Monday, Nov 14, 2022

صفحه نخست » چالش عمامه‌پرانی چالش ایستاده‌گی است، اکبر کرمی

Akbar_Karami_4.jpgبا جمهوری اسلامی، مسلمانان و آخوندها در ایران چه‌گونه باید رفتار کرد؟

یک‌پارچه کردن مسلمانان با جمهوری اسلامی و آخوندها خام‌تر از آن است که اشتهایی برانگیزد؛ با این همه هستند کسانی که می‌گویند برای گذار از جمهوری اسلامی باید از شر همه خلاص شد. این دست پاسخ‌ها هرچند خام و ناتمام، کاربست آسان و مشخصی هم ندارند و با گذار دمکراتیک در هر معنایی ناسازگار هستند. جمهوری اسلامی، مسلمانان و آخوندها بخشی از دش‌وای بزرگ‌تری هستند که توسعه‌نایافته‌گی خوانده می‌شود. گذار از توسعه‌نایافته‌گی چندان آسان نیست! باید حوصله کرد تا کلاف‌ها اگر باز نمی‌شوند دست‌کم درهم‌تر نشوند.

اگر بپذیریم که بازی‌گران سیاسی عاقل هستند، به قاعده باید پذیرفت که هم مردم و هم حکومت‌ها به امکانات (قدر مقدور و توانایی‌ها ی) خود و طرف مقابل توجه دارند؛ یا باید داشته باشند؛ و بر اساس آن برنامه بریزند. اما اگر این گونه‌ هم نباشد، باز هم از آن‌جا که رفتار اطراف هر دعوایی تا حد بسیاری واکنش طرف دیگر را رقم می‌زند، پس از طوفان تحولات اجتماعی و سیاسی آن‌چه برجا می‌ماند برآمد نیرو‌ها و بردارهایی است که هرچند ناشناخته و گاهی ناخواسته‌اند، اما آشکارا به همه تحمیل شده‌اند. در چنین چشم‌اندازی جدا از پدیدارشناسی رخ‌دادها‌ی سیاسی و نیر فرارتر از بگومگوها‌ی رایج در پیوستار سیاسی جاری، برای ایستاد‌ه‌گی کارآمد در برابر بی‌داد جمهوری اسلامی ایران باید برنامه و انگاره داشت.

پرسش‌ها‌ی تازه پاسخ‌ها‌ی تازه می‌طلبند

با هر خلاقیتی در میدان مبارزه برای آزادی، پرسش‌ها‌ی تازه‌ای مطرح شود. باید برای همه‌ی پرسش‌ها پاسخ‌ها‌ی مناسب تدارک کرد. پاسخ‌هایی که محاط در مناسبات آمیزش اجتماعی مسالمت‌آمیز باشد و گذار از جمهوری اسلامی ایران را ممکن کند. هر پاسخی که با یکی از این شاخص‌ها ناهماهنگ است باید از دستور کار خارج شود. اما نمی‌توان در فرایند مبارزه از یک‌طرف چنان سنجه‌ها‌ی صلح، حقوق بشر و مناسبات آمیزش اجتماعی مسالمت‌آمیز را گسترانید که به بی‌عملی برسد و از از طرف دیگر برای پیروزی نمی‌توان هر رفتار و وسیله‌ای را توجیه کرد. به زبان دیگر ما با نوعی تریدآف روبه‌رو هستیم. برای پیروزی در این میدان هم نیاز به سرباز داریم که فارغ از این تریدآف‌ها بتوانند بجگند و با خلاقیت کار را پیش ببرند و هم نیازمند ژنرال‌هایی هستیم که میدان و امکانات آن و این تریدآف‌ها را بررسیده و راه‌ها‌ی پیروزی را بازبینی و هم‌وار کنند.

پرسش‌ها‌ی تازه‌ گاهی بسیار شکاف‌انگیز و پراکنده‌ساز هستند؛ و به بگومگوها‌ی تازه دامن می‌زنند. مثلن "با آخوندها چه باید کرد؟ " یک پرسش تازه نیست؛ چه، بسیاری از ما پیش‌تر در مورد آن اندیشیده‌ایم، و نوشته‌ایم. اما درجریان جنبش زن، زنده‌گی، آزادی کنش‌گران میدان ایستاده‌گی با رفتار تازه‌ای همه‌گان را به صف‌بندی‌ها‌ی تازه‌ کشیده‌اند! حالا پرسش این است که با چالش عمامه‌ (دستار) پرانی چه باید کرد؟ آیا این چالش که روز به روز گسترده‌تر می‌شود، با مناسبات دل‌خواه برای گذار دمکراتیک هماهنگ است؟ آیا نقدهایی که به این دست رفتار زده شده است، هم‌دلانه است و قابل تامل؟ یا آن‌ها هم خود بخشی از نظام سرکوب هستند، که در جایی که دست نظامیان برای توزیع سرب کوتاه آمده‌ است، به کار آمده‌اند؟

بسیاری عادت دارند پرسش‌ها‌ی تازه را شکلی دیگر از پرسش‌ها‌ی قدیمی و آشنا حساب کنند و برای آن همان حساب و کتاب قدیمی را جاری سازند! اما این رفتار در مورد چالش عمامه‌پرانی به دلایلی که خواهد آمد نه از جنس پرسش‌ها‌ی قدیمی است و نه با پاسخ‌ها‌ی قدیمی می‌تواند رفع و روجوع شود.

چالش عمامه‌پرانی

چالش عمامه‌ پرانی چیست؟ و کسانی که از آن دفاع می‌کند سر چه داند؟ برای درک این چالش باید اسلام و مسلمانان را از آخوندها و نهاد آخوندی جدا کرد.

یکم. هم‌چنان که در جایی دیگر آورده‌ام: آشکار است که جنبش "زن، زنده‌گی، آزادی" در برابر و در انکار خوانش‌ها‌یی از دین که در جامعه چیره هستند برآمده است؛ خوانش‌هایی که امکان جست‌وجو‌ی خوشبختی را به ویژه برای زنان و جوانان بسیار ‌محدود کرده‌اند؛ در چنین آستانه‌ای اگر پرسش آن باشد که آیا این دست خوانش‌ها‌ی دینی با چنین شعار و جنبشی امکان هم‌زیستی دارند؟ پاسخ من قطعن نه است. اما اگر پرسیده شود؛ آیا در بنیادها میان مسلمانان و چنین جنشی امکان هم‌زیستی وجود دارد؟ پاسخ من آشکارا آری است. به زبان دیگر جنبش زن و زنده‌گی، آزادی نمی‌تواند و نباید با هیچ دین یا گروهی از دین‌دارن مساله داشته باشد؛ آزادی وجدان بخش مهمی از بسته‌ی آزادی است. اما همه‌گان از جمله دین داران باید خود را و باورها و داوری‌ها‌ی خود را محدود به حقوق بشر و مناسبات آمیزش اجتماعی صلح‌آمیز بکنند. همه باید به قانون تن دهند و قانون تنها و تنها برآمد خواست شهروندان است.

دوم. باید میان آخوندها و نهاد آخوندی هم فاصله گذاشت. حقوق شهروندی آخوندها پیشادمکراسی و پسادمکراسی باید رعایت شود، اما نهاد آخوندی باید نابود شود. نهاد آخوندی و نهادها‌ی گوناگون تبعیض‌آمیز جمهوری اسلامی ادامه‌ی یک‌دیگر هستند. در این آستانه چالش عمامه‌پرانی رفتاری است، نه برای زدن آخوندها (و شخصیت انسانی آنان) که برای اعتبارزدایی از این نهاد بیمار و ساختار بدخیم فرهنگی، اجتماعی و سیاسی. جمهوری‌ اسلامی ایران و نهادها‌ی آخوندی با همه‌ی اختلاف‌ها، هم برآمد امتیازها و ممتازیت‌ها‌ی تبعیض‌آمیز هستند و برآورنده‌ی آن. در نتیجه گذار دمکراتیک باید گذار از این نهاد و امتیازها و ممتازیت‌ها‌ی آن هم باشد. اگر چالش عمامه‌پرانی با دقت لازم برای یک مبارزه‌ی مدنی، گفتمان لازم برای گذار از این نهاد و لباس و نیز حساسیت کافی برای پرهیز از خشونت فیزیکی هم‌راه شود، می‌تواند گذار دمکراتیک را در ایران هم‌وار کند.

صورت‌بندی نقدها به چالش عمامه‌پرانی

هواداران جنبش زن، زنده‌گی، آزادی در برابر چالش عمامه‌پرانی دو دسته شده‌اند. از گروه‌هایی که با این چالش هم‌دلی دارند اگر بگذریم، مخالفان با استدلا‌ها‌ی گوناگون این رفتار را نادرست و برای جنبش خطرناک ارزیابی می‌کنند.

این استدلال‌ها را می‌توان این‌گونه صورت‌بندی کرد.

یکم. چنین رفتاری با آماج خشونت‌پرهیزانه‌ی جنبش هماهنگ نیست.

دوم. چالش عمامه‌پرانی عمدتان آخوندها‌ی غیرحکومتی را هدف قرار داده است. (۱)

سوم. این چالش شگرد (تاکتیک) سیاسی مناسبی نیست؛ زیرا آخوندها‌ی غیرحکومتی و حتا مخالف حکومت را منفعل، هراسان و به حکومت نزدیک‌تر خواهد کرد. (۲)

چهارم. چالش عمامه‌پرانی با حقوق بشر (و آزادی وجدان) هماهنگ نیست.

به عنوان یک اصلاح‌طلب که به راه‌برد خشونت‌پرهیزی در فرایند گذار دمکراتیک از جمهوری اسلامی وفادار هستم، همه‌ی این استدلال‌ها را وارسیده‌ام، با این همه هنوز از این چالش استقبال می‌کنم و آن را برای گذار دمکراتیک از جمهوری اسلامی ایران در بنیادها هم لازم می‌دانم و هم قابل دفاع. از استدلال‌ها‌ی بالا تنها استدلال سوم واقع‌بینانه است و به لحاظ تاکتیکی قابل توجه. اما اگر به ایستاده‌گی در برابر بی‌داد (به طور عام) و ایستاده‌گی در برابر بی‌داد جمهوری اسلامی ایران (به طور ویژه) به گونه‌ای راه‌بردی نگاه شود، همه‌ی آن‌ استدلال‌ها (حتا استدلال سوم) بی‌مایه و بی‌پایه‌‌اند. فروکاهیدن این چالش به نوعی خلع لباس اجباری، نادرست و نابه‌جا است. زیرا نه لباس آخوندی یک پوشش دینی ساده است؛ نه آخوندها یک اقلیت زیرفشار هستند که محتاج رعایت و هم‌دلی و توجه باشند و نه عمامه‌پرانی نیازمند اعمال خشونت است.

یکم. این استدلال‌ها به طور چیره برآمد نوعی اخلاق‌گرایی در پهنه‌ی سیاست هستند! که هم نادرست است و هم خطرناک! نادرست است، زیرا در اساس ورود اخلاق به پهنه‌ی سیاست همانند ورود دین به پهنه‌ی سیاست در نهایت پراکنده‌ساز و آسسیب‌آفرین است؛ یعنی نمی‌تواند به سازش‌ها‌ی سیاسی کمک برساند. اخلاق‌ها اموری ی‌گانه و جهان‌شمول نیستند. ما با اخلاق‌ها‌ی گوناگون روبه‌رو هستیم! هم افراد گوناگون درک متفاوتی از بنیادها‌ی مشترک و ی‌گانه‌ی اخلاقی دارند؛ و هم اخلاق جنگ و صلح متفاوت است. در جریان گذار دمکراتیک به جا‌ی ادعاها و استدلال‌ها‌ی اخلاقی، دینی، علمی و... باید به لوازم سیاسی گذار دمکراتیک و پی‌آمدها‌ی راهبردی آن‌ها اندیشید. به عنوان نمونه گذار از جمهوری اسلامی ایران بدون گذار از نظام تبعیض و امتیازها و ممتازیت‌ها‌ی آخوندی که شوربختانه در ایران نهادینه شده است، ناممکن خواهد بود. گذار از جمهوری اسلامی بدون گذار از این امتیازها و تبعیض‌ها همانند گذار از نظام مردسالاری بدون تغییر قوانین مردسالار و زن‌ستیز است! گذار از نظام مردسالاری در گرو بازبینی نظام خانوانده، ایستاده‌گی در برابر انگاره‌ها‌ی مردسالار و نابرابرساز و سکسوالیته‌ی ایرانی هم هست. گذار وقتی گذار است که به بنیادها برسد و آسیب‌ها را ریشه‌ای و تاریخی وارسد؛ و بدخیمی را درآورد.

تازه نباید از یاد برد که سنت طولانی استبداد شرقی و ایرانی در اجتماعاتی همانند ما به گسترش اخلاقی ویژه انجامیده است که به زبان نیچه اخلاق برده‌گان است. یعنی ما چون از شجاعت و درایت "پدرکشی" بی‌بهره‌ایم، به اخلاقیدن آن کشیده شده‌ایم! و کوشیده‌ایم! ما جماعتی هستیم که به آسانی و آسوده‌گی می‌تواند "نتوانستن" را به "نخواستن" و سپس به ناراست، نادرست و غیراخلاقی بودن آن برکشاند. گذار از جمهوری اسلامی در بنیادها به گذار از این بنیادها مربوط می‌شود. اگر می‌خواهیم امکانی برای آمیزش اجتماعی مسالمت‌آمیز میان مسلمانان و دیگران در ایران بماند، باید آخوندها و آخوندی‌گری را در ایران اوراق کنیم. باید همه‌ی امتیازها و ممتازیت‌ها را نشانه رویم و از صحنه‌ی حیات اجتماعی و همه‌گانی بروبیم.

دوم. طبیعی است گذار دمکراتیک به خشونت‌پرهیزی، رعایت قانون و حتا هنجارها‌ی آمیزش اجتماعی مسالمت‌آمیز گره‌ خورده است. در اجتماعات دمکراتیک هر تغییری باید محدود به تعادلات دمکراتیک، مناسبات حقوق بشری و صلح باشد. اما برای رسیدن به آن‌جا، همانند ژنرال‌ها باید میدان جنگ را انتخاب کرد. اگر اصلاح‌طلبی، خشونت‌پرهیزی و رعایت حقوق دیگری (به ویژه در میدان جنگ و پیشادمکراسی) چنان ورز بخورد که به کنش سیاسی کارآمد و ایستاده‌گی مدنی و سیاسی در برابر بی‌داد پایان دهد، در عمل به پادینه‌ی خود دگردیسیده و ایستاده‌گی را ناممکن خواهد کرد.

چنین تحلیل‌ها و استدلال‌هایی در داوری من در دریافت امر سیاسی و تفاوت آن با امر اخلاقی و حقوقی ناتوان بوده‌اند. دریافت ما از اصلاح‌طلبی و خشونت‌پرهیزی نباید به جایی برسد که همانند تراژدی شاه‌لیر پادشاهی کردن و ایستاده‌گی ناممکن شود! و به جای شاه‌نامه، سوگ‌نامه آفریده شود.

پس از دمکراسی با رعایت تعادلات دمکراتیک باید دست این جماعت کلفت‌خور و نازک‌کار را از منابع ملی و توده‌ی مظلوم میزبان (که در نهایت صورت حساب این مفت‌خوری‌ها را می‌پردازند) کوتاه کنیم؛ اما برای رسیدن به آن‌جا باید ابهت پوشالی این نهاد ورشکسه شکسته شود و پویش انگلی این طبقه و گروه پاداجتماعی در سفیدشویی بدخیمی‌ها و پلشتی‌ها‌ی خود برملا گردد. و چه چیز مناسب‌تر و موفق‌‌تر از چالش عمامه‌پرانی! چالشی که اگر با تیزهوشی و پرهیز از نفرت‌پراکنی در مورد اسلام، مسلمانان، شخص عمامه‌دار و نیز رعایت آداب خشونت‌پرهیزی ادامه پیدا کند، می‌تواند از اتفاق طناب‌ها داری را که بسیاری از سرکوب‌شده‌گان در خیال خود برای آخوندها بافته‌اند و می‌بافند رشته و پنبه کند.

آخوندها به جهت انسان بودن باید از حقوقی همانند همه‌ی شهروندان برخوردار باشند. پیش و پس از جمهوری اسلامی هیچ آخوندی نباید به جرم آخوند بودن مجازات شود. اساسن مجازات جمعی جنایت علیه بشریت محسوب می‌شود؛ و با هیچ ادعا و برچسبی پذیرفتنی نیست. هر مجازاتی باید در چهارچوب قانون، رعایت حقوق‌ بشر و دادرسی عادلانه و علنی و فردی دنبال شود.

دستار بی‌داد و بی‌داد دستاربند

برخی از منتقدان و مخالفان چالش عمامه‌پرانی چنان ازصحنه‌ها‌ی این واکنش اجتماعی به فرایند بی‌داد و تبعیض، تصاویر دروغین می‌سازند، که آدمی حیرت زده می‌شود. می‌گویند: "در هیچ قاموسی ندیده‌ام که پراندن عمامۀ یک پیرمرد ابتکاری مسالمت‌آمیز باشد! کاملاً تحقیرآمیز و اضطراب‌آور و به همین جهت خشن است و با رفتار دمکراتیک هم‌سنخی ندارد. " (۳) و چنین است که اگر کسی بی‌خبر باشد ممکن است دل‌اش برای این جمعیت مظلوم ‌ریش شود. اما واقعیت آن است که این جماعت و این لباس با هیچ متری در اندازه‌ی مظلومیت نیست! آخوندی و آخوندی‌گر و لباس آن نماد ظلم در همه‌ی اجتماعات انسانی است. ظلمی که گاهی با تحمیق توده‌ها اعمال شده است و گاهی در هم‌دستی با سازمان‌ها‌ی و سازه‌ها‌ی سرکوب. میان دستار بی‌داد و بی‌داد دستاربند یک خط راست کشیده شده است.

برای گذار دمکراتیک از این پلشتی‌ها و بدخیمی‌ها آخوندها هم باید هم‌کاری کنند و از قدرت‌ها، شان‌ها، ممتازیت‌ها و امتیازها‌ی بادآورده دست بشویند و از هم‌کار پنهان و آشکار با نظام سرکوب و نظامیانی که سرب توزیع می‌کنند، دست بردارند. آخوندها در سنت ایرانی‌اسلامی همانند آخوندها در همه‌ی سنت‌ها از اهمیت لباس و کارکرد آن در برخورداری یا نابرخورداری از مواهب اجتماعی و اقتصادی و حتا سیاسی آگاه هستند؛ آن‌ها آگاهانه و هدف‌مند از لباس متحد و نمادین هم در حفاظت از کاست اجتماعی خود و امتیازها و ممتازیت‌ها‌ی آن بهره‌ می‌برند و هم در سرکوب مخالفان، منتقدان، و "دیگران"! آخوندی‌گری چنان با سنت شبان‌رمه‌گی و پدرسالاری درآمیخته است که تفکیک آن‌ها گاهی بسیار دش‌وار است. "دیگران" در سنت آخوندی بسیار گسترده‌اند! زنان، غیرآخوندها، آخوندها‌ی گروه‌ها‌ی رقیب و حتا آخوندها‌ی دگراندیش "دیگری" هستند. آخوندها حتا پیش از جوش خوردن رسمی این نهاد به نهاد قدرت و تفتیش عقاید در جمهوری اسلامی در نقش پلیس خوب بخشی از نظام سلطه و سرکوب و سازوکار گسترده‌ی کاربرد آن در سنت بوده‌اند؛ سنتی که بیش از بازتولید استبداد ایرانی نبوده است.

در سنت اسلامی و ایرانی در اساس زن‌ها به این طبقه تعلق مستقیم ندارند. زن‌ها در کل حتا از امتیاز آخوند شدن و آخوندی‌گری محروم هستند. پس از جمهوری اسلامی و در جهت گسترش فرهنگ آخوندی و تکاپو برای چیره‌گی بیش‌تر آن بر اجتماع، نهادها و تلاش‌هایی برای بنیاد آخوندی‌گری زنانه هم شکل گرفت، اما هیچ‌گاه این زن‌ها به معنای واقعی آخوند نشدند و نمی‌شوند! و در نتیجه از آن ممتازیت و امتیازها تمامن بهرمند نیستند! زیرا پوشیدن لباس از آخوند شدن دش‌وارتر و برای غیرخودی‌ها ناممکن‌تر است.

عمامه‌پرانی ایستاده‌گی در برابر تحقیر ملی است

آ‌ن‌چه آخوندها، عمامه‌داران و منتقدان چالش عمامه‌پرانی نمی‌بینند و در ندیدن آن اصرار دارند، معنایی است که این چالش دارد! عمامه نماد خوارداشت ملی در ایران است. لباس آخوندی برآمد نگاهی به آدمی است که در اساس با برابری شهروندان ناهماهنگ است. لباس آخوندی لباس نابرابری و امتیاز است. لباس آخوندی عادی کردن فرهنگ تبعیض و نابرابری و تحقیر غیرآخوندها است! به واکنش آخوندها که هدف عمامه‌پرانی قرار گرفته‌اند نگاه کنید، هیچ شرمی از پوشیدن این لباس ندارند! آن‌ها چنان به این لباس و مواهب تبعیض‌آمیز آن عادت کرده‌اند، که اساسن خود را مقصر نمی‌دانند! آن‌ها کسانی را که در برابر تبعیض و تحقیرایستاده‌گی می‌کنند، نادان و اوباش می‌خوانند! و از این که به تحقیر تن نمی‌دهند متعجب هستند!

برانداختن نهاد آخوندی از برانداختن نهاد ولایت فقیه و سازو‌کارهای استبداد در ایران هم د‌ش‌وارتر وهم ضروری‌تر است! اصلن هم ولایت فقیه و هم استبداد و جباریت در ایران ادامه‌ی فرهنگ اخوندی است. هر چند در عمل شکستن اقتدار پوشالی آن در شرایط کنونی و با گسترش چالش عمامه‌پرانی هم آسان‌تر و هم در دست‌رس‌تر است. اگر این فرصت تاریخی را با ندانم‌کاری و بد‌دانی و مته‌به‌خشخاش گذاشتن‌ها‌ی نالازم از دست بدهیم، حتا اگر بتوانیم نهاد ولایت فقیه را بزنیم دیر یا زود دوباره بدخیمی نهاد آخوندی بازخواهد گشت و آب رفته را به جو‌ی استبداد و سنت خواهد آورد.

برای آن که به درجه‌ی بدخیمی و آسیب عمیق نهاد آخوندی پی‌ببرید، به انگاره‌ی بدخیم ولایت فقیه خیره نشوید! به حکومت فقهی سید باقر شفتی در اصفهان چشم بدوزید! بدخیمی همه‌ی آن ‌چیزی است که در این نهاد غیرانسانی و غیرملی جمع شده است. نهاد آخوندی در اساس انکار برابری و آزادی و ملت است. ممکن است مومنان، و شخص آخوند با توسعه و مواهب آن درکی و حظی از آزادی و برابری بیابد و از این لباس خارج شوند، اما نبست نهاد آخوندی با آزادی و برابری همانند نسبت جن و بسم‌الله است.

ایرانیان برای گذار دمکراتیک باید در گفت‌وگویی انتقادی و هم‌دلانه با یک‌دیگر (ازجمله مسلمانان و مومنان دیگر) مشارکت داشته باشند و همه‌گان را متقاعد و مجبور به تن دادن به حقوق بشر، دمکراسی و مناسبات آمیزش اجتماعی مسالمت‌آمیز کنند! اما برای رسیدن به آن‌جا باید نهاد‌ها‌ی آخوندی را ویران کرد. باید از این نهاد و کسانی که از آن بهره می‌برند اعتبارزدایی کرد. شکاف میان مومنان و غیرمومنان در جوامع ملی ساخته‌گی و دروغین و از این نهاد شوم و بدخیم برمی‌خیزد و هدفی غیر از حفظ امتیازها و ممتازیت‌ها‌ی این جماعت دین‌کار و انسان‌خوار ندارد.

مساله‌ی آخوند و آخوندی‌گری را در اسلام و شیعه باید به کلی از اسلام و مذهب جدا کرد. اسلام‌ستیزی و شیعه‌ستیزی ناپسند، غیرانسانی و نافی حقوق اساسی آدمیان است؛ اما ایستاده‌گی در برابر آخوندها و آخوندی‌گری (اگر با دقت و با پرهیز از نفرت‌پراکنی و خشونت‌ورزی فیزیکی باشد) همانند ایستادن در برابر هر بی‌داد و ستمی ضرورتی انسانی و اجتماعی و از حقوق اساسی ماست.

آخوندی در ایران امری پیشااسلامی است

هرچند ام‌روزه آخوندی، آخوندی‌گری و مناسبات آن با سنت اسلامی و شیعی در ایران پیوند خورده است؛ اما این آسیب نه در اساس اسلامی است و نه حتا ایرانی! آخوندی‌گری بخشی از "سنت" است و در جایی به "برهان لطف" می‌رسد. برهانی که دیگری را نابالغ و نادان و محتاج هدایت‌گری می‌داند. سنتی و برهانی که در جایی به انگاره‌ی یک دانا‌ی مطلق، قادر متعال، خیر مطلق و "دیگری بزرگ" می‌رسد. آخوندها در سایه‌ی این توهم شوم "دیگری بزرگ" ایستاده‌اند و خدایی می‌کنند. آن‌ها خود را صالح‌تر به تشخیص مصالح دیگران می‌دانند! همه‌ی شرور دیگر اجتماعی از همین نقطه آغاز می‌شوند.

با تجربه‌ای که در نهادها‌ی اصلاح‌طلب در ایران دارم می‌توانم ادعا کنم بخشی از بار سنگین شکست اصلاح‌طلبی در جمهوری اسلامی به گردن روحانیت اصلاح‌طلب و همین لباس بازمی‌گردد. آخوندها‌ی اصلاح‌طلب دانسته یا نادانسته در حفظ ممتازیت‌ها و امتیازها‌ی خود با هم‌کسوتان محافظه‌کار خود همیشه هم‌کاری و هم‌سویی و همانند ترمز اصلاحات در ایران کار کرده‌اند. ‌ند.‌اند. آخوندها‌ی اصلاح‌طلب تفاوت معناداری با هم‌کسوتان محافظه‌کار خود ندارند. آن‌ها ممکن است از آزادی، دمکراسی و حتا (حالا) از حقوق بشر هم بگویند، اما اگر این ادعاها در فاصله آن‌ها از قدرت ضرب شود، چیز دندان‌گیری از آن نمی‌ماند. آن‌ها پیش‌تر، وقتی در قدرت بودند تفاوت معناداری با هم‌لباسی‌ها‌ی خود نداشتند و فردا هم اگر دوباره به قدرت برسند، معلوم نیست تفاوت معناداری با آن‌ها داشته باشند. بعید می‌دانم آن‌ها از مناسبات دمکراتیک و سکولار و حقوق بشر تا آن‌جا دفاع کنند که به برچیدن همه امتیازها و ممتازیت‌ها‌ی آخوندی و نهادها اخوندی‌گری در ایران برسد. و همین آخوندها را در ایران بسیار خطرناک می‌کند! برانداختن این نهاد در باور من حتا از برانداختن جمهوری اسلامی هم مهم‌تر است؛ اصلن گذار دمکراتیک از جمهوری اسلامی بدون گذار از نهاد روحانیت و برانداختن آن ممکن نیست! آسیب‌شناسی ناکامی فرایند اصلاح‌طلبی در ایران هم به همین نقطه و نکته می‌رسد. روحانیت اصلاح‌طلب، اصلاح‌طلبی سیاسی را در ایران مسخ کرده است و از آن نوعی محافظه‌کاری جدید ساخته است! اصلاح‌طلبی در پیوند خود با آخوندها و نهادها‌ی آخوندی یک جدال سیاسی پوست‌کننده برای جابه‌جایی قدرت است. آخوندها اشتراکاتی دارند که به آسانی پاره نمی‌شود. آخوند خوب آخوندی است که عمامه‌اش را بردارد و به لباس مردم عادی مفتخر شود. آخوند خوب آخوندی است که از زنده‌گی انگلی دست بکشد. گام نخست اصلاح‌طلبی در ایران اصلاح‌آخوندها است.

مشروطیت ناتمام

هم مشروطیت و هم انقلاب ۵۷ را باید تکاپویی ناکام و ناتمام برای قانون‌مندی، آزادی، برابری و نظام شهروندی دید؛ آسیب‌شناسی این ناکامی‌ها در هر دو جریان در جایی به نهاد آخوندی در ایران گره خورده است. آخوندها از موانع اساسی توسعه در ایران هستند. آخوندها و آخوندی گری در بنیادها با بنیاد توسعه، ترقی و پیشرفت مساله دارند! آخوندها با هرچه کنار بیایند با آزادی و برابری کنار نخواهند آمد. نه تنها در ایران که در هر جا‌ی دیگری از جهان آخوندها و سنت دو روی یک سکه هستند. آخوندها سربازان تاریکی و سنت هستند. سنت به آن‌ها امتیازها و ممتازیت‌ها را می‌دهد و آن‌ها برای رعایت آن امتیازها و ممتازیت‌ها برای نابرابری‌ها و تبعیض‌ها فلسفه می‌بافند و استددلال می‌تراشند. مشروطیت نه تنها شاه که شیخ را هم باید مشروط به قانون می‌کرد. اما نه در آن دوران و نه حتا پس از برقراری حکومت اسلامی روحانیت به قانون تن نداده است. در جمهوری اسلامی نه تنها ولایت فقیه در خوانشی که خامنه‌ای دارد فراتر از قانون است که حتا فقها دیگر هم بالاتر از قانون نشسته‌اند؛ و در اساس قانون هیچ نسبتی با خواست مردم ندارد. آخوندها در داستان مشروطیت با گنجاندن اصل تراز در متمم قانون اساسی از ملی کردن قانون و قدرت تن زدند! و ادمه‌ی همین اصل است که انگاره‌ی ولایت فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ظهور می‌کند و همه‌ی دست‌آوردها‌ی مشروطیت را می‌بلعد.‌ی

ایستاده‌گی در برابر بی‌داد تبعیض خشونت نیست

بارها و سال‌ها گفته‌ام و از گفتن آن خسته نمی‌شوم؛ آخوندی و آخوندی‌گری ترکیبی از دو شغل دزدی و تکدی‌گری است، که در فرهنگ‌ها‌ی سنتی و دینی چنان به‌هم می‌آمیزد که هم زشتی تکدی‌گری را پنهان می‌کند و هم پلشتی دزدی را. در فرهنگ‌ها‌ی دینی و سنتی از آن دو شغل پردردسر شغل کم‌دردسر آخوندی زاده شده است. در داوری من دزدی و گدایی به مراتب از آخوندی شریف‌تر است.

آخوندها دانسته یا نادانسته دست‌ها ی‌شان در جیب مردم بوده است و هرگاه فرصت کرده‌اند به خون آن‌ها هم آلوده‌اند. آخوندی‌گری برآمد نوعی امتیاز‌طلبی و ممتازیت‌خواهی هم هست که در اساس با برابری شهروندی ناسازگار است. آخوندها همانند انگل‌هایی هستند که از خون لایه‌ها‌ی زیرین هرم اجتماع تغذیه می‌کنند! در جمهوری اسلامی البته به جهت قدرت‌ها و ثروت‌ها‌ی بادآورده بسیار، ممکن است این رابطه چندان به چشم نیاید، اما حتا در چنین شرایطی هم میزبان اصلی این جماعت کلفت‌خور، بی‌‌کار، بی‌عار و پرمدعا جمعیت انبوه بی‌نوایان هستند.

خوش‌بختانه همه‌ی آخوندها در بی‌داد جاری در جمهوری اسلامی و ماشین کشتار آن شراکت نداشته‌اند و حتا برخی از آنان قربانی مستقیم این ماشین بوده‌اند، اما شوربختانه همه‌ی آخوندها در دوران تاریک جمهوری اسلامی و پیش از آن کم‌وبیش از این امتیازها و ممتازیت‌ها بهره گرفته‌اند و چاقیده‌اند. و این همه‌ی داستان نیست! آخوندها ادامه‌ی برهان لطف، و بحران‌ها‌ی بی‌پایان آن و ستون فقرات سنت شبان‌رمه‌گی و پدرسالاری در ایران هم هستند. آخوندها گرانی‌گاه سنت و ایستاده‌گی در برابر تغییر و مدرنیت و مدنیت در ایران هم هستند؛ به کارنامه‌ی تباه و سیاه دویست سال گذشته و آشنایی ایرانیان با جهان‌ها‌ی مدرن نگاه کنید! حجم نادانی و هزینه‌ای که این جماعت نادان در هیات دانایان قوم به جامعه و مردم تحمیل کرده‌اند، محاسبه‌ناپذیر است. هرگاه جامعه با همه‌ی دش‌واری‌ها یک قدم به جلو برداشته است، آن‌ها با کولی‌بازی و هیاهو جامعه را واداریده‌اند که دو قدم به پس برود. هزینه‌ای که این جماعت مفت‌خور به مردمان ایران تحمیل کرده‌اند به مراتب بیش از چیزی است که به چشم می‌آید. آن‌ها گاهی‌ دانسته و غالبن نادانسته همانند سد سکندر در برابر جریان جاری زنده‌گی در ایران ایستاده‌اند و برای حفاظت از دستمال امتیازها و ممتازیت‌هایی که سنت به‌طور بادآورده برای‌شان آورده است، قیصریه‌ی ایران را به آتش کشیده‌اند.

هرچه پیش‌رفت و تغییر در ایران دیده می‌شود علارغم میل آن‌ها و با وجود مقاومت آنان رخ داده است. آخوندها، آخوندی‌گری و جمهوری وحشت اسلامی ادامه‌ی یکدیگراند، به هم وابسته و بسته‌اند! از یک جا آمده‌اند و باید با هم بروند. ام‌روز وقت آن است که این شغل ناشریف و لباس منحوس که نماد تبعیض و نابرابری است، به کلی از میان برخیزد. مبارزه با نابرابری و ایستاده‌گی در برابر بی‌داد تبعیض خشونت نیست! (برای رعایت حقوق گرو‌ه‌ها‌ی آسیب‌پذیر آخوندی و آخوندی‌گری را باید از کارها‌ی ممنوعه اعلام کرد.)‌ات‌ات

خشونت پنهان نابرابری و لباس شهرت آخوندی

آخوندها‌ی اصلاح‌طلب عزیز، چه کسانی که در بالا آمدن نکبت جمهوری اسلامی مستقیم دست داشته‌اید و مایه گذاشته‌اید و چه کسانی که دست نداشته‌اید و جمهوری وحشت اسلامی علارغم میل شما به این‌جا رسیده است؛ دست‌کم حالا حتا اگر شهامت پیوستن به جنبش "زن، زنده‌گی، آزادی" را ندارید، راه خودتان را از جمهوری اسلامی ایران به‌کلی جدا کنید.

آخوندها‌ی اصلاح‌طلب عزیز، میان عمامه، عمامه‌دار و طناب داری که بر گردن ملت افتاده است و هر روزی تنگ‌تر و تنگ‌تر می‌شود، رابطه‌ای هست! میان دیوارها‌ی بلند نادانی که در نهادها‌ی آخوندی ساخته و پرداخته شده است و زندان‌ها‌ی گونه‌گونه‌ی ایران نسبتی هست. اگر در اصلاح جمهوری وحشت اسلامی وامانده‌اید، دست‌کم اصلاح را از خودتان شروع کنید و از این لباس آخوندی بگذرید و بگریزد! اگر خامنه‌ای دانایی و شجاعت کوتاه‌آمدن ندارد و نمی‌تواند از قدرت و ثروت و‌شان بادآورده بگذرد، شما دست‌کم آن‌چه می‌نمایید باشید و از این لباس که نماد ممتازیت‌خواهی و امتیاز‌طلبی است و با تاریخ بی‌‌داد و ستم در ایران گره خورده است، بگذرید و خودخواسته از عمامه‌ی نادانی گذاشتن و لباس شهرت پوشیدن خداحافظی کنید.

آخوندها‌ی خوب و عزیز! کسانی که مدعی هستید هیچ‌گاه با حکومت جمهوری اسلامی هم‌کار و هم‌سو نبوده‌اید و حتا گاهی قربانی این ماشین سرکوب و سرب بوده‌اید، صداقت و آزاده‌گی خود را نشان دهید و از این عمامه‌ی سالوس و این لباس منحوس بگذرید؛ همانند مردم لباس ببوشید و گذار از سنت به مدرنیته و مدنیت را برای این مردم جان‌‌به‌لب‌رسیده آسان کنید.

آخوندها‌ی عزیز از آخوندی‌گری بگذرید؛ و اگر آزادی‌خواه نیستید، دست‌کم آزاده باشید؛ و نگذارید نظام تبعیض با لباس شما در شکلی دیگر بازسازی و به آینده برود. تمام بحرانی‌هایی که در ایران داریم به این لباس و نافلسفه‌ای که آن را برساخته است می‌رسد. از مشروعه‌خواهی و اصل تراز گرفته تا انگاره‌ی نابه‌‌کار حکومت اسلامی، از نبود انتخابات آزاد تا فقدان حقوق بشر؛ از گزینش تا شورای نگهبان، از سانسور تا نظارت استصوابی شورای نگهبان، از گشت ارشاد تا سهمیه در کنکور، از ولایت فقیه تا حق ویژه‌ی روحانیت و فقها برای نادیده گرفتن خواست مردم، از نابرابری زنان با مردان گرفته تا زندان جهنمی‌ای که در ایران ساخته شده است؛ همه و همه برآمد این لباس کثیف و پلشتی تبعیض است که در زیر آن و با آن بازتولید می‌شود. لباس آخوندی تنها یک لباس نیست؛ یک الگو برای فکر کردن و زنده‌گی (و اگر دقیق‌تر بگویم مرده‌گی) کردن است. لباس آخوندی و آخوندی‌گری همان سنت شبان‌رمه‌گی است. در این سنت حتا آخوندها هم زنده‌گی نمی‌کنند! آن‌ها مرده‌ها‌ی ورم‌کرده‌اند.

اگر حرف‌ها‌ی مرا نمی‌پسندید به حرف‌ها‌ی ناظم‌الاسلام کرمانی، احمد کسروی و ... که هم کسوت خودتان بوده‌اند، گوش کنید. اگر استدلال می‌خواهید؟ "از برهان لطف تا بحران‌ لطف" (۳) را بخوانید. زمانی به مصطفا تاج‌زاده که بسیار گرامی می‌دارم‌اش نوشتم: مصطفا جان شما که از پسوند بادآورده‌ی «سید» نمی‌گذرید، چه‌گونه از علی خامنه‌ای انتظار دارید که او از این دم‌ودست‌گاه بادآورده (و حتا شبه‌قانونی) بگذرد؟! حالا هم از آخوندها که عمامه‌دار تباهی و دکان‌دار سیاهی هستند باید پرسید: اگر شما از این عمامه و لباس شهرت که نماد تبعیض و بی‌داد است نمی‌توانید بگذرید؟ چه‌گونه می‌توانید از امتیازها و ممتازیت‌ها‌ی بادآورده‌ی دیگر بگذرید؟ چه‌گونه می‌توانید از علی خامنه‌ای و هم‌راهان او بخواهید از قدرت، ثروت و‌شان بگذرند و حکومت را به مردم بازگردانند؟ (۲)

اگر می‌خواهیم ایران ایران شود؛ هر کس باید به سهم خود از امتیازها و ممتازیت‌ها‌ی تبعیض‌آمیز دل‌بکند و بگذرد. صلح میوه‌ی عدالت و برابری است. در جایی که نابرابری و تبعیض است، آمیزش اجتماعی مسالمت‌آمیز نخواهد بود. خشونت‌ واقعی و فربودی همان نا‌برابری است. آزادی‌ستیزی، زن‌ستیزی و زنده‌گی‌ستیزی همه و همه برآمد نابرابری و تبعیض است. تبعیض خشونت پنهان است که در جایی به سرکوب، سراب، سانسور و سرب می‌رسد. ایران در چنگال تبعیض و نابرابری دیر یا زود ویران خواهد شد.

عمامه‌پرانی؛ یک آسیب یا فرصت؟

من سال‌ها است که در مورد آخوند‌ها و آخوندی‌گری می‌اندیشم و می‌نویسم! به عنوان نمونه حدود یک سال پیش نوشته‌ای با سرنام «هراس از آزادی و تجربه‌ی دش‌وار پدرکشی» را منتشر کرده‌ام. در این روزها که کنش یا واکنش عمامه‌پرانی شکل تازه‌ای گرفته است، بازخوانی مقاله بسیار معنادارتر خواهد بود. و می‌تواند واکنش به آخوندها، آخوندی‌گری و عمامه‌پرانی را که شکلی از ایستاده‌گی در برابر تبعیض و ممتازیت و تحقیر است، بازکاوی و نوارافشانی کند.

مساله‌ی خشونت‌پرهیزی و وفاداری به صلح و مناسبات آمیزش اجتماعی صلح‌آمیز برای حفاظت از جنبش زن، زنده‌گی و آزادی بسیار اهمیت دارد؛ اما نباید بگذاریم، ایستاده‌گی در برابر بی‌داد آخوندی‌گری در ایران که سابقه‌ای چندهزار ساله دارد و بخشی از نقشه‌‌ی راه توسعه در ایران آینده است، در انگاره‌ها‌ی خشونت‌پرهیزانه‌ی یک‌سویه و گاهی مبتذل از یاد برود و از پا‌ی درآید. با کوشش در درک بنیادها‌ی پدرکشی و ضرورت ایستاده‌گی در برابر آخوندها و آخوندی‌گری می‌تواند یکی از آسیب‌ها‌ی کانونی سنت ایرانی اسلامی را علاج کرد و از میان برداشت.

اگر بتوانیم واکنش اجتماعی و دادخواهانه‌ی عمامه‌پرانی را به فرایند پدرکشی و گذار از برهان لطف پیوند زنیم هم راهی برای آزادی به طور عام و آزادی زنان به طور ویژه در این فرهنگ شبانه‌رمه‌گی باز خواهد شد و هم حق جست‌وجو‌ی خوش‌بختی که در سنت ایرانی اسلامی ناشناخته مانده است (و روی دیگر حق بنیادین خطا کردن است.) جا خواهد افتاد. باشد که چنین بادا. (۶)

پانویس‌ها

۱- احمد حیدری در یاداشتی که در آن از عنوان "حجت‌الاسلامیگ خود نگذشته است، همین منطق را توضیح می‌دهد. هرچند آن‌چنان که خود آورده است چندان هم غیرحکومتی نبوده است! و بسیار از امتیازها‌ی آخوندی بهره برده است. «در این چند دهه بعد از پیروزی انقلاب هم همیشه سعی داشته‌ام بر مدار حق‌طلبی و ستم‌ستیزی باشم و برای آن بهایی -هر چند اندک- پرداخته‌ام. نزدیک یک دهه امام جماعت افتخاری مسجد انصارالحسین در قم بودم که چون نخواستم از خواست کانون‌های قدرت اطاعت کنم و از جمله در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۷۶ در جبهه شما ماندم، چند ماه بعد از آن انتخابات مجبور به کناره‌گیری از امامت آن مسجد -که آن را وظیفه و نه طعمه می‌دانستم- شدم. سال‌ها در مرکز تحقیقات اسلامی سپاه مسئول مدیریت معارف قرآن و عقاید بودم و چون از خط و ربط کانون‌های قدرت بخصوص در مواضع سیاسی اطاعت نکردم و در سیاست همراه شما مردم بودم، همزمان با کنار نهاده شدن از امامت مسجد، «مدیریت» هم از من گرفته شد و با تنزل جایگاه، به عنوان پژوهشگر عادی در آن مرکز ادامه دادم ولی همین را هم تحمل نکردند و بالاخره بعد از چندین بار سین جیم، در آخر سال ۱۳۸۲ در ۴۲ سالگی «بازنشستانده» شدم.»

حیدری، احمد، سخنی با «عمامه‌پران‌ها، انصاف نیوز، ۱۹ آبان ۱۴۰۱.

۲- حسن یوسفی اشکوری در گفتاری در کلاب هاس این نکته را برجسته کرده است.

انواع دین‌داری و جنبش «زن، زنده‌گی آزادی»، حلقه دیدگاه نو، کلاب هاس، ۵ نوامبر، لینگ گفت‌وگو‌ی "انواع دینداری و «جنبش زند‌زنده‌گی‌ آزادی»

۳- زیدآبادی، احمد، جنبش ژینا، عمامه‌پرانی، و نقد یک تحلیل‌گر سیاسی، گفت‌گو با طاها پارسا، تارنما‌ی زیتون، ۱۹ آبان ۱۴۰۱.

۴- کرمی، اکبر، هرمنوتیک صلح، از برهان لطف تا بحران لطف، ص۲۳۸.

۵- آخوندها یک کاست اجتماعی و حالا سیاسی هستند. همه‌ی آن‌ها به صورت تبعیض‌آمیزی از سرمایه‌ها‌ی ملی و بودجه دولتی و حتا فرادولتی و بسیاری از مواهب ویژه‌‌ی دیگر حکومت بهره‌مند هستند. بسیاری از موقعیت‌ها‌ی کاری و مدیریتی و حکومتی به‌گونه‌ای انحصاری به آخوندها واگذار شده است. از این منظر جمهوری اسلامی به معنا‌ی دقیق کلمه یک حکومت آپارتاید آخوندی و سگریگیستی است. ورود غیر آخوندها در بسیاری از موقعیت‌ها و مکان‌ها در اساس ممنوع است. حتا در زندان‌ها و دادگاه‌ها هم موقعیت و وضعیت متفاوت و انحصاری بر آن‌ها حاکم است. در زندان لنگرود قم که بودم آشکارا وضعیت زندانیان آخوند بسیار به‌تر از وضعیت دیگر زندانیان بود. این که در دادگاه‌ها‌ی ویژه ممکن است بر روحانیون منتقد و مخالف فشارهایی وارد شود، مغایر با وضعیت سگریگیستی حاکم بر قانون نیست.

۶- کسانی که مرا می‌شناسند می‌دانند که من از خانواده‌ای مذهبی برآمده‌ام؛ و برخی از نزدیکان‌ و بسیاری از دوستان‌ام آخوند بوده‌اند و هستند، با این همه رعایت حقوق مردم و دانایی مهم‌تر از رعایت حال کسانی است که دوست‌شان می‌دارم. آن‌چه در مورد آخوندها نوشته‌ام به دلیل این ارتباط‌ها نیست، که با وجود آن‌ها است. و نیز این نگاه بی‌هیچ روی ادامه‌ی انگاره‌ی خام «اسلام منها‌ی روحانیت» نیست؛ چه، تا وقتی ادیان و خوانش‌ها‌ی گونه‌گونه‌ی آنان هستند، آخوندها ویژه‌ی آن‌ها هم خواهند بود. با ایستاده‌گی در برابر بی‌داد تبعیض که در لباس آخوندی بازتولید می‌شود، می‌توان و باید پوشیدن لباس ویژه و نیز کاسبی از طریق دین را ممنوع کرد.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy