برخلاف انتقادهای سطحی، بیپایه و بیمایهای که از حامد اسماعیلیون میشود، تا همین جا هم، او کار بسیار بزرگی کرده است؛ کاری کرده است که رهبران سیاسی ایرانی در انجام آن ناتوان بودهاند. کاری کرده است، کارستان! البته او نه آسان به اینجا رسیده است ونه ارزان! با خواند برخی از یادداشتها و دلتنگیهای او که در نبود عزیزاناش و در گفتوگو با آنها نوشته است، میتوان بار سنگینی را که رویشانههای این انسان است، درک کرد! با این همه آنچه حامد تا کنون کرده است، در همانندی با آنچه در آینده باید بکند، هیچ است! و شاید بهایی که تا کنون پرداخته است، در همانندی با بهایی که باید در آینده پرداخته شود، چندان به نظر نرسد. او به این جا خود نیامده است؛ و برای پرداختن آن هزینهی سنگین هم داوطلب نبوده است؛ همه چیز تا اینجا در سرنوشت او بوده است؛ اما او جانانه ایستاده است، تا نهتنها دادخواه عزیزان خود، که دادخواه مردمان خود هم باشد. اما برای آنجا که میخواهد برود و دوستاناش میخواهند ببرند، خود داوطلب شده است؛ و صدالبته برای هزینههایی که باید پرداخت؛ کار بزرگتری در پیش است؛ بسیار بزرگتر و طولانیتر و پرهزینهتر از راهی که آمدهایم. (البته باید توجه داشت که افراد هزینه داده در میان سیاسیون هم کم نیستند؛ آنچه حامد اسماعیلیون را به اینجا رسانده است، برایندی از شرایط پیچیدهی امروز در ایران است که باید در زمانی دیگر گشوده شود.)
آیا حامد اسماعیلیون میتواند بارهای به زمین مانده را در پهنه سیاسی ایران بردارد و بکشد؟
پاسخ این پرسش را تنها زمان و انتخابهای پسین او رقم خواهد زد.
آیا جنبش زن، زندهگی، آزادی و مرگ دردناک اما پرحماسهی زنانی همانند ژینا، سارینا، نیکا، غزاله، اسرا، حدیث، مینو و.. در ترکیب خود با دو زن بزرگ زندهگی وی یعنی پریسا و ریرا در پهنهی سیاست ایران بازیگری را آفریده است، که بتواند در آفرینش ایران آزاد و دمکراتیک و حقوقبشر محورآینده نقشی برجسته بازی کند؟ یا او هم همانند بازیگران دیگر پهنهی سیاست در ایران سرانجام در لابهلای چرخدهندههای کهنه، ناکارآمد و خاک گرفتهی سنت و سیاست سنتی در ایران از پای خواهد افتاد و یک ناکام دیگر به خیل ناکامان گذشته افزوده خواهد شد؟
پاسخ این پرسشها هم برای آینده خواهد ماند؛ اما هم انتخابهای او و هم انتخابهای ما در نوشتن و آفریدن آن پاسخ دخالت خواهد کرد. سیاست بازی بزرگان و خدایگان است؛ و برای توسعهی سیاسی باید ابزار بزرگی و خدایگانی فراهم آید.
من به عنوان یک سیاستمدار و نویسنده اگر جای او بودم؛
یکم. به این زودیها به ایران بازنمیگشتم. (۱)
دوم. هرچه زودتر برنامهای شفاف و روشن برای برساختن یک نهاد سیاسی جدید را اعلان میکردم. (۲)
سوم. در اولین فرصت، حسابی بانکی و شفاف تاسیس میکردم و از دوستان و همراهان تقاضای کمک مالی میکردم. (۳)
چهارم. با همهی گروههای سیاسی که میپذیرند در ایران آینده متعهد به تعادلات دمکراتیک و مناسبات حقوقبشری همکاری و سیاستورزی کنند، وارد گفت و گوهای جدی و سازشهای جدیتر میشدم. (۴)
پنجم. با همکاری گروههای سیاسی موجود، نهاد یا گروهی خودبسنده و حرفهای را برای نوشتن یک پیشنویس و سند همکاری آینده و چهارچوبی برای همکاری و همراهی هم در مسیر برانداختن جمهوری اسلامی و هم برای برساختن دمکراسی تدوین میکردم. (۵)
ششم. و در عالیترین شکل ممکن، اگر همهی کارها خوب پیش میرفت، به برگزاری یک انتخابات در تبعید در میان ایرانیان داوطلب و مشتاق خارج از کشور دست میزدم و راه آینده را هم شفافتر و هم هموارتر میکردم (۶)
هفتم. اسماعیلیون به جای وقت تلف کردن در مذاکره، گفتوگو و حتا فشار و اعتراض به کشورهای گوناگون غربی برای تجدید نظر در روابط خود با جمهوری اسلامی ایران که هم برای مردم ایران و هم برای دولتها دمکراتیک ممکن است پرهزینه باشد، باید از دولتهای دمکرات بخواهد که رابطهی انتقادی با جمهوری اسلامی ایران داشته باشند و در مناسبات خود استقرار دمکراسی و رعایت حقوق بشر را به بخشی گفتوگو تبدیل کنند. (۷)
دشواری کار سیاسی در ایران امروز تنها نداشتن آدمهای برجسته و کاردان نیست، نبود نهادها و منابع قدرت ملی و مدرن هم هست. اگر حامد اسماعلیون و هواداران او برای ادامهی این کار جدی هستند، (که همهی نشانهها خوشبختانه نشان میدهد هستند) باید از حرف و شعار فاصله بگیرند و به برساختن و آفریدن آن نهادها و قدرتها اهتمام نشان دهند. اگر میخواهیم آنچه بر خمینی و همراههان او پس از بازگشت به ایران گذشت، برما نگذرد، باید پیش از بازگشت به ایران آنراههای شکست، انحراف و ناکامی را مسدود کنیم. و چه چیز مهمتر از برساختن منابع قدرت مدرن و مستقل! بدون آفریدن و داشتن پیشنویسها، نهادها، و منابع قدرت جدید و شفاف و خودبسنده، مجبور به تکرار تاریخ خواهیم شد. (۸)
پانویسها
۱- گزارشها و ادعاهایی هست که نشان میدهد، حامد اسماعیلیون قصد بازگشت به ایران را در آیندهای نزدیک دارد. چنین اقدامی به منزلهی خودکشی است. زیرا جمهوری اسلامی هم بسیار نادان است و هم عمیقن زخمی! جمهوری اسلامی در کشتن او لحظهای درنگ نخواهد کرد.
۲- برساختن یک نهاد سیاسی مدرن و قدرتمند و نیز داشتن یک نقشهی راه شفاف، مدرن و دمکراتیک دشوارترین گام گذار دمکراتیک در هر جامعهای است. بدون داشتن این پیشنیازهای مهم و سرنوشتساز هر بازیگر بزرگی هم در جایگاه اتهام است و در همسایهگی خطر. دشواری کار سیاسی، دشواری آفریدن همین نهادها است. من به خدا هم در نبود نهادهای سیاسی شناسنامهدار، مستقل و کارآمد، اعتماد نمیکنم. ممکن است، در شرایط ویژهای (در نمونههای ملی یا بینالملی) بدون این دست اقدامات کار پیش رفته باشد، یا حتا امروز ممکن است بخت به ملت ما رو کند و کار پیش برود، اما هم نمیتوان منتظر این دست بختها نشست؛ و هم اگر چنین بختی نصیب ملت ایران شود، به آسانی از دل آن دمکراسی بیرون نمیآید. پیوند انقلابیهای امروز با منابع محدود قدرت سنتی، برآمدی بیش از بازسازی استبداد در شکل و شمایل تازه و بازگشت سنت نخواهد داشت. جامعهی مدرن را با آدمهای مدرن؛ و آدمهای مدرن را با آفریش منابع قدرت مدرن باید ساخت. اگر حامد اسماعیلیون یا هر رهبر سیاسی دیگری همانند خمینی به قدرت برسد، فرجام او هم (در حاصل ضرب متغیرهای تازه) چندان متفاوت نخواهد بود. اگر ایرانیان در آفرینش و تولید منابع قدرت نوین و مدرن ناکام بمانند، هر کس به منابع قدرت سنتی (داخلی یا خارجی) نزدیک شود، کاری بیش از دامن زدن به دور تازهای از عصبیت قومی و غارت ملی نخواهد داشت و نخواهد کرد.
۳- همچنان که قدیمیها به درستی گفتهاند: بیمایه فتیر است. بدون داشتن یک حساب مالی شفاف و قدرتمند، هم سلامت این حرکت به خطر خواهد افتاد و هم توان ادامهی کار به زودی ازمیان خواهد رفت. آفریدن منابع قدرت مدرن و مستقل در شرایط موجود تنها از یک راه ممکن است. ایرانیان باید برای سرمایهگذاری سیاسی در ایران آینده پا پیش بگذارند. و ایرانیان بیرون از کشور باید در این مسیر پیشقدم شوند. توسعهی سیاسی اگر قرار است در ایران رخ دهد، باید از طریق سرمایهگذاری سیاسی و سرمایهگذاری ملی در پهنهی سیاست رقم بخورد. در فرهنگهای سنتی توسعهسیاسی منوط و موکول به کسب قدرت (و منابع ثروت) است! یعنی سیاستمدارها ادعا میکنند و وعده میدهند که اگر به قدرت برسند، به تروزیع ثروت خواهند پرداخت، جامعه و پهنهی سیاست را آزاد میکنند و آزاد میگذارند. اما مساله همین جاست! اگر فرایند آزادسازی برآمد اصلاحات پیگیر و آرام نباشد، آزاد سازی جامعه و سیاست، به آزادسازی نیروهای شر و ویرانگر هم میرسد! آنگاه جامعه در بهترین حالت باید میان امنیت و آزادی دست به انتخاب ببرد؛ و همه میدانیم برآمد این انتخاب چیست! دور تازهای از چرخهی تسلیم و خشونت و غارت ملی.
۴- از فرایند گفتوگوهای ملی نمیتوان پرهیخت، یا گریخت؛ گفتوگو ومناسبات آن است که در جایی به دمکراسی و تعادلات آن میرسد. اگر امروز تن به گفتوگو و سازش با گروهای دیگر ندهیم، فردا باید در ایران با آنها بجنگیم. رهبران سیاسی موجود و بالقوه اگر امروز که بیرون از قدرت ایستادهاند نتوانند، با هم گفتوگو و سازش کنند، فردا هم نمیتوانند. گفتوگوهای ملی پیشنیاز ضروری فرایند برساختن دمکراسی و گذار دمکراتیک هستند؛ بسیاری از بازیگران ملی و منطقهای آینده در و از خلال همین گفتوگوها آفریده میشوند. با بالا آمدن کسانی همانند حامد اسماعیلیون در پهنهی سیاسی ایران، نباید گرفتار این توهم شویم که سیاست را میتوان و باید با آوردن آدمهایی بیرون از گود سیاست سروسامان داد! این توهم هم نادست است و هم خطرناک! نادرست است، زیرا سیاست امری حرفهای است؛ و همانند هر حرفهی دیگری باید به دست حرفهایها و حساب و کتاب آن حرفه سپرده شود. سیاست پهنهی پهنهها است! یعنی هم همانند پهنههای دیگر است (و همانند آنها باید خودبسنده باشد)؛ و هم مهمتر از پهنههای دیگر است. زیرا داوریها و سازشهای بنیادین در این پهنه رقم میخورد. بدون داشتن بازیگران، مدیران و مناسبات حرفهای کارآمد و دمکراتیک، کار پیشنخواهد رفت. پسند و انتخاب مردم در دمکراسیها البته بسیار مهم است، اما اگر سیستم خودبسنده، کارآمد و حرفهای نباشد، انتخابهای دمکراتیک هم بخشی از پازل ناکامی خواهند بود.
۵- اگر امروز نتوانیم بر سر یک سند شستهرفته مذاکره و مصالحه کنیم، فردا هم نخواهیم توانست. اگر امروز نتوانیم پیشنیازها و امکانات ملی لازم و کافی برای آن را فراهم کنیم، فردا گروه یا جریانی که هژمونی و چیرهگی (یا خیال و برآورد آن را) دارد، به ضرب ضرورت یک تصمیم قاطع و فوری (و اهمیت امنیت) کار را به یکهتازی خود خواهد کشید و یک بهار آزادی دیگر حرام خواهد شد.
۶- اگر بتوانیم در خارج از ایران ترکیب مناسبی از سرمایهگذار مالی-سیاسی و انتخاب دمکراتیک برای مدیریت آن را سامان دهیم؛ بخش مهمی از فرایند گذار دمکراتیک را پیش بردهایم؛ و ایران را کموبیش با نمایش یک جایگزین مدرن و قدرتمند آزاد کردهایم.
۷- خواست جریانهای تندرو از کشورهای غربی برای پایان دادن به رابطهی خود با جمهوری اسلامی ایران هم غیرواقعبینانه است و هم خطرناک. غیرواقع بینانه است، زیرا کشورهای غربی اگر بخواهند به تجدید نظر در رابطهی خود با کشورهایی همانند ایران بپردازند، باید رابطه خود را با کشورهای بسیاری پایان دهند. این دست راهبردها حتا اگر امکان پذیر باشد (که نیست) خطرناک است و مناسبات جهانی را ناپایدارتر از آنچه هست، میکند. از اتفاق هرچه قدر کشورهایی همانند ایران در ارتباطات جهانی درگیرتر و پرکنشتر باشند، در عمل امکانات آنان برای کاربرد خشونت و سرکوب مخالفان محدوتر خواهد شد؛ و حسابکشی از آنان آسانتر خواهد بود. به مناسبات ایران با نهادهای ورزشی جهانی نگاه کنید؛ ایران هر روز بیشتر از دیروز مجبور است به مناسبات و تعهدات بینالمللی وفادار باشد. و از طرف دیگر این دست رابطهها در عمل به آفرینش شخصیتهای ملی و بینالمللی بزرگی میانجامد که میتوانند منتقد و بلای جان جمهوری اسلامی باشند.
۸-ممکن است برخی از منتقدان یا حتا دوستان حامد اسماعیلیون ادعا و استدلال کنند که اگر حامد هم بخواهد همانند سیاستمدارها پیش برود، چه تفاوتی با آنها دارد؟ و چرا مردم باید به او اعتماد کنند؟ این دست پرسشها فربودی و واقعی هستند؛ اما آن قدر فربودانه و واقعبینانه نیستند که به تعطیل سیاست کشیده شوند! دشواری سیاست و سیاستورزی، درست یافتن راههایی در پهنهی سیاست است، که به آنجا نرسد. به زبان دیگر، بهشت توسعه سیاسی یعنی گذار پیروز از همین دشواریها. با بیرون آمدن از پهنهی سیاست یا بیرون آمدن از مناسبات سیاسی کار خرابتر خواهد شد. سیاست با سیاستورزی کارآمدتر و به روزتر اصلاح میشود. رهبران جدی سیاسی در ایران تنها با برساختن نهادها، سازشها و منابع قدرت جدید است که میتواند متفاوت از سیاستمدارهای سنتی و معطوب به منابع سنتی عمل کنند؛ وگرنه دیر یا زود به سرنوشت شوم پیشینیان مبتلا خواهند شد. سیاست ستون فقرات هر جامعهای است؛ و توسعه سیاسی عالیترین و دشوارترین گام توسعه است. (کسانی که فرهنگ را مهمتر از سیاست میدانند، هنوز درک مدرن و به روزی از سیاست و امر سیاسی ندارند. آنها مناسبات و تعادلات دمکراتیک و الزامات برساختن آن را هم نمیشناسند.)
اکبر کرمی
زندهام تا اعتراض کنم، طاهره بارئی
آیا عوامل پیروزی جنبش را فراهم کردهایم؟ حمید رفیع