اقوام ایرانی هیچگاه تا این حد یکپارچه نبودهاند
علیرضا نوریزاده - ایندیپندنت فارسی
انگار پس از خستگی ناشی از سالها تبعید و خاموشی چراغهای امید، دوباره جان تازهای گرفتهایم. من که چنینم و این را در چهره و کلام بسیاری از دوستانم، حتی از نسل پیش از خود، نیز میبینم و میشنوم. البته تردیدی ندارم که جای خیلیها خالی است. رژیم هم دقیقا میدانست داسش باید چه گردنهایی را نشانه گیرد و تیربارش بر کدام سینهها ببارد؛ قاسملو، برومند، بختیار، شرفکندی، فرخزاد، بای احمدی و دهها مبارز صادق علیه جمهوری ظلم و جور و فساد که جان و جهان دادند تا نسل شکوفا به حقیقت برسد.
نسل ما، من و امیر جان طاهری، جمشید جان چالنگی و هادی جان خرسندی، فریدون فرحاندوز و علیرضا جان میبدی و دکتر ماشاالله آجودانی و علی میرفطروس و تورج اتابکی، آرمان مستوفی و محمدرضا شاهید و بهرام مشیری و آن دهها که رفتند... از ماندگان نسل پیش از ما عباس جان پهلوان و ابراهیم گلستان عزیز، دکتر جلال متینی و... که عمرشان دراز باد و عزیزانی از دکتر صدرالدین الهی گرفته تا بزرگمرد محمود خیامی، علینقی عالیخانی و دکتر احمد مهدوی دامغانی که تنهایمان گذاشتند و بعد از ما، کاملیا انتخابی فرد عزیز، نازنین انصاری، جمشید برزگر، مسیح علینژاد، مهدی مهدویآزاد، مراد ویسی، رایان عباسزاده، مجید محمدی، ف.م.سخن که در این سالها جان و جهانمان به عطر ایران خانم شمیم آزادی داشت، کوشیدیم و تلاش کردیم و در کنار اهل سیاست و صاحبان اعتبار رهبری، شاهزاده جان رضا پهلوی، عزیزم کاک عبدالله مهتدی و کاک مصطفی هجری، حسن آقا شریعتمداری، مهران براتی، شهران طبری، ناهید بهمنی و ناهید حسینی، و ... بسیاری دیگر بر مبنای تاریخ خروجشان از خانه پدری به اجبار یا اختیار، منزلنشین غربت شدیم اما لحظهای از پای ننشستیم.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
سهشنبه در کلابهاوس فرهنگ، شاعر نازنین کرمانی، ۲۰ هزار نفر آمدند و رفتند و در پایان پنج هزار نفر بودند. همه جوان و همه سرشار از امید به پیروزی. برخی میگفتند که فلانی! بر پای پدر و در آغوش مادر بودیم که تو را شناختیم و با تو آمدیم تا امروز که همراهت نشستهایم و گپ میزنیم. بسیاری چنین گفتند و من شادمان از اینکه آن همه فریاد و شعر و نوشته بیثمر نبود. پورسیاوش شعر «وطنم» مرا میخواند: وطنم سرزمین عشق و غزل/ وطنم نور و آب و عطر و عسل
ساعاتی که با فرزندان و برادران و خواهرانم در اتاق «فرهنگ» عزیز حضور دارم، خوشترین ساعات عمر من است. فکر میکنم آیا میشد من هم امروز کنار فرهنگ، بر مزار شاه نعمتالله ولی، سرود جاودانگی میخواندم که «از جمادی مردم و نامی شدم/ وز نما مردم ز حیوان سر زدم» و سر میدان شاپور از لبوفروش دورهگرد میپرسیدم عمو جان! قصر دوستعلی خان سر جایش هست؟ و او با حیرت نگاهم کند، انگار یکی از اصحاب کهف را دیده است: «پدر جان خواب بودی؟ از قصر معیر دو سه تا برج درآمد. بیخبرم؛ میگویند نوهاش میرزا محمد در آمریکا است...»
دلم میخواهد با فرزندانم در خیان پهلوی قدم بزنم و همصدا با آنان مرگ استبداد را آرزو کنم. جنبش سبز تا سر برافراشت، کسی بازگشت به عصر طلایی سید روحالله را یادآور شد و شعله آن با کشتار و زندان، فرو نشست و نفسها خشکید تا آبان و دی هزار سال بعد. حالا به مبارکی، خیزشی را شاهدیم که هم عصر خمینی و خامنهای و هم استبداد را در مفهوم عامش نفی میکند.
مطلبی از جلسه اخیر شورای عالی امنیت ملی به دستم رسید که آشکار میکند رژیم نمیداند با چه روشی با جوانان و کودکان بهجانآمده برخورد کند. برای اینکه چرایی امر آشکار شود، ویژگیهای خیزش و دلایل عجز رژیم را برمیشمارم تا بدانید چرا رژیم تا این پایه به عجز رسیده و دستوپایش در بند شده است که نه میتواند بزند و نه به خاموشی جوانان امید دارد. نسل سرفراز میخروشد و رژیم سرکوبگر دور خود میچرخد.
ویژگیهای خیزش
برخلاف جنبش سبز، خیزش شهریور و مهر- تا پیروزی- نه دچار تردید شد و نه در درخواستهایش جرحوتعدیلی داد. «مرگ بر دیکتاتور»، «مرگ بر خامنهای»، «رهبر ما قاتله، ولایتش باطله»، «میکشم آنکه برادرم/ خواهرم کشت» و «زن، زندگی، آزادی» برجستهترین شعارهای رهجویان آزادی در مقابل رژیمیاند که از اتخاذ تصمیمی که به هراسش پایان دهد، عاجز است؛ اما چرا؟
۱- خیزش این بار نه منطقهای است و نه در پی خواستهای معین و محدود. این خیزش عمومی است و اگرچه از یک جنایت (قتل مهسا) شعلهور شد، چون جرقهای در انبار باروت هزاران قتل، غضب، بیزاری و تنفر از سرتاپای رژیم افتاد.
۲- جنبش و خیزش در یک پیوند تاریخی همه ایرانیان را به یکدیگر وصل کرد. کردها خیلی زود توطئه رژیم را درک کردند. نخست دایی مهسا بود که گفت مهسا کرد ایرانی بود و ما کردها ایرانیان اصیلیم. بعد، دو حزب معتبر کومله و دموکرات کردستان با انتشار بیانیهای، همبستگی و سپس همدلی خود را با ترک و لر و بلوچ و ترکمن و قبایل بختیاری و شاهسون و بویراحمدی و قشقایی نشان دادند و گفتند که تا چه حد در پیوند با همه ایران همدل و همزباناند.
در دومین هفته خیزش همه میپرسیدند پس عربها کجایند؟ با دوستان عرب خوزستانی خود مشورت کردم. بعضی گفتند عربها دلخورند که چرا در عصیان آب و خشم متروپل تنهایشان گذاشتید (منظور بقیه آحاد ملت ایران بود). گفتم این واقعیت ندارد و همه بودند. یکی از آنها فرزند یکی از مشایخ کعبی بود. گفت عشایر عرب شیعیان متعصبیاند که از فردای بیحجابی زنان نگراناند. به جستوجوی نادرستی این برداشت بودم که خانمی از عربهای اهواز در هیئتی محتشم و چهرهای زیبا، بعد از مقدمهای گفت: «پدرم، برادرم، همسرم، پسرم! آیا میخواهید من چادر به سر باشم و در خیابانها گدایی کنم یا سرفراز باشم بدون حجاب اجباری؟ تازه ما عبایه خود را داریم که به چارقد و چادر ارتباطی ندارد.» فیلم این خانم را در برنامهام «پنجرهای رو به خانه پدری» در ایران فردا پخش کردم. تاثیر شگرف حدیث این زن عرب اهوازی را دو روز بعد همه شاهد بودیم و همچنان میبینیم.
۳- خیزش اخیر موفق شد نوعی همدلی و همبستگی جهانی ایجاد کند و شعار باشکوه «زن، زندگی، آزادی» و تصویر مهسا به نماد بینالمللی شکوه و سربلندی زن و عظمت ملت ایران بدل شد. سر فراز گیریم که در برابر مرتجعترین، فاسدترین و خونریزترین نظام معاصر ایستادهایم و طعم پیروزی را اندکاندک مزهمزه میکنیم.
در تمام اتاقفکرهای نظام و جلسات بزرگان ولایت، بعد از بیثمری حضور نیروهای امنیتی و بسیج، موضوع توزیع گردانهای سپاه در کوچه و خیابان برای پایان دادن به کابوس ولی فقیه به بحث گذاشته شد اما هر بار این پرسش وجود داشت که اگر سپاه درگیر نشد یا تفرقه ایجاد شد، چه کنیم؟
در مورد ارتش، دریادار حبیب سیاری، معاون رئیس ستاد کل و فرمانده پیشین و موفق نیروی دریایی ارتش، در جلسهای ستادی با سرلشکر محمد باقری، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، فردای روزی که سرلشکر موسوی، فرمانده ارتش، از آمادگی ارتش برای سرکوبی متمردان گفته بود، خاطرنشان کرد که ارتش در اوج اقتدار در سال ۱۳۵۷ قادر بود با هزار کشته و زخمی به انقلاب پایان دهد اما اعلام بیطرفی کرد؛ اسم ارتش را نیاورید که بازی خطرناکی است.
همکاری میگفت در شهرک شهید محلاتی که خانههای سازمانی سپاه در مهمترین بخشهایش قرار دارند، بعضی شبها بر بامها، آوای همصدایی با ساکنان دیگر مناطق تهران در نفی رژیم و ولایت فقیه را میشنوید. در سنندج، شماری از فعالان کرد پیامهایی را دریافت کردهاند که این ۴۰-۳۰ ارتشی که دوروبر صداوسیما میبینید، از ما نیستند؛ فقط یونیفرم ما را دارند.
بذری که دیروز کاشته شد
در انتخابات ۱۳۸۸، سیدعلی، نایب امام زمان، در اندیشه آماده کردن مقدمات برای ولیعهدی مجتبی بود. به گمان او، یک افندی (احمدینژاد) که به رهبری نظر ندارد، در حوضخانه پاستور (بیت رهبر) آقا مجتبی را خلعت میپوشاند و همراه ناصر ابوالمکارم شکرفروش شیرازی او را البته بهاتفاق نوکران ریزودرشت، به خبرگان میبرد تا پیش از خشک شدن کفن بابا، ردای ولایت بر شانه اندازد و سبحه نیابت مهدی موعود غایب را در دست گیرد. اما حالا علی بن جواد که دنبال هموار کردن راه برای خلافت آقازاده موردلطفش، سید مجتبی، بود، با این همه قلعوقمع و کشتار، امروز ولایت خود را هم در معرض خطری واقعی قرار داده است.
این همه نفرتی که از خیزش اخیر نثار او میشود، سرانجام بر سر نیزه و مسلسل و حبس و شکنجه حضرتش پیروز خواهد شد. این حکم تاریخ است؛ در محتوم بودن آن شک نکنید. در دو سه هفته اخیر، از منبعی موثق در قم شنیدم که سازمان تبلیغات اسلامی و بنیاد غدیر قرار است حرکتی گسترده راه بیندازند که هدفش وحشتآفرینی بین شیعیان ایران، کویت، بحرین، عربستان سعودی، عراق، پاکستان و افغانستان و... با این محور است که «وهابیها میآیند تا بنیان شیعه و سادات را براندازند و حکایت کربلا و نجف و ویرانی بقاع متبرکه تکرار خواهد شد».
شاید این کالا در عراق مشتریانی پیدا کند، اما در ایران کسی خریدار این جنس کهنه و قلابی نیست.
کاپیتان تیم ملی والیبال ایران ممنوع الخروج شد