر فراز و نشیب شورشها و جنبش‌های درون فردی و درون جمعی اجتماعی بوجود می آیند.

ما موظف هستیم که این بده و بستان‌های پر فراز و نشیب شورشی و جنبشی را با برخورد درست با خودمان و با برخورد درست با محیط اجتماعی و محیط زیست متعادل کنیم تا واقعیات هستی بخش خودمان و واقعیات اجتماعی و محیط زیست را بهتر بفهمیم و بهتر با آنها برخورد کنیم. تا شناختها و تجارب درستی به دست آوریم . تا بتوانیم رشد ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی خودمان را با رشد اجتماع و محیط زیست هماهنگ کنیم. تا از افراط از زیاده روی ها، زیادی خواهی ها و بی قانونی و بی منطقی خود بکاهیم تا تضاد های روحی، ذهنی، عقلی،احساسی و جسمی فردی و جمعی خودمان را‌ با هم آشتی دهیم. تا فرد و افراد در عادتها، گفتار ، عملکرد، برخوردها، اصطکاک ها با هم، تضاد های شورشی و جنبشی درون فردی و درون جمعی افراطی نداشته باشند و مدام این دو را در رابطه با هم آشتی بدهند. به این می گوییم رشد رو به جلو و فاصله گرفتن از هر چیز کهنه و هر ایدئولوژی کهنه، بخصوص مذهب کهنه افراطی، ناسیونالیست کهنه افراطی و کمونیست کهنه افراطی .به این می گوییم به روز شدن و زندگی انسانی سالمی داشتن و حرفی نو و به درد بخور برای نسلهای بعدی داشتن که مدام مادرمان زمین آنها را با گرایشهای نو به دنیا می آورد . باید دقت کرد که شورشها و جنبشها ناگهانی و یک شبه اتفاق نمی افتند. ما آنها را درست نمی شناسیم و دشمنان داخلی و خارجی ما از این نقطه ضعفهای ما سوء استفاده می کنند.

کمی به گذشته طول عمر شورشها و جنبشها‌ برگردیم:

در زمان قدیم مردم ایران و جهان همان شرایط بالا را می بایستی رعایت و طی می کردند.اما در جامعه قدیم علوم اجتماعی و علوم طبیعی رشد چندانی همراه با پیشرفت نداشتند و تاثیر درستی در فرد و افراد نمی گذاشتند. به همین نسبت بیسوادی، عقب ماندگی، بی قانونی، بی نظمی و بی حساب و کتابی، چند قطبى بودن و فقر در جامعه آن روز رشد کرده بودندکه در ذهن و روان، در عادتها، گفتار و رفتار فرد و افراد خودشان را به شکلهای مختلف نشان می دادند و تجارب و شناختهای ما را می ساختند. دامنه این رشد غلط ما انسانها و تاثیرا ت مختلف آن به دامنه محیط اجتماعی و محیط زیست هم کشیده شده بود. هر نو برخوردی درست و یا غلط از طرف ما روی این محیطها هم تاثیرات نادرست و متضاد می گذاشتند. این محیطها هم متقابلا روی چگونگی رشد ذهن، روح، عقل، احساس و جسم فرد و افراد تاثیرات درست و یا غلط و متفاوت و متضادی می گذاشتند. به همین نسبت رشد فردی و جمعی افراد ناقص و شورشها و جنبشها‌ی درون فردی و درون جمعی که بر ذهن، روح، عقل، احساس و جسم ما حاکم شده بودند در تضاد با هم رشد می کردند.

از آنجایی که علمی در کار نبود تا منطق، تعامل، انتقاد پذیری، انعطاف پذیری در ذهن و روح ما حاکم شود این گرایش‌های شورشی درون فردی و درون جمعی ما رشد بیشتر و بر گرایشهای جنبشی ضعیف درون فردی و درون جمعی غلبه و مدام این گرایش های جنبشی در ذهن، روح، عقل، احساس ما مردم را ضعیف و گرایشهای شورشی خشن تر شده و بیشتر گرایشهای جنبشی را زیر سلطه خود می آوردند، یعنی افراد یک طرفه به سمت گرایشهای شورشی مطلقگرا متمایل و ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی تحت تاثیرات این گرایشهای شورشی رشد شوری افراطی پیدا می کردند. از تعامل، انعطاف پذیری، انتقاد پذیری و منطق که افراد را نرمال و جنبشی بار می آوردند خبری نبود. به همین خاطر فرد از افراد و افرادی از فرد متقابلا تاثیرات متضاد شورشی و مخرب تکراری غیر قابل کنترل از همدیگر گرفته که توأم با تضاد رشدیابنده بودند. این گرایشهای شورشی رشدیابنده متضاد در رفتار و گفتار ما به شکلهای مختلف و به صورت لجبازی، فریبکاری، توجیه گرایی، دیگران را مقصر دانستن، دشمنی متقابل بر علیه هم ، دروغ به خود و دروغ به دیگران‌، هتک حرمت، اصلاحات من در بیاری، رشد ذهنگرایی و توهم زایی بیش از حد، ترس و وحشت، گرایش به نیروهای غیبی، انزواطلبی، روی آوردن به جن ، پری و شیطان، روان پریشی، ارواح پرستی، بت پرستی، خدا پرستی خودنمایی می کردند.

همه اینها از ذهن، عقل، احساس و جسم بیمار فرد و افراد بر می خواستند که کنترل نشده زیر سلطه گرایش های شورشی مطلقگرا بودند که این شورشها بر ذهن و روح آنها خدایی می کردند و کنترل صد درصد بر ذهن و روح این مردم بخت برگشته داشتند. افراد گرفتار خدایان درونی با گرایش های شورشی و برای در قدرت نگه داشتن این خدای شورشی در ذهن و روح خود دست به هر کاری می زدند تا خدایان آنها از آنها راضی و خودشان پابرجا بمانند. چرا؟ چون از روی اجبار و از نظر ذهنی و روحی و جسمی بیش از حد به خدای ساختگی شورشی ذهن و روح خودشان گرفتار و بیش از حد به آن وابسته و عادت کرده بودند.

نقش تاریخ بر شورشهای درون فردی و درون جمعی:

در مرحله ای از این بحران شورشی اجتماعی که چندان خبری از گرایش جنبشی درون فردی و درون جمعی در فردو افراد نبود و گرایش شورشی درون فردی و درون جمعی بیداد می کرد. فرد و‌ افراد آنچه به عنوان شورش درون فردی و شورش درون جمعی در ذهن، روح، عقل و احساس خودشان ذخیره کرده بودند را همیشگی دانسته و به آن جاودانگی می بخشیدند، چون هزاران سال در زندگی خود پیشرفت و تغییری ندیده بودند. هزاران سال همه چیز در زندگی آنها یک نواخت و راکد خودش را نشان می داد، در نتیجه به خود و به همدیگر تلقین می کردند که ای عزیز جون همیشه همین طور بوده و هست، ما فقیر و توسری خور آفریده شده ایم، سرنوشت و بخت و اقبال ما از قبل تعیین شده است. ستاره بخت ما در آسمان ها نوشته شده . نیرو های غیبی و خدایان آسمانی و بت ها که همه کاره ما هستند در سرنوشت ما می نویسند که تو چگونه زندگی کنی و چگونه بمیری. تو بنده هستی باید به درگاه خدای تبارک و تعالی سجده شکر بجا بیاوری .

در کار خدا شک نکن، هر چه خدا بخواهد همان است. ما ناتوانیم‌ و باید از آنها کمک و یاری بخواهیم. برای دین و خدایان باید جنگید و قربانی داد. برای اینکه این خدایان از ما راضی باشند و از ما دفع بلا بکنند باید دختران خود را زنده زنده به گور کنیم . تمام این چرندیات را کی به این مردم بیچاره تلقین می کرد؟ همین خدای دروغگوی شورشی که بر ذهن و روح آنها حاکم بود همه اینها را در ذهن این مردم فرموله می کرد تا این مردم ذلیل، مریض ذهنی و روحی و فقیر و ناتوان باشند تا خود این خدای ذهنی و روحی با گرایش های شورشی بتواند بر ذهن و روح این مردم حاکم باشد و شورشی و آتش به اختیار خدایی بکند. همه اینها نشان دهنده این است که این گرایشهای شورشی رشدیابنده افراطی مردم را بیمار جسمی و روحی و فقیر و درمانده و بیچاره کرده، چرا؟ چون در قدیم علمی نبوده که تعادلی بین ذهن، روح ، عقل، احساس و جسم ما بوجود آورند و ما در رابطه با هم نتوانسته ایم که تعادلی بین گرایش شورشی و گرایش جنبشی ذهنی و روحی خودمان بوجود آوریم. همه چیز در زندگی آن روز ما شورشی رشد می کرده و از گرایش های جنبشی، یعنی تعامل، همفکری، بحث و بررسی، منطق، انتقادپذیری و انعطاف پذیری در برخورد با خود و برخورد با دیگران چندان خبری نبوده. در طول زندگی چند هزار ساله هیچ کس هیچ نو گرایش های جنبشی را در زندگی ندیده و لمس نکرده. هر چه بر سر فر و افرادآمده شورشی بوده و فرد و افراد را شورشی بار آورده.

دامنه این گرایشهای شورشی از یک نگاه همراه با پرخاش شروع می شد و نهایتا به جنگ‌های مذهبی و قومی و قبیله ای ختم می شد. آنها با هر نوع گرایش جنبشی درون فردی و درون جمعی غریبه، بیگانه و دشمن بودند. اگر هم گرایش جنبشی نیم بندی هم پیدا می شد، مثلا اگر کسی کمی انعطاف پذیر بود و منطق سرش می شد. اولا جرأت نمی کرد همه جا آن را بروز دهد. دوم اگر می فهمیدند که فلانی کمی گذشت و انعطاف از خود نشان داده او را مجبور می کردند که از حرف خود وکرده خود پشیمان و آن را پس بگیرد و اگر مخالفت می کرد باید زنده زنده پوستش را کند و داخل پوستش کاه کرد و در دروازه شهر آن را آویزان کرد تا همه از او و اعمال او درس بگیرند، چون او با خدای افراطی مذهبی افراطی و یا خدای شورشی ناسیونالیستی افراطی و یا خدای شورشی کمونیستی در افتاده بود که بر ذهن و روح منجمد این افراد شورشی حاکم و خدایی می کرد. هیچ نوع گرایش جنبشی در چنین جامعه ها پیدا نمی شد. اگر هم پیدا می شد سرنگون و یا حد اقل از طرف افراد جامعه خریدار نداشت و به باد مسخره گرفته می شد، مثال دیگر بزنم. نوشتن مار روی تخته سیاه در مکتب به مسخره گرفته می شد و مردم فقط به شکل مار بر روی تخته سیاه باور داشتند. یا وقتی کسی درباره عقل صحبت می کرد به او خرده گرفته و به او می گفتند ، اگر راست می گویی عقل را بما نشان بده و یا اینکه اصلا تصور شورشی نسبت به عقل داشتند و بر این باور بودند که عقل آدم را کافر و بی دین می کند و مردم این چرندیات باور می کردند، چون نقش عقل در زندگی آنها هزاران سال ضعیف بوده و اینها با عقل میانه چندانی نداشتند و گفته مذهبی ها را باور می کردند و مخالف کسی می شدند که از عقل پیروی می کرد تا مرز کافری و کشتن او.

از دل چنین ساختار اجتماعی جامعه هایی با گرایش های شورشی مخرب در قالبهای ایدئولوژی کهنه مذهب افراطی، ناسیونالیست افراطی ، قومگرایی افراطی و این اواخر کمونیست افراطی بیرون آمد که همه اینها بیشتر شورشی و آتش به اختیار بوده و هستند. همیشه سعی کرده و می کنند که با گرایشهای جنبشی، مثل عقل آشتی نکنند و با گرایشهای جنبشی درون فردی و درون جمعی میانه ای نداشته باشند تا بتوانند مطلق وار و خداگونه بر همه چیز و همه کس کنترل دیکتاتور مآبانه و یک جانبه داشته تا بر ذهن و روح و زندگی فرد و افراد کنترل صد در صد شورشی داشته و در جامعه در رأس همه قرار گرفته و مطلق وار و خداگونه بر همه حکومت کنند و گرایشهای شورشی کهنه و داعشی چند هزار ساله و چند صده خود را که هیچ نوع انعطافی نداشته اند و ندارند را حفظ کنند، یعنی حمایت از دنیای ذهنی و روحی بسته و کهنه متعفن چند هزار ساله. چرا؟

گرایشهای شورشی بر انسان خدایی می کند:

در چنين جامعه های قدیمی چندین قرن این مردم در برابر درک رخداد ها و اتفاقات مختلف اجتماع و محیط زیست عاجز بوده و هیچ کس درک درستی از هستی و ارگانیسم، روح، ذهن، عقل و احساس خودش نداشته و واقعیات اجتماعی و محیط زیست را درست تشخیص نمی داده و برخورد درستی با این واقعیات نداشته است. در غایب بودن شعور، درک،عقل و احساس سالم فرد و افراد از نظر ذهنی، روحی به این گرایش شورشی بر ذهن و روح خود وابسته و این گرایشهای شورشی به همین خاطر در برابر درک و برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست عاجز و از این طریق به خاطر این نارسایی ها کمبود های زیادی پیدا کرده و به مرور بر این کمبود ها و نارسایی های گرایش های شورشی افزوده شده تا حدی که این کمبود های گرایشی شورشی در ذهن ، روح، عقل، احساس این افراد همه کاره و آنها را در برابر ناملایمات و مشکلات به بازی می گرفته و با دروغ، تزویر ، توجیه گرایی ،سرهمبندی به این افراد متوهم فریب خورده خوراک ذهنی، خوراک روحی ، خوراک عقلی و خوراک احساسی می داده است. از توی این لجن گرایشهای شورشی خداگونه مذهبی، ناسیونالیستی و کمونیستی بیرون آمده که مدام بر ناقصی و کمبودهای آنها افزوده می شده و اینها همدیگر را متضاد تکمیل و ذهن، روح، عقل و احساس فرد و افراد را به لجن تبدیل، یعنی شست و شوی مغزی به تمام معنی. هر کدام از افراد در حد گنجایش ذهنی و روحی خود یک خدای انحصارگرای شورشی و یا یک پادشاه انحصارگرای شورشی می بودند . همه این تضاد ها و کمبودهای شورشی در برخورد نادرست فرد و افراد با محیط اجتماعی و محیط زیست به دست آمده بودند و مثل خوره ذهن و روح و جسم افراد را می خوردند و به جای پیشرفت و تحرک، رکود و انزوا طلبی و عقبگرد را در انسان رشدیابنده جا می انداختند، چون علمی در کار نبود.

در زمانهای مختلف با این خدا در افتاده اند، اما:

افراد از روی اجبار و ناعلاجی به این گرایشهای شورشی خداگونه گرفتار و دربند به مرور به آنها عادت کرده و به مرور برای خودشان جا انداختند که همیشه همینطور بوده و هست. اگر هم بر فرض این مردم می خواستند که بر این خدای درونی شورشی خود خرده بگیرند. این خدای درونی شورشی چنان از درون ذهن و روح آنها را به هم می ر یخت و این افراد را شورشی می کرد تا به جان خود و به جان همدیگر بیفتند در راه دین و خدای مذهبی خود، حتی به صورت قبیله ای به جان هم می افتادند برای پایداری خدای شورشی ناسیونالیست خود و از هم انتقام می گرفتد تا هرگز با خدای شورشی درون خود در نیفتند. این خدا، بخصوص خدای مذهبی افراطی برای رضای خودش از این افراد می خواست که به تلفات جانی و مالی خود در راه خدا(منظور خودش خدای درونی افراد)چندان اهمیت ندهند و کشته های خود را در راه خدا شهید بدانند و بگویند راضی به رضای خدا هستیم. این یعنی عزیز جون با خدای درونیت در افتادی، مگر فراموش کرده ای که من برای شما در برابر ناملایمات، در برابر رخدادها، در برابر مشکلات محیط اجتماعی و و محیط زیست برای شما تصمیم می گیرم .

فراموش کرده اید که این من هستم که ذهن و روح و جسم شما را در برابر مشکلات درونی و بیرونی شما سامان می بخشم. فراموش کرده اید که تک تک سلولهای شما به من وابسته و به من عادت کرده اند. مگر به غیر از من چیز دیگری در ذهن و روح خود سراغ دارید؟ اگر من بر شما خدایی می کنم به خاطر این است که هزاران سال است که از روی بی عقلی، بی احساسی به من وابسته اید، چطور شده است که یک مرتبه به من و به خدایی من شک می کنید. شک کردن و خرده گرفتن به من خدای لایزال همان و به هم ریختن درون شما و بیرون شما توسط من و به جان هم افتادن شما و کشتن همدیگر و قربانی دادن شما هم همان، پس بنابراین به من خدای ذهنی و روحی خود شک نکنید تا قربانی ندهید و برای اقتدار بیشتر خدایی من بر ذهن و روح خودتان، منظورم بیشتر شما آخوندهای احمق هستید. من در گوش شما دارم وحی منزل می خوانم. بدانید و آگاه باشید اگر کسی به قدرقدرتی و لایزال من خدای مذهبی شک کرد و خواست در برابر خواست خدایی من قد عَلم کند، حتی اگر خدا و پادشاه درونی ناسیونالیست افراطی و یا خدای درونی کمونیستی باشند اگر از آنها قربانی نگیرید و یا در برابر آنها کوتاه بیایید شما را نابود و شماها وجود ندارید که من خدای مذهبی بر ذهن و روح شما خدایی کنم، پس‌شما آخوندها همه کاره من و به من نزدیک تر هستید.

من به ذهن و روح و به تک تک سلولهای شما آخوندها امر می کنم که برای خود و برای اقتدار من خدای شما با خاطیان آتش به اختیار و داعشی و شورشی برخورد کنید. خدای افراد ناسیونالیست افراطی و خدای افراد کمونیستی افراطی ترسیدند و پی بردند که نباید سر به سر این خدای مطلقگرای مذهبی حاکم مطلق بر ذهن و روح آخوندها بگذارند. آنها دیدند که در برابر خدای مذهبی کم می آورند و نباید که با خدای مذهبی آخوندی بجنگند و رفتند زیر سلطه خدای شورشی مذهبی که از همه افراطی تر بود و از ناسیونالیستها و کمونیستهای افراطی خواستند که بروند زیر سلطه خدای مذهبی ها و از آخوند ها حمایت کنند. از طرفی دیگر آخوندها هم دیدند که نباید سر به سر خدای شورشی مذهبی درونی خود بگذارند، چون از درون این آخوندها را به جان هم می اندازد و اما برای اقتدار بیشتر این خدا اگر آخوندها نمی خواهند که خودشان قربانی این خدا شوند برای ارضاء کمبودهای چنین خدای ضحاک صفت متوهم کمبوددار شورشی در ذهن و روح خودشان باید فرزندان کاوه آهنگر مردم ایران و منطقه را در هر زمان قربانی کنند تا این خدای شورشی مذهبی افراطی مقتدرتر و راضی تر شده و ذهن و روح خودشان(آخوندها) را به هم نریزد.

باید کسانی که مخالف این خدای کهنه گرای آنها هستند را هزاران بلا سرشان بیاورند که تسلیم این خدای مذهبی شوند تا این خدای ذهنی و روحی مذهبی آخوندیسم راضی و مقتدر تر شود و یا اگر این مردم تسلیم نمی شوند به اشد مجازات رسیده و نابود شوند تا این خدای شورشی در ذهن و روح این مذهبی های افراطی، بخصوص آخوندها غوغا و شورش و آشوب به پا نکند و از این کشتار وحشیانه راضی شود، مثلا مذهبی های افراطی، بخصوص آخوندها بر این باور شوم هستند که باید که از ابتدا از نوجوانان و جوانان و بچه ها شروع کنند و برای این خدای مذهبی ذهنی خود که گرایشهای شورشی و کمبود های زیادی دارد و مثل خوره ذهن و روح آنها را می خورد قربانی بگیرند، چون این نوجوانان و جوانان و بچه ها بیشتر از همه با هر ایدئولوژی کهنه گرا و گرایشهای شورشی آتش به اختیار مذهبی افراطی، ناسیونالیست افراطی و کمونیست افراطی مخالف هستند و همخوانی ندارند. باید آنها را به هر شکل ممکن شست و شوی مغزی داد تا مخ آنها خالی و با چرندیات مذهبی پر شود و قدرت تشخیص و توان فکری در افتادن با خدای مذهبی های افراطی آخوندیسم را نداشته باشند. اگر که نتوانستند آنها را رام کنند، آنها را بکشند، به زندان بیندازند. زنها را فریب بدهند و فقط آنها را محدود به سکس و حجاب بکنند و هر نوع رابطه سالم بین زن و مرد را از بین ببرند تا این افراد همدیگر را درست پیدا نکنند و نتوانند از همدیگر درک درست داشته و نتوانند کمکی به هم بکنند. بر علیه هم شورشی و داعشی برخورد کنند و همدیگر را از بین ببرند. تمام این جنایت‌ها را آخوندها می کنند تا خدای مذهبی مظهر لجن و کمبود با گرایشهای شورشی آتش به اختیار خود را راضی و این خدای متعفن شورشی از درون ذهن و روح و ارگانیسم منجمد این آخوندها را به هم نریزد، البته با کمک اربابان خارجی که بابت هر کمک کوچک به این آخوندها میلیاردها دلار از مردم فقیر غارت می کنند و اجازه می‌دهند تا این آخوند ها و خدای لایزال آنها تا دم بعدی که دم خارجی ها را از نو می بینند پابرجا بمانند و خدایی بر مردم بیچاره حکومت کنند.این قدیمی های بیسواد عقب افتاده بودند که چنین و چنان بودند. جدیدی ها چی؟ ادامه این مقاله را در قسمت دوم آورده می شود.

این مقاله قسمتی از کتابی است که اینجانب در آلمان منتشر کرده ام.

موفق باشید. پاینده ایران عزیز ما

اکبر دهقانی ناژوانی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy