ترجمهی علی شبان
یادداشت مترجم:
پیش از علی خامنهای، رهبر انقلاب اسلامی که قیام کنونی را توطئههای طراحی شدهی «دولتهای دشمن» انقلاب میخوانَد، روح الله خمینی، زنانی را که از حجاب اجباری سر باز میزدند، با همین عبارات تعریف میکرد. مضامین و عبارات به کار گرفته شده توسط این دو رهبر، سر از دانشگاههای ایالات متحده و اروپای غربی و بویژه در محافل چپ ِ به اصطلاح «پسا استعماری»، گسترش شایان توجهای پیدا کرد: همبستگی زنان غربی با خواهران مسلمانشان، برای همدلی با آنها و تحقیری که از حجاب اسلامی تحمل میکنند، زمینهساز پشتیبانی از زنان مسلمان شد. و این نگاه وُ نظر نسبت به آنها تا آنجا پیش رفت که مخالفت با حجاب را موجب ایجاد ِ حس ِ نژاد پرستانه از سوی آنها دانستند. ژان بیرنبام
پس از گذشت ِ بیش از یکماه از خیزش زنان در ایران میتوان به روشنی به این نتیجه رسید که آنها با به زیر سؤال بردن الزامی بودن حجاب، علیه کل سازمان سیاسی، مذهبی، و اجتماعی، میخروشند. اسمین لاشر Smain Laacher، جامعه شناس و استاد ممتاز دانشگاه استراسبورگ در فرانسه، معتقد است که تاریخ تکرار نمیشود و ایران ۲۰۲۲ دیگر ایران ۱۹۷۹ نیست. از زمان روی کار آمدن روح الله خمینی و در دست گرفتن قدرت دنیوی و معنوی توسط او، اعتراضات مردمی فراوان بوده و زنان همواره در آن حضور گسترده داشتهاند.
از آن زمان تاکنون، وضعیت اقتصادی و اجتماعی در شهر و روستاهمچنان رو به وخامت گذاشته است؛ که علت آنرا نباید تنها در محاصرهی اقتصادی آمریکا جستجو کرد. از سوی دیگر، آزادی فکر کردن، ابراز وجود، نوشتن و نشروُ پخش آن با خشونت و سرکوب همراه بوده است. همجنسگرایان در میدانهای عمومی به دارآویخته شده و بسیاری از روزنامه نگاران زندانی شدهاند. و همزمان، حرکات اعتصابی رشد فزایندهای داشته است. افزون بر این، کثرت گرائی حوزههای (سیاسی، اقتصادی، حقوقی) در جهان امروزی، فرایندی است که ضربات جهانی سازی سرمایه داری به آن شتاب بیشتری بخشیده است. معترضان ایرانی به لطف پیشرفت فناوری ِ اطلاعات و ارتباطات و دسترسیی نسبتاً مقرون به صرفهی آمد وُ شد به سایر کشورها، میدانند چگونه با سایر سبکهای زندگی ارتباط برقرار کنند. در یک کلام، با بهره وری از همهی راهها، برای با دیگران بودنِ، هیچ چیز از آنها نمیتواند پنهان نگه داشته شود: نه بی عدالتی، نه فساد جامعه و حکومت، و نه امکان همبستگی سیاسی که در اینجا وُ آنجا در جهان خود را نشان میدهد.
در ایران چون در فرانسه، ادیان و ''لائیسیته'' در دل ِ بحث وُ جدل جامعه قرار گرفتهاند. اکثریت قریب به اتفاق جامعه ایران، بویزه سازهی مدنی آن، امروزه آمادهی جدایی بین قدرت دنیوی و قدرت معنوی هستند. جدایی بین قانون و قواعد خدا و قانون مردان و زنان در یک جامعه؛ باید از ساختار درست ایرانی آن جای خود را پیدا کند و هیچکس نباید در این اصل اساسی و اولیه شکی به خود راه دهد. آنچه در ایران ِ امروز، طی چند هفته گذشته، میگذرد، مهمترین و تأثیر گذارترین انقلاب فمینیستیی پیشرفته در کره زمین است: چرا که زنان میخواهند از یوغ اطاعت کورکورانه، آزاد شوند.
این جامعه شناس برجسته فرانسوی، گسترش این خیزش را فراتر از حجاب و چند تار موی زنانه میبیند و حضور مردان در کنار آنها را اثبات این نظر خود میداند: در این مبارزه چیزی که چشمگیر است، زنان «مکمل» مردان نیستند، که در اکثر موارد چنین بوده است و مردان، سرپرستی و مراقبت را به عهده میگرفتند. این بار، این مردان هستند که به مبارزه رنان «پیوند» میخورند. این پیکربندی منحصر به فرد، به این معنی است که نقد ِ رادیکال ِ نظم دینی، بنا به تعریف نابرابر و ظالمانه - که تنها با به خطر انداختن جانت میتوانی در میدان حاضر باشی - یک نقد سیاسی است که تلاش میکند مسألهی برابری جنسیتی را باز تعریف کند.
چالشی که ایرانیان در تلاش برای بر گرفتن آن هستند، چیزی کمتر از یک وظیفه عظیم ایجاد کثرت گرایی دموکراتیک در یک جهان ِ با هم بودن و بهم پیوند خوردن نیست. اینجاست که جهانی بودن مبارزهی این زنان و فراتر از آن، همه زنان ساکن در جهان اسلام، چهره نشان میدهد. مبارزات آنها- که در فضاهای خصوصی و عمومی آشکار میشود و هر بار به گونهای دیگر نوسازی میگردد- سهم به سزایی در بحثهای مدرنیته وُعقلانیت و یا جهانشمولی وُ نسبی گرایی دارد.
فهمی که قدرتمندان مذهبی ایران از اسلام دارند، درواقع مبتنی بر نا مرئی نمایاندن زنان به عنوان زن، از شکل بدن و چهرهشان میباشد. از این منظر، زنان باید نقاب بپوشند تا دین را به عنوان نظم «طبیعی» جهان که بر همگان تحمیل شده است، به نمایش بگذارند. همچنین در ایران - و به طور کلی در جوامعی که تحت قوانین اسلامی اداره میشوند- حجاب لزوماً نوعی مفهوم اساسی را تشکیل نمیدهد و نباید هم چنین باشد؛ ولی میتواند در جوامعی که اسلام در آنها حکمفرماست، درک تقریباً آنیی روابط سلطهی نمادین و ظاهری را ایجاد کند. ولی حجاب تنها یکی از عناصر فرعی در میان سایر تنگناها ئی است که بر زنان تحمیل میشود. بنابراین، اصولاً نهی کردن یا از بین بردن حجاب باعث تمی شود که قدرت نظام دینی و تصور آن از رابطه فرمانده و فرمانبردار به طور خود به خودی و ناگزیر، خدشه دار شود. ع. ش
***
و اینک مقالهی ژان برنبام، نویسنده و روزنامهنگار نام آشنای لوموند را میخوانیم. این مقاله در شماره ۲۰ اکتبر ۲۰۲۲ در آن روزنامه منتشر شده است:
روز ۸ مارس ۱۹۷۹، کِیت میلِت (۱۹۳۴-۲۰۱۷) Kate Millett، فمینیست امریکایی، همراه با زنان ایرانی که برای اولین بارروز جهانی زن را در آنجا جشن میگرفتند، راهپیمایی کرد. این روشنفکر سرشناس که نویسندهی کتابی در مورد مرد سالاری است، قصد داشت همانگونه که در خط مقدم مبارزه زنان در زمان شاه حضور داشت، اکنون نیز در کنار آنها که به زورگویی حکومت جدید اسلامی معترضند، حاضر باشد. آن روز کِیت میلِت و دوستان ایرانیش شاهد خشونتُ شبه نظامیان رژیم اسلامی بودند که فریاد میزدند: «یا روسری، یا توسری»
کِیت میلیت که هم یک آمریکایی بود و هم همجنس گرا، با تهدید رژیم اسلامی، فرار را بر قرار ترجیح داد و به عنوان عامل خارجی، از ایران اخراج شد. او در داستان زیبایی به نام «در ایران، زنان ۱۹۸۱از خود میپرسد: «من واقعاً نمیدانم این عبارات چه معنایی دارند، کار گزار دولت بیگانه و یا عامل امپریالیسم جهانی؟ توطئهها و تهاجمات ایدئولوژیک؟ آیا فمینیسم بینالمللی کارگزارانی دارد که من از آن بی خبرم؟» البته، تنها آنها نبودند که از چنین واژههای پر ابهام و بیمعنی استفاده میکردند، اینها مضامین آشنایی هستند که از نخبگان غربی نیز شنیده میشود.
همدستان سلطهی ''سفیدها''
پیش از علی خامنهای، رهبر انقلاب اسلامی که قیام کنونی را توطئههای طراحی شدهی «دولتهای دشمن» انقلاب میخواند، روح الله خمینی، زنانی را که از حجاب اجباری سر باز میزدند، با همین عبارات تعریف میکرد. مضامین و عبارات به کار گرفته شده توسط این دو رهبر، سر از دانشگاههای ایالات متحده و اروپای غربی و بویژه در محافل چپ ِ به اصطلاح «پسا استعماری»، گسترش شایان توجهای پیدا کرد: یکدسته از فعالان فمینیستی که ادعا میکنند به یک فمینیسم جهانی تعلق دارند، به منظور پشتیبانی از حجاب، ایدهای مطرح میکنند چون، «بدن من متعلق به من است»، که باید در همه جا و به طور یکسان از آن دفاع کرد. همین فمینیستهای جهان گرا معتقدند آنهایی که چنین نمیکنند کور دلانی هستند که چشمبند غربی دارند و زیر سلطهی «سفید ها» قرار دارند.
در معتبرترین دانشگاههای آمریکا، چنین بحثی موضوع بسیاری از سخنرانیهای علمی است. هر چند که در فرانسه، موضوع پسا استعماری آثار کمتری را تغذیه کرده است، با وجود این، الهام بخش بسیاری از مقالات متعهد و چند کتاب در این زمینه بوده است. رساله کوتاهی با عنوان «فمینیست سفید و سلطه» در سال ۲۰۱۲، از دوتن نویسندهی فرانسوی - فلیکس بُوگجیو اّوانژه اِپه و استیلا ماگلیانی بلکاسم- منتشر شد. هر چند که از خِرد ورزی پُر باری برخوردار نبوده است، لیکن تزی را مورد توجه قرار داده که به خوبی فرموله شده است: «وسواس» فمینیستها برای حجاب اسلامی، نشان دهندهی «پیوستن» آنها به سمت یک مؤسسه استعماری و نژاد پرستانه است.
فمینیستهای جهان گرای قابل سرزنش
از آن هنگام بود که ما به متنهای دانشگاهی، ژورنالیستی یا سیاسی بر خوردیم که کما بیش همان ایده را نشت دادند: حوریا بوتلجا Houria Bouteldja، بنیان گذار «حزب بومیان فرانسه» [ ضمن نوعی همصدایی با فمینیستهای یادشده در بالا] صراحتاعقاید ش را چنین ابراز میکند: «بدن من متعلق به من نیست و هیچ مرجع تربیتی و اخلاقی نمیتواند مرا وادار کند شعاری را که بوسیلهی فمینیستهای سفید طراحی شده است، تائید کنم (.........) من به خانوادهام، به قبیلهام، به نژادم، به الجزایر و اسلام تعلق دارم.»
و او از نوشتن اینکه، محمود احمدی نژاد- رئیس جمهور وقت ایران-، زمانی که در ۲۰۰۷ اعلام کرد «در ایران همجنسگرا وجود ندارد» به قهرمان او بدل شده است، اِبایی نداشت. و مشتاقانه اضافه کرد: «سخنوری رئیس جمهور حکومت اسلامی ایران ضربه کاری به بهره برداری ترقی خواهانهی سفید پوستان، وارد آورده است.»
باید یادآور شد که حوریا بوتلجا- بنیانگذار حزب بومیان فرانسه - به طور علنی توسط شخصیتهای فرهنگی چپ فرانسه مانند کریستین دلفی christine delphy (جامعه شناس)، ایزابل استنگر Isabelle Stinger (فیلسوف) و یا آنی ارنو annie Ernaux (برنده جایزه نوبل ادبیات ۲۰۲۲)، پشتیبانی میشود. نا گفته پیداست که اینگونه موضع گیریها، غیر قابل چشمپوشی است و نقش مهمی را در صحنهی روشنفکری و تفکر مبارزه در این کشور، ایفاء میکند.
از دهههای گذشته، فمینیستهای جهان گرا، خود را ملامت کردهاند که به عنوان سرسپردگان امپریالیسم، آرمان زنان را بهانهای کردهاند تا از مسلمانان استفاده ابزاری نمایند. و اکنون این فمینیستها، بین دو نیرویی که آنها را هدف مشترک خود قرار دادهاند (اسلام گرایی از یک سو، و چپ رادیکال از سوی دیگر) گرفتار شده و نمیتوانند در جهان کنونی، خود را نا مرئی جلوه دهند.
از این منظر، قیام کنونی ایران احتمالا، توازن قوا را تغیر خواهد داد. در روزگاری که زنان ایرانی با به خطر انداختن جان خود روسری از سرشان بر میدارند، چه کسی جرات میکند آنرا «وسواس» ویژهی زنان «سفید» امپریالیست بداند؟ زمانی که دانشجویان دختر در تهران، در حال پاره کردن حجابشان هستند - که اسلام گرایان در هر کجا که میتوانند، آنرا تحمیل میکنند - چه کسی میتواند به خود اجازه دهد به این زنانِ مسلمان، «اسلام هراس» بنامد؟ فرمولی را که همواره برای خاموش کردن صدای مسلمانان علیه اسلامیسم، از آن بهره بر داری میشود.
زنان ایرانی، با سرپیچی از آخوندها، یک ژست انترناسیونالیستیی مضاعف انجام دادهاند: از یک سو، امید را به همه زتانی که از یوغ اسلام گرایان در سرزمین اسلام رنج میبرند، باز میگردانند. و از سوی دیگر، اجرای عدالت را به فمینیستهای غربی نشان میدهند.
زنان ایرانی در ۱۹۷۹ به کیت میلت گفتند: «ما را با آخوندها تنها نگذارید!» و چهار دهه پس از آن زمان، همین زنان ایرانی به خوبی توانستند، تنهایی و خلوت فمینیستهای غرب را بشکنند.
https://www.lemonde.fr/idees/article/2022/10/20/quand-les-iraniennes-volent-au-secours-des-feministes-d-occident_6146573_3232.html
اتحاد با شیطان
تصویر بی حجاب و پیام جدید ترانه علیدوستی