در ایران انقلاب در جریان است. همیشه در علوم اجتماعی اختلاف نظر باقی میماند زیرا از مفاهیم یگانه برخوردار نیستیم و دادههای ما و روش ما متفاوت است. بدون تردید ما در روند انقلاب قرار داریم و این انقلاب میخواهد قدرت هیات حاکمه کنونی را واژگون کند و تمام امتیازات اقتصادی و مالی و سیاسی را از طبقه حاکم سلب کند. افزون برآن، انقلاب ایران پیوند عمیقی با دنیا دارد و پیام آن جهانی است. این انقلاب شکست اسلام سیاسی در جهان است و سرآغاز یک گسست فرهنگی از اسلام قرآنی است. روشنفکران جهان از آن میآموزند. انقلاب اول مشروطه خواهی مترقی بود، انقلاب مذهبی ۵۷ ارتجاعی بود و انقلاب ۱۴۰۱ ضد انقلاب ۱۳۵۷ است. انقلاب شوم اسلامی میخواست تا ایرانیان اعضای بنده امت اسلامی باشند و انقلاب کنونی، ایرانیان را با جهان و دمکراسی پیوندی نیرومند داد.
مفهوم انقلاب و پرسشها
متداول ترین استفاده از کلمه «انقلاب» در علوم اجتماعی به تغییر کم و بیش ناگهانی یک رژیم سیاسی اشاره دارد که عموماً با بسیج تودهای برانگیخته میشود. قدرت سیاسی و طبقه حاکمه واژگون میشوند و جای خود را گروهبندیهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی دیگری میدهند. در این مورد، انقلابها شکلی از درگیری سیاسی داخلی را نشان میدهند که تشخیص آن از قیامها و شورشهای مردمی، جنگهای داخلی یا حتا کودتا همیشه آسان نیست. بنابراین، در ادبیات درباره آنچه که میتوان از بسیاری از جنبشهای تجربی، با عنوان انقلاب طبقهبندی کرد، اتفاق نظر وجود ندارد.
تعریف هایی برپایه تمایزهای ناشی از انقلابها و درگیریهای سیاسی یا برپایه انواع مختلف انقلابها (اجتماعی، سیاسی، مشروطه، محافظه کار و غیره) ارائه میشوند. ولی همین تمایزها اغلب توسط نویسندگان و جامعه شناسان متفاوت دیده میشود و تعریفها مورد انتقاد قرار میگیرند. بررسیهای حقوقی و فلسفی و سیاسی از دیرباز بر تحلیل انقلابها بکار گرفته شده است ولی مکتبهای فکری بینش یگانهای در خوانش انقلابها ندارند. تحلیل جامعه شناختی پدیدههای انقلابی به منزله دور شدن از رویکردها و عمل میدانی است تا بتوان عناصر زیربنایی و ژرف رابازشناسی نمود. ما در نظریه پردازانی مانند کارل مارکس یا الکسیس دو توکویل، پیش سازهایی برای انقلاب پیدا میکنیم. تحلیلگران مارکسیست جزو اولین کسانی بودند که تحلیل جامعه شناختی از انقلابها را ارائه کردند. انقلاب بمثابه یک مدل که در مراحل گوناگون به پیش میرود: تکامل نیروهای تولید، پیدایش تضاد بین نیروهای تولید، روابط مالکیت و آنتاگونیسم طبقاتی. روش مارکسیستی جالب است ولی همیشه پاسخگوی ویژگی انقلابها نیست. انقلاب مذهبی ۱۳۵۷ پیش از هر چیز نتیجه توهم سازی ارتجاعی برپایه اسلام شیعه بود و این انقلاب برای به عقب راندن اجتماع، قدرت را به گروهبندی انگل آخوند و اوباشان سپرد.
عوامل داخلی و خارجی مداخله کننده در روند انقلاب همیشه همانند نیستند. موقعیتهای انقلابی همیشه وضع حاضر را، به دلیل تازگیها، سرعت تحولات ایجاد شده، مکانیسمهای جهانی و عدم اطمینان برای آینده، به هم میزند. بنابراین پیش بینی در باره نظم اجتماعی و پاشیدگی قطعی دشوار است. در مورد آینده، ما با فرآیندی ناتمام روبرو هستیم که در حال انجام است و دانش آن به طور طبیعی میتواند ناتمام باشد. بنابراین پیش بینی قطعی امکان پذیر نیست. مراحلی وجود دارد که یک رژیم سیاسی از حساسیت و شکنندگی ساختاری شدیدی برخوردار است و در برابر جنبشهای پرقدرت بطور آشکار در ناسازگاریها و شکافهای درونی و فشار بین المللی، فرو میپاشد. البته غیرقابل پیش بینی بودن به این معنا نیست که هرگونه پیش بینی غیرممکن و همیشه متناقض باشد. امر پیش بینی، که در عمل نمیتوان از آن صرف نظر کرد، فقط مشروط یا احتمالی است. علیرغم این دشواری ما باید با روش جامعه شناختی به نظریه استوارتری دست یازیم. به همین دلیل با توجه به دادهها و گزارشها و با استفاده از مفاهیم جامعه شناختی میتوان از یک انقلاب در ایران یاد کرد زیرا تغییر قدرت سیاسی و سلب مالکیت از رانتخواران و امتیازداران حکومتی هدف آن است. بعلاوه انقلاب ایران بر جهان تاثیر گذاشته زیرا فروریزی رژیم خمینیستی کل منطقه خاورمیانه را شکل بندی جدیدی خواهد داد و سیاست و دیپلوماسی و فرهنگ را در جهان بی تفاوت نمیگذارد.
روش جامعه شناختی بررسی
چگونه میتوان یک پدیده اجتماعی را توضیح داد در حالی که جامعه پیوسته دینامیک و پویاست و آنچه برای مشاهده در اختیار ما قرار میگیرد کنشهای فردی است؟ البته درک کنشهای فردی آسان نیست ولی انقلاب یک پیچیدگی کلان است که در دل خود هزاران رشته و پیوند پنهان و آشکار دارد. تلاش میکنیم همه جانبه باشیم ولی این امر ناممکن است پس تحلیل ما همیشه باید باز بماند. باوجود دشواری تحلیل میتوانیم با اتکا به روش «سیستمیک» به ارزیابی پدیدهها بپردازیم و رفتار و حرکت انقلاب را تئوریزه کنیم. افزون برآن ساختارهای تاثیرگذار را به یک سلسله مراتب یگانه و همیشگی در همه انقلاب نباید تبدیل ساخت. سلسله اجتماعی در بریتانیا و در ایران یکسان نیست. هر شرایط بررسی ویژه خود را میطلبد. بطور مسلم از مفاهیم تئوریک باید الهام گرفت ولی با تحلیل از دادهها باید تئوری تازه تولید کرد. کپی برداری تئوریک بی فایده است. در شرایطی عوامل اقتصادی و در شرایط دیگر عوامل دینی و باز در شرایط دیگر عوامل خارجی میتوانند تعیین کننده باشند. مارکسیسم همه جا و همیشه زیربنای اقتصادی را شرط قطعی و محوری انقلاب میداند حال آنکه پدیدههای اجتماعی و تاریخی سیال هستند. همه عاملهای ساختاری را بدون پیش قضاوتی باید مورد تحلیل قرارداد. باید همه محورها را وارسی نمود و عناصر مفید را به به پرسش کشید. پیشنهادی که میتوان مطرح ساخت بشکل زیر است:
یکم، ساختارهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی: مدل اقتصادی، مالکیت خصوصی و دولتی بوروکراتیک و نظامی، خانوادهها و شبکههای ثروت، ساختار سیاسی و اجبارها و فرصتهای سیاسی، قدرت جذب و انعطاف ساختار یا انحصار، تراکم شبکههای افقی و نهادهای اجتماعی با نفوذ، الگوی سیاست گزاری باز یا توتالیتر، اهمیت مدیران و پیوند با نخبگان، مدل توزیع ثروت، مدل کاهش بحران، مدلهای تروریسم و پولشوئی جهانی در بازتولید قدرت، طبقه حاکم و متحدین اجتماعی و جهانی آن، قدرت سیاسی و استراتژی جهانی. در انقلاب سوم کنونی این ساختارهای سه گانه باید بررسی شود.
دوم، ساختارهای فرهنگی و دینی: چارچوبهای فرهنگی و ایدئولوژیکی، میراث باستانی، هنجارهای فرهنگی رفتاری در جامعه، کردارهای خانوادگی و قومی، سنتهای دینی و نهادهای مذهبی، تبلیغات مذهبی، دستگاه ایدئولوژیک، آداب و مراسم دینی، مدرسه دینی شده، قهرمانان و اسطورهها، فرهنگ جهانی و تکنولوژی شبکهها، تابوها و خرافهها، تاریخ و ادبیات، نقش دانشگاه در تربیت تکنوکراسی و بوروکراسی، نقش حوزه در کنترل جامعه، پاتولوژی روانی ناشی از اسلام و شیعه گری. در انقلاب سوم ایران، فرهنگ دینی و ضدفرهنگ و فروریزی دین باید بررسی شود.
سوم، ساختارهای پایداری: منابع مادی سازمانیافته کشوری، ظرفیت مالی بازیگران اجتماعی، منابع طبیعی، انگیزههای روانشناختی انسانها، کرامت و فضیلت انسانها، تندرستی و مقاومت در برابر سختیها، میزان همبستگیهای قومی و گروهی، تاریخ و پایداری ملت، جغرافیا و روان و روح یک ملت، هوشیاری در مقابل خطرها و یا همسوئیهای پیرامونی یک کشور. در انقلاب سوم باید نسبت به مکانیسم مادی و روانی که ماندگاری و ادامه کاری و مقاومت را میسر میسازند تحلیل علمی ارائه نمود.
تمام این ساختارها را باید با دادههای جامعه تحلیل نمود. زمینههای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی انقلاب ایران کدامند؟ فقط اشاره کنیم: ایران دارای رتبه دوم ذخائر گاز، رتبه سوم ذخائر نفت، صاحب ۷ درصد معادن جهان، رتبه دهم در جاذبه گردشگری، رتبه پنجم در جاذبه طبیعی، است. بنابراین ایران از نظر ثروت مالی و طبیعی و فرهنگی در موقعیت بسیار برجستهای است که به آسانی میتواند رفاه و پیشرفت را برای مردم فراهم سازد. اما جمهوری اسلامی و طبقه غارتگر آخوند و نظامی تمام امکانهای بهروزی را ویران کرده و مدیریت کشور را به پائین ترین نقطه کشانده است. تخریب نیروهای انسانی، تبعیض جنسیتی و دینی و سیاسی، ستمگری به زنان، ویرانگری زندگی فرهنگی و معنوی، ستم قومیتی و سرکوب آزادی، به حادترین شکل در ایران ادامه دارد. توجه به آمار مطلب را روشن میکند: ایران در رتبه ۱۵۴ در آزادی بشر، رتبه ۱۴۴ در برابری جنسیتی، رتبه ۱۳۶ در مبارزه با فساد مالی، رتبه ۱۶۵ در آزادی مطبوعات، رتبه ۱۰۵ در شادی، رتبه ۱۳۷ در آزادی کسب و کار، رتبه ۹ در فلاکت، قرار دارد و بمعنای دیگر رژیم خامنهای یکی از زشت ترین، مستبدترین و فاسدترین رژیمهای موجود در جهان است. (آمار از مجمع فعالان اقتصادی ایران). چگونه این آمار را تفسیر کنیم؟ از یکسو ثروت و از سوی ناهنجاری فاحش. کشوری با این ثروت مادی و طبیعی کلان، ولی با فقر هفتاد درصد جامعه. کشوری با فرهنگ و تمدن کهن، و امروز با این الگوی سیاسی دینی توتالیتر و تبهکار. کشوری با ظرفیت و توانایی کلان نسلهای جوان، و امروز با مهاجرت گسترده جوانان. کشوری با هوشمندی نخبگان و قدرت ادبیاتی بی نظیر و امروز با حاکمان مرتجع و خرافی و دروغگوی و طرفدار استعمار اسلامی. سرزمینی با آئین مهر و مانی و زرتشت و کورش، ولی گرفتار در اسلام منحط و آیات پست و زشت قرآنی. انسانهایی با اسطورهها و قهرمانیها و دلاوریها و امروز انسانهایی خسته و رنجدیده از این همه ستم دینی و استبداد توتالیتاریستی. در واقع نظام اسلامی همه ساختارهای جامعه را بیمار و فلج نموده و وجودش جز توهین به کرامت انسانی و توهین به حقوق زنان و سیاست تبعیض چیز دیگری نمیتوانست باشد. این واقعیت خشونت بار و رنج آور، طبقهها و گروههای اجتماعی را به اعتراض و مبارزه کشاند و بستر انقلاب سوم شد. جامعه ایران دنیای آنتاگونیسم هاست. روشن است این انقلاب با جهان پیوند دارد، خواست شهروندان مترقی جهان را دارد، جوانان دمکراسیهای غربی را میشناسند، آزادی و دمکراسی را در تجربه جهانی حس کردهاند. این انقلاب در نفی اسلام سیاسی و نیز طرد احکام مذهب شیعه و قرآن و نفی ولایت فقیه و توتالیتاریسم و آخوندیسم و نفی اسارت روانی، معنا پیدا میکند. جمهوری اسلامی در پی تولید بندگان امامزمانی بود ولی تاریخ و اراده سیاسی نسلهای تازه مسیر دیگری در پیش گرفت. جمهوری اسلامی به همراه نواندیشان دینی و جادوگران اسلامی و شکنجه گران، نسلهای گوناگون را در هاون اسلام کوبید تا از آنها جسدهای اسلامی بسازد ولی شکست خورد، زیرا عنصر نقد اجتماعی و پخش نقد اسلام و آموزش از جهان، سرنوشت دیگری را آبیاری نمود. پیام فلسفی امروز، رهایی را در طرد استبداد و اسلام و برآمد شهروندی میبیند. در عرصه روش شناسی جامعه شناختی کدام ساختارها منجر به آنتاگونیسمها شد؟ در کنتر محرومیتهای جامعه، خشونت ساختاری و جنایت علیه بشریت در جمهوری اسلامی با هدف نابودی قطعی معترض بوده است تا ستمگری بی چون و چرا ادامه یابد. اما زیر این فشار وحشتناک، جامعه ایران پایداری نموده و نمیمیرد و خیزش و انقلاب را در دستور کار قرار میدهد.
هویت جنبش و انقلاب کنونی
هر جنبش و انقلابی ویژگیها و هویتی دارد. ویژگیهای جنبشی یعنی هویت و چیستی انقلاب. بر پایه بررسی ساختارهای بالا باید هویت و شخصیت جنبش و انقلاب را درک کرد. جنبه هایی همچون: جنبش انقلابی یا رفرمیستی، عامل سازماندهی، ویژگی رهبریت، شعارهای نفی و اثباتی، فمینیستی یا مردسالار، ملی یا محلی، احزاب و سازمانها، نقش شبکههای اجتماعی، ماهیت شعارها، لیدرهای میدانی و محلی و ملی، اهداف جنبش، پیوند با جامعه جهانی، وزنه هر طبقه اجتماعی در جنبش، پیوند با روشنفکران، وزنه نیروی محرکه جوانان، نقش زنان، یاران و دشمنان انقلاب، ائتلاف سیاسی، هویت الترناتیوها و جایگزین هایی که به جامعه امید و رهنمود میدهد، قدرت جلب و همکاری جهانی، حس مشترک با جهان.
ریشههای انقلاب کنونی همان ساختارهای اجتماعی و اقتصادی و دینی و جباریت جمهوری اسلامی علیه همه شهروندان و بویژه زنان است. قدرت انحصار طلب و توتالیتر شیعه ثروت جامعه را به تصرف مطلق درآورده و پایه خود را بر خشونت و ایدئولوژی دینی اجباری قرارداده است. همه ویرانگری فرهنگی و حقوقی و اجتماعی و زیست محیطی و اقتصادی ناشی از انقلاب اسلامی سال ۵۷ و تبهکاران اسلامی اشغالگر، به انقلاب جدید منجر گشت. در چنین شرایطی انقلاب سوم آماده میشود. حال در باره ویژگیهای برجسته انقلاب سوم ایران میتوان گفت این انقلاب ملی سراسری و سیاسی است و خواهان سرنگونی قدرت سیاسی دینی است. این انقلاب با رهبری مدرن میدانی و غیرعمودی پیشروی میکند. این انقلاب با شبکههای اجتماعی و جهان پیوند ساختاری و عمیق دارد. این انقلاب با گرایش زنانه است زیرا شعار «زن زندگی آزادی»، سوزاندن حجاب و حضور پررنگ زنان، بیانگر این گرایش است. نمیگوییم «فمینیست»، زیرا گرایش زنانه انقلاب ایران با فمینیسم در غرب بسیار متفاوت است. این انقلاب، زنان جوان را به جایگاه برجسته میکشاند و همکاری مهربانانه زن و مرد را برای برابری در دستور کار قرار میدهد. این انقلاب با گرایش لائیک است زیرا شعارهای آن مذهبی نیستند و میگوید آخوند باید گم بشه و فریاد میزند مرگ بر جمهوری اسلامی. در این انقلاب، هیچ فرد مذهبی بر آن سلطه ندارد. اسلام هیچ تاثیری بر روند این انقلاب ندارد. برعکس انقلاب کنونی از طبقه حاکم و نیز از اصلاح طلبان و نواندیش دینی میگذرد و آنها را کنار میزند و میتوان گفت انقلاب ۱۴۰۱ در برابر انقلاب اسلامی ۵۷ قرار گرفته است. این انقلاب سوم، «از حزب فقط حزب الله و جامعه الهی» زمان انقلاب ارتجاعی ۵۷ و از یا «حسین، میر حسین» زمان جنبش اصلاح طلبی سال ۸۸، گسست کرده است. برخلاف انقلاب خمینیستی، این انقلاب در پی تغییر ساختار سیاسی دینی حاکم است. این انقلاب قانون اساسی مذهبی شیعی را نفی میکند و متمایل به برابری حقوقی زن و مرد و رفع تیعضهای قومی و دینی و فرهنگی و سیاسی است. این ویژگیها مرحله جدیدای در تاریخ ما ترسیم میکند.
هرجنبش و انقلابی را باید بر پایه ساختارها و بسترهایی که در آن قراردارد و در بستر تاریخاش، مورد تحلیل قرارداد. همه عناصر با هم عمل نمیکنند بنابراین تشخیص عناصر تعیین کننده در درگیری و بحران اجتماعی بسیار اساسی است. افزون برآن همه ویژگیهای انقلاب را باید مورد بررسی قرارداد. تحلیل این ویژگیها کلید فهم ماهیت جنبش را فراهم میآورد. ما اگر تحلیل روشنی از ماهیت انقلاب و نوع رهبری و لیدرهای قابل اعتماد آن نداشته باشیم، ما اگر از سیاست ائتلافی تحلیل نداشته باشیم، ما اگر متحدین جهانی را نشناسیم، نمیتوانیم پیروزی جنبش را تقویت کنیم. اگر یک جنبش ملی مردسالار باشد، در این حالت از نیروی آگاه زنان پیشرو و جهان مترقی محروم خواهد بود. اگر جنبش ضد محیط زیست باشد به ویرانگریهای اکولوژیکی ادامه خواهد داد. در ایران اگر یک جنبش ملی مذهبی برآمد کند و کنترل را بدست بگیرد، دوباره از خصلت لائیک دور شده و بناگزیر ارتجاع مذهبی دیگری برجامعه سوار میشود.
حال در اینجا به مطلب اساسی دیگری توجه کنید. همیشه عوامل ساختاری کلان خودبخود به جوشش و خیزش منجر نمیشود. چاشنی، حادثه و رویداد، به تحریک و تحرک عناصر ساختارها میانجامد. یک رویداد مانند قتل مهسا، یک انفجار تولید میکند. با این قتل با توجه به حدت تناقضها، واکنشهای حاکمیت، خشونتگرایی نهادهای وابسته به قدرت، فضای پیرامونی ملی و جهانی، نیروی جوانان و غیره، جامعه کم یا بیش خشمگین و انقلابی میگردد. رویداد تراژیک قتل ژینامهسا امینی، همان چاشنی آغاز انقلاب سوم ایران است، این قتل همه انرژیهای انباشت شده را در انقلاب جاری میکند.
از زاویه روش شناسی، مجموعه سه گانه ساختارهای برشمرده با تراژدی مرگ یک دختر کرد جوان و مدرن در پایتخت گره میخورد و هویت جنبش را معنا میبخشد. در این نقطه تمام خرابکاری و خباثت عوامل حکومتی برای پنهان کردن جنایت، موجهای اعتراض و مبارزه را در تمام جامعه موجب میشوند. دروغ حکومتی، پخش سند ضربههای مغزی، افشاگری خانواده مهسا و تطهیر جنایت گشت ارشاد از جانب مسئولان حکومتی، جز انفجار خشم مردم و تظاهرات از سقز تا کردستان و سپس تا تهران و سراسر ایران نتیجه دیگری نداشت.
روشن است که به نوبه خود، رویدادها به پیدایش رویدادهای تازه منجر شده و میتوانند باعث دگرگونی ساختارها شوند. همه عناصر در هم تنیده میشوند. گروهبندهای اجتماعی که در ابتدا موضع بیطرفی اعلام میکنند در روند حوادث تغییر نظر میدهند. مراسم چهلم درگذشت مهسا و دیگر عزیزان که تا کنون جنبه مذهبی داشته به آئین عرفی تبدیل و انرژی جامعه را افزایش میدهد. مدرسه از تولید آموزش دینی باز میماند و به محل مبارزه دختران و پسران تبدیل میشود. روانشناسی جامعه که در ابتداد محتاط است با شور مبارزاتی دورنمای جدیدی برای جامعه بوجود میآورد.
در اینجا باید به عامل سیاسی دقت کرد. یک حکومت هوشمند میتواند تا حدودی از تشدید تضادها جلوگیری کند ولی جمهوری اسلامی به لحاظ کودنی و بلاهت و انحصارطلبی و عدم اعتماد مطلق به مردم، تمام حوادث را به عناصر انفجاری تبدیل میکند و اعمال خشونت را تنها تدبیر خود میداند. اعمال خشونت گاه میتواند در جامعه ترس تولید کند ولی امروز ترس مردم عقب نشینی کرده و و بطور گسترده شجاعت در میدان جای آن را گرفته است. تمام شگردهای رژیم، از سرکوب تا توطئه و جعل و تفرقه افکنی و اتهام تجزیه طلبی به شکست منجر شده است. بنابراین ساختارها زمینه مناسب هستند، رویدادها تعادل شکننده را بهم زده و روند انقلاب را باز میکند و خشونت طلبی و خشک مغزی دینی و آخوندی فقط به عامل تشدید کننده تضادها تبدیل میشود. این انقلاب نوین است و عناصر و چینش عناصر آن بی نظیر است. در تاریخ، ما هرگز چنین انقلابی را تجربه نکردهایم.
نقش شخصیت در تاریخ و رهبری میدانی
حال باید یک عامل اساسی دیگر را مورد توجه قرارداد و آن کیفیت و ویژگی بازیگران اجتماعی است. نسل هشتاد آغازگر است. هوشمندی این نسل، شجاعت او و آرزوهای انباشته شده او، رژیم را به چالش و بن بست میکشاند. خواست این نسل به محرومیتها و نیازهای کل جامعه پیوند میخورد و سختی کار را برای رژیم دینی منحط و فرسوده دوچندان میسازد. جوانان بازیگران اصلی این انقلاب هستند و اینان از میان گروه سنی ۱۵ تا ۲۹ هستند که ۲۵ میلیون از جمعیت ایران را تشکیل میدهند.
در این چارچوب، ساختارهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و دینی جامعه ما، کردار افراد را برای تولید ابتکارها محدود میکنند، ولی زمانی که حرکت اجتماعی پیش میآید، زمانی که رویدادها اتفاق میافتند و بندهای سنتی سست میشوند، همین رویدادها شخصیتها و افراد را به تغییر ساختار سوق میدهند. به بیان دیگر میان ساختارها و رویدادها، انسانها یعنی بازیگران قراردارند. در شرایط وجود ساختارها و جاری بودن رویدادها، کنش فردی عامل سوم است. نقش افراد در تاریخ چیست؟ علیرغم ساختارها، نقش شخصیت چگونه قابل درک است. در این مدل، انسان بین ساختار و رویداد است و خود با اکسیون خویش، باعث میشود رویداد نوین اتفاق بیفتد و چیزها تغییر کنند. در بحبوحه بحرانها انسانها همیشه فعال نیستند و نقش آفرینی ندارند. بسیاری از انسانها در هنگام بحران و شور جامعه ظاهر میشوند و با احساس و هیجان همراه میشوند با عقلانیت روزافزون رشد میکنند.
این انقلاب را خوب درک کنیم. ما در نقطه یک گسست تاریخی و فرهنگی و فلسفی هستیم. جامعه با گرایش گسست از اسلام و رفتار دینی مواجه است. دین به عقب رانده میشود و خودمختاری و خردگرایی وارد صحنه میشود و رفتار آدمیان را متاثر میسازد. اگر ایمانوئل کانت زنده بود از وضع نوین خرسند میشد. این انسانها با خردگرایی عمل کرده و در پی تغییر ژرف هستند. چگونه قدرت سیاسی را باید به زیرکشید؟ چگونه شرایط استبدادی دینی و سیاست کشتار علیه بشریت را باید درک کرد؟ چگونه باید سازماندهی کرد؟ چگونه باید رهبری کرد؟ سازماندهی سنتی و رهبری سنتی دیگر کارساز نیست. سازماندهی عمودی و بدور از واقعیت میدانی دیگر مناسب نیست. برای این انقلاب، انسان متحول میشود و سازماندهی و رهبری هم باید چیز دیگری باشد.
در همین انقلاب میبینیم که لیدرهای جدیدی با روحیه متاثر از تکنولوژی شبکهای به میدان وارد میشوند. لیدرهای محلی و لیدرهای ملی قابل لمس هستند. آنها اطلاعیه میدهند و سازماندهی عملی را تدارک میبینند. آنها اطلاع میدهند آرشها و رستمهای تازهای در دل نسل دیجیتالی رشد میکنند و میدان و خیابان و محلات و مدرسه و دانشگاه و اداره و کارخانه و نقاط کشور را به هم پیوند میزنند و تصرف مراکز قدرت را تدارک میبینند. (به بیانیه لیدرهای میدانی شماره یک توجه کنید). این لیدرهای میدانی در انتظار رهبران سنتی نیستند بلکه خود به شیوه دیگر اوضاع را بدست میگیرند. در زمانی که شماری از شخصیتها از شکست جنبش و نبود رهبری صحبت میکنند، جنبش انقلابی به ابتکارهای تازه دست زده و رهبری را بنمایش میگذارد و اطلاعیه سیاسی و منشور انتشار میدهد و آینده انقلاب را ترسیم میکند.
ساختارها هستند و رویدادها تکان میخورند و بازیگران و شخصیتها وارد میدان میشوند. حال این انسانهای بازیگر اجتماعی چه شخصیت و کیفیتی دارند؟ بسیاری از انسانها در شرایط عادی یک زندگی معمولی و یا در ابتذال روزمره و یا در مسخ و اسارت روان قراردارند. آن زمانی که انسان به روند آگاهی و خودمختاری وارد میشود و از فضای بندگی میگسلد به شهروندی گرایش مییابد و نقش آفرینی میکند. از زمان انقلاب شوم اسلامی همه به افراد امت تبدیل شدند و اکثریت قاطع پشت خمینی قرار گرفتند. پس از چهار دهه شمار بسیاری از ایرانیان میخواهند شهروند باشند. آنها میگویند «آزادی، آزادی»، «مرگ بر جمهوری اسلامی». آنها میخواهند از موقعیت «بنده خدا»، «نوکر علی»، «خاک پای حسین»، «مرید مرجع تقلید» خارج شوند و به همین خاطر میگویند «آخوند بره گم بشه».
آنها در آستانه یک تحول بزرگ شخصیتی قرارگرفتهاند. آنها میخواهند بگویند آغاز رهایی از بردگی است. ایرانی درک میکند که در نظام برده و بنده است و تازمانی که به نظام جمعی و دینی پیوند دارد نمیتواند انسان خودمختار گردد. شهروندی زمانی که به خودمختاری میرسد تاریخ ساز میشود. وضعی تازه است و یک روند رهایی شروع شده است. نظام حاکم بر ایران، نظامی سیاسی، توتالیتر، رعیت دار و دینی است و مومنان برده گان این نظام هستند. در این انقلاب تازه، بدنبال یک روند دردناک و بدنبال جهش شعور، لایههای اجتماعی آگاه و دلاور به میدان میآیند. این قهرمانان در برابر استبداد دینی و در برابر احکام اسلامی بپا میخیزند تا تصمیم گیرندگان جهان خود باشند. مومنان و بندگان اسلام و قرآن به بن بست رسیدند و از مدرنیته و جهان و نظریههای انتفادی آموختند و امروز شورش کرده تا شهروندان و مسئول دنیای کنونی باشند.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه فرانسه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جلال ایجادی آخرین اثر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود. از این نویسنده تا کنون کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزیها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است. جلال ایجادی هر هفته پنج برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش میکند.
کبوترِ خونین، مهران رفیعی
دو سوی زندگی در سیمای جوان بلوچ، ابوالفضل محققی