آیا پردهها مثل دوران انقلاب که از کودتای "شاه" علیه جنبش ملی کردن صنعت نفت برای استقرار استبدادش کنار رفتند، امروز هم از روی کودتای علیه انقلاب برای تداوم حاکمیت استبدادی کنار میروند؟
آیا ملت ایران فهمیده که ۴۰ سال پیش فرصتی تاریخی برای جلوگیری از تأسیس استبداد توسط تمامیت خواهان کودتاچی را از دست داد و امروز برای نجات وطن و خود هر چه زودتر میبایست استبداد را در عینیت و در ذهنیت، نابود سازد؟
آیا ملت ایران با وجود جنبشهای آزادی بخش، پی به ضعفهای خود که هر بار امکان کودتایی جدید را به عدهای تمامیت خواه وابسته، برای تأسیس استبداد جدیدی دادهاند که قدرتهای جهانی بر آنها آگاه بوده و هستند برده است، و در رفع آنها تلاش کرده و میکند؟ آیا ملت ایران پی برده که علت نشناختن ضعفهایش، رها کردن تجربه هر بار بدون شناختن علتهای شکست، بدون درس گرفتن از تجربه بعد از شکست، بوده است؟
آیا ملت ایران فهمیده است که تنها با ادامۀ تجربۀ انقلاب میتواند ضعفها که علت شکست تجربه و تأسیس استبداد جدید شدند را به قوت بدل کند و بدین صورت دست قدرتهای خارجی و مزدورانشان را از دخالت در امور وطن کوتاه سازد؟
آیا ملت ایران پی به این مهم برده است که شکست در تجربه میتواند پلۀ رسیدن به موفقیت شود؟
آیا ملت ایران به این مهم رسیده که استقلال و آزادی دو سوی یک سکه هستند و نمیتوان یکی را بدون دیگری بدست آورد؟
آیا ملت ایران پند حکیم فردوسی که برای جنبش همگانی، نیاز به کاوه و فریدون و خواستهای مشترک برای پیروزی جنبش دارد را در مد نظر دارد؟
آیا دانشجویان به نقش مهم خود در این زمان به عنوان کاتالیزر تبدیل اعتراضات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی با آگاه سازی جامعه به حقوقش به اعتراضات سیاسی، آگاه هستند؟
از نظر من عوامل پیروزی جنبش عبارتند از:
- داشتن اعتماد به نفس، یعنی جستجوی توانایی فقط در خود،
- داشتن فکر راهنما بر پایه استقلال و آزادی که امکان میدهد هر عملی را با این اصول بسنجیم، امکان میدهد هم نتیجۀ عمل درکوتاه مدت و هم در دراز مدت ارزیابی شود، تا آینده را قربانی لحظه حال نکنیم،
- رها نکردن تجربه در پی شکست و شکست در تجربه را پله رسیدن به موفقیت دانستن، چرا؟ چون قوتها و ضعفها نمایان میشوند و در ادامۀ تجربه، اشتباهات تصحیح، ضعفها به قوت تبدیل شده، و قوتها حفظ میشوند.
- موانع رسیدن به آرمان هایی چون استقلال و آزادی نمیبایست خود هدف بشوند و ما را از اهداف و وسایل متناسب به اهداف اصلی مان دور بسازند تا وسیله هایی که بیان استقلال و آزادی و خشونت زدایی هستند، همیشه استفاده شوند، و در واکنش ظلم استبداد از وسایل استبداد استفاده نشود که اگر شود همجنس مستبدان میشویم.
پند حکیم فردوسی برای جنبش همگانی را در مد نظر دارم:
۱- میبایست خواستهای شفاف برای آیندۀ وطن و خود تعریف کنیم. اگر جامعه آن خواستها را خواست خود ببیند، یک شرط جنبش همگانی بدست آمده است. آیا خواست حق من کو؟ برای ساختن ایران مستقل و آزاد که در آن هر ایرانی از هر جنسیت، قومیت، دین یا مرام، دارای حقوق برابر به عنوان بشر و شهروند است، حقوق ملی محور تصمیم گیری برای وطن میباشد، حقوق طبیعت از حقوق بشر جدا ناپذیراند، و این حقوق ماورای دین یا مرام که هر ایرانی با شناخت انتخاب کرده میباشند، که نهاد دولت از دین و مرام جدا هستند؛ امروز خواست جامعه شدهاند؟ اگر آری، یعنی جامعه اینبار تصمیم گرفته یکی از ضعفهای تاریخیش را رفع کند و تجربه را در نیمه راه رها نسازد، تجربۀ انقلاب را ادامه دهد تا هم اشتباهات تصحیح شوند و هم ضعفها بالاخره رفع شوند. اما این مهم نیاز به رهبری جعمی دارد. بجای رهبر ساختن و آلت فعل او شدن، میبایست هر ایرانی در تصمیگیری و اجرایِ تصمیم شریک باشد و اجازۀ بت سازی از شخصی داده نشود.
۲- تقویت و شناساندن نیروی جانشین که کنار مردم بعد از گذار از استبداد مانع ایجاد خلا میشود و اجازۀ ساختن ایران مستقل و آزاد را میدهد. وقتی خواستها شفاف بگردند، جامعه نیروی جانشین متناسب با خواستهایش را انتخاب میکند.
۳- کاوه کسی بود که مردم به او اعتماد داشتند و وقتی خواستهایش را مطرح کرد، شنیده شدند. معتمدین مردم در داخل کشور، خارج از استبداد و خارج از وابستگان به قدرتهای خارجی است که خواستها را شفاف میگویند.
رمز تغییر، تغییر در پندار است، تا اصالت دادن به زور را در پندار پاک نسازیم، سعی در انسان مستقل و آزادِ دارای حقوق نکنیم، توان تغییر دادن پیدا نمیکنیم.
بدون عوامل ذکر شده، تغییر در شکل ممکن است، اما نه در محتوی.
سال ۵۷ وجود بخشی از این عوامل، استبداد شاه را برد، اما قدرتهای خارجی، آگاه از ضعفهای تاریخی ما که خود ما بعلت رها کردن تجربه، بعد از هر شکست شناسایی نمیکنیم، این عوامل پیروزی را با رهبر سازی، خشونت طلبی را انقلابی خواندن و بجای خشونت زدایی قرار دادن، از ما گرفتند و شکست را تحمیل کردند.
قدرتهای خارجی شاه را نبردند، ما بردیم، اما آنها از ضعفهای ما برای منافع خود، استبداد را با کمک عدهای تمامیت خواه خیانتکار برگرداندند و تا امروز در حفظ آن تلاش کرده و میکنند.
آیا بالاخره میخواهیم برای رها شدن از استبداد در پندار و در عینیت تغییر کنیم؟ آیا تصمیم گرفتهایم که تبلیغات قدرتهای خارجی در محکوم کردن تجربۀ انقلاب را از ذهن خود بیرون کنیم و با ادامه دادن به تجربۀ انقلاب، آگاه به ضعف هایی که علت شکست و تأسیس استبداد جدید شدند، آنها را اگر ممکن است به قوت بدل سازیم، و اگر نه رفع کنیم؟
آیا عوامل پیروزی را با درس گرفتن از تجربه میخواهیم دوباره بدست آوریم؟ پاسخ به این پرسشها است که آینده را تعریف میکند، و نه خشونت و فریب استبداد و قدرتهای خارجی حامیش.
شاد باشید.
حمید رفیع