جناب احمد زید آبادی در آخرین پُست های تلگرامی شان یکی با عنوان «برخی بازخوردهای یک مناظره و یک دعوت» و دیگری با عنوان «خوب است اما برای همسایه»، تعدادی از نظرات موافق و مخالف حضور ایشان در گفت و گوی تلویزیونی را درج کرده اند و نتیجه گیری هایی فرموده اند که موضوع این مطلب است.
یکی از بازخوردهایی که ایشان اقدام به درج آن کرده اند، نظری ست که من -ف. م. سخن- در باره ی حضور ایشان در تلویزیون حکومت نکبت داشته ام. این نظر به طور کامل درج نشده، بلکه نیمی از حرف من و نیمی از حدس و گمان ایشان تشکیل شده که از این قرار است:
«دیگه حالا هر ننهقمری از راه رسیده، میخواد جنبش راه بندازه! تو اصلاً چه عددی هستی که بخوای جای بزرگانی مثل .....بگیری؟ یک هزارم شجاعت آنها را هم نداری! بنازم به جسارت و شجاعتشون که از همون خارج از کشور رژیم را حسابی ترساندن!...
امان از این سندروم استکهلم! قربانی اینطور به جلادش وابسته بشه که طرفدار جنبش خشونت پرهیزی بشه؟ اون هم تو این شرایط که دارن بچههای مردم را تو خیابونا میکشن؟» [پایان نقل قول از آقای زیدآبادی]
نظر به این که موضوع «ننه قمر» و «سندروم استکهلم» را من در نوشته ام آورده بودم، حدس می زنم که این قسمت از نظرها مربوط به نوشته ی من باشد. البته چون نیمی از نظرهایی که در بالا خواندید، از من نیست، امیدوارم اشتباه کرده باشم و کسان دیگری از واژه های «ننه قمر» و «سندروم استکهلم» استفاده کرده باشند و من بی جهت این ها را به خودم گرفته ام که همینجا رسما به خاطر این اشتباه از ایشان عذر می خواهم.
اما نتیجه گیری ایشان:
«آنها [طرفداران خشونت] از راه دور، بیوقفه و خستگیناپذیر جوانان داخل ایران را به حضور در خیابان و درگیری با نیروهای امنیتی و انتظامی و نادیده گرفتنِ توصیههای مسالمت جویانه فرا میخوانند و این شیوه را تنها راه نجات ایران معرفی میکنند. نتیجۀ این کار روشن است: بازداشتهای گسترده، حبسهای طولانی، ضرب و جرح و احیاناً قتل. در واقع آنها به صراحت، جوانان ما را تشویق میکنند که خود را در معرض بازداشت و انواع ضرب و جرح و احیاناً قتل قرار دهند. فرض کنیم که اصلاً این کاری درست و تنها راه نجات ایران است. خب چرا خودشان این "وظیفۀ مقدس" را شخصاً به عهده نمیگیرند و با تشریففرماییشان به داخل کشور، به مصاف لباس شخصیها و دیگر نیروها در خیابان نمیروند؟ لابد خواهند گفت؛ اگر ما وارد کشور شویم، دستگیر و زندانی و چه بسا اعدام خواهیم شد؛ پس صلاح این است که خود را به مخاطره نیاندازیم و از همین راه دور زنان و جوانان کشور را تشویق به "جانفشانی" و از آنها حمایت کنیم! عجب! مرگ خوب است اما برای همسایه!» [پایان نقل قول از آقای زید آبادی]
باز، نظر به این که ایشان نظرهای مختلفی را درج کرده اند این احتمال هست که اصولا نتیجه گیری ایشان به این نویسنده -یعنی ف. م. سخن- مربوط نباشد که باز در اینجا از ایشان به خاطر این بد فهمی عذرخواهی می کنم اما اگر نظر به صحبت های من دارند، هم نظری که از من درج کرده اند دروغ و نصفه نیمه است و هم نتیجه گیری یی که فرموده اند یاوه ای بیش نیست.
من، در طول ۴۰ سال نوشتن، این قدر مار خورده ام که افعی شده باشم، و موقع نوشتن تک تک جملات و کلمات، حواس ام هست که طرف مقابل، اعم از دشمن حکومتی، مخالف و منتقد غیر حکومتی و بعضا بد تر از حکومتی، چه چیزهایی در ذهن اش موقع خواندن آن جملات و کلمات پدیدار می شود لذا حواس ام شش دانگ جمع است که سوتی یی ندهم که فردا از عهده ی جوابگویی اش بر نیایم.
یکی از موارد ی که بسیار بر آن دقت می کنم موضوع تشویق جوانان و مردم به انجام کارهایی ست که برای آن ها خطر آفرین است و یا خود من، توانایی یا شجاعت انجام آن را ندارم.
در مطالب مربوط به حوادث اخیر هم در یکی دو مطلب خطاب به بچه ها نوشته ام:
حالا که تصمیم گرفته اید در خیابان باشید و برای فردای بهتر بجنگید... این حرف ها را می زنم که کل حرف ها هم توصیه هایی ست برای حفظ جان شان در برخورد با عوامل حکومت نکبت.
به اعتقاد من، که بسیار هم بر آن پای می فشارم بچه ها یا نباید به خیابان بروند، یا اگر می روند باید خود را برای انجام یک جنگ نابرابر و تن به تن آماده کنند.
آن ها جان شان را از سر راه نیاورده اند که آن را آسان از دست بدهند و پدر مادر خود را به عزای همیشگی بنشانند.
آن ها «اگر تصمیم گرفته اند برای آینده ی بهتر» به خیابان بروند، باید بجنگند. من روش های جنگ خیابانی را به آن ها نشان داده ام. از ساختن کوکتل گرفته تا چگونگی درگیری فردی یا حد لگد زدن به وسط پای کسی که اقدام به دستگیری می کند.
من هرگز و هرگز و هرگز کسی را تشویق به به خیابان رفتن نمی کنم، چون اولا کسی به تشویق من توجه ندارد و به گفته ی من به خیابان نمی رود یا از آن دور نمی ماند، ثانیا چون خودم به قول جناب زیدآبادی در خارج نشسته ام، هرگز و هرگز و هرگز از راه دور نمی گویم لنگ اش کن.
نه آقای زیدآبادی! من -ف. م. سخن- نویسنده ای مسوول هستم، و حواس ام شش دانگ به این موضوعات هست و شما و بزرگ تر از شما هرگز نخواهید توانست از من آتو بگیرید و دست مرا به خون بچه ها آغشته کنید مگر این که به دروغ متوسل شوید.
تمام تلاش من این بوده و هست که خون کسی خاصه خون همسایه بر زمین ریخته نشود، و کسی به زندان نیفتد، و کسی شکنجه نشود و مشاهده ی این تلاش، اگر نظر دهنده صادق باشد، در اینترنت امکان پذیر است.