برای سنجش و شناخت درست از خیزش انقلابی "زن زندگی آزادی"، خیزشی که معنای درون و توش و توانش آزادی است، لزوماً باید مفهوم آزادی را از نظرگاه ایرانی که باز می گردد به دوره مشروطیت، بازشناسیم. با بازشناسیِ میزان فهم ایرانیان نسبت به آزادی در دوره مشروطیت، می توان آن را با خواستِ آزادیِ این خیزشِ انقلابیِ جاری، قیاس نمود.
میزانِ فهمِ ایرانیان از معنای آزادی غرب در انقلاب مشروطه:
رویداد خیزش انقلابی حاضر، رویداد منحصر بفرد و بومی است و برای اولین بار تحت شعار "زن زندگی آزادی" در کشور ایران رخ می دهد. اینکه نقطه اتکاء این انقلاب برای رسیدن به آزادی کدام است نکته ایست که بطور موجز بدان خواهیم پرداخت اما پیش از آن لازم است تا نیم نگاهی به میزان فهم ایرانی نسبت به مفهوم آزادی در انقلاب مشروطه، بیاندازیم. چونکه موضوع انقلاب جاری مربوط است به همین مفهوم و چگونگی فهم ما از آن در گذشته و حال. بیش از یک سده(۱۲۸۴ تا کنون) است ایرانیان در تکاپوی آزادی و "عدالتخانه"اند. تکاپویی که بر محور محدود کردن اختیارات شاه و تبدیل پادشاهی مطلقه به پادشاهی مشروطه بوده است. بی تردید گشودن گره این مسئله، مشروط به آزادی ها بوده تا تقسیم و تنوع قدرت میان ملت و دولت ایجاد گردد. اما حرکت ما ایرانیان به سمت و سوی آزادی، مشبع از تیرگی ها بوده است. بطورکلی چرخه فهم ایرانی از آزادی به میزان "حریت اسلامی" دور می زده و خیال می کرده از طریق اسلامِ پرتستانیسم شده به امر آزادی نائل خواهد گشت در حالیکه این خیال، واهی بوده است. سه بینش و نگره در رویداد انقلاب مشروطیت نقش داشته و اثر گذار بودند. این هر سه، مفهوم آزادی را در "حریت اسلامی" تلخیص می کردند. ۱-بینش آن شیخ مرتجع که بعدها به دلیل توطئه علیه مشروطه طناب دار بر گردنش رفت۲- بینش آخوندهای متنفذ که طرفدار انقلاب مشروطه بودند ولیکن از قانون اساسی اسلامی مدافعه می کردند۳-نگره روشنفکران که به جای آزادی از "حریت" یا اسلامِ پرتستانیستی یا آزادی همان "امر بمعروف و نهی از منکر"، سخن می گفتند.هر سه این بینش و نگره ی منحرف و مجهول، مانع فهم و درک صحیحِ آزادی به مفهوم غربی اش می شده است. در واقع این سه نیرو، مفهوم آزادی غرب را به وجه "حریت" تقلیل می دادند.
دو مشکل اساسی روشنفکرانِ پیشین و پسین و تمایز میان "انقلاب"های ایدئولوژیکی و انقلاب "زن زندگی آزادی:
وقتی روشنفکر به این دلیل نخواهد با ارزشهای فرهنگ خویش رو در رو شود تا مبادا از سوی عوام و خواص مورد بازخواست و لعن قرار گیرد، بالجبار تن به روزمرگی می سپارد و تسلیم ارزشهای فرهنگ بومی خود می شود. تسلیم طلبیِ روشنفکرِ دوره مشروطیت باعث می شده تا در مواجه با ارزشهای بشری و رویدادهای فرهنگ غرب، آنها را به سطح ارزشهای فرهنگ بومی خویش تنزل دهد. دو مشکل اساسی روشنفکران صدر مشروطیت و پس از آن؛ یکی تلاش در تقلیل مفاهیم و مکتب های فکری غرب است و دیگری، تلاش بیهوده جهت پشتوانه درست کردن موضوعات پیش پا افتاده فرهنگ ما، از آن مفاهیم. تلاشی که هیچ دستاورد و ثمره ای تا کنون نداشته است. روشنفکر ما نه تولید فکر می کند و نه ترجمان آن مفاهیم و مکتب ها از سوی وی به زبان ما، توانسته تبدیل به موضوع شوند. مشکل ما بومی است و در درجه نخست باید راه حل بومی برایش پیدا شود. می گویم مشکل و نه موضوع، به دلیل اینکه تا مشکل ریشه یابی نشود موضوعی از آن بر نمی خیزد. فرهنگ و تاریخی که فقط مشکل بیافریند و از مشکل موضوع برنخیزد، یکنواخت در اعصار باقی می مانند. یکنواختی فرهنگ و "تاریخ" ما موجب و محرک کمترین خلاقیت و پدیداریِ نو نبوده است هر چه بوده تکرار و مکررات بوده و بس. با ملاحظات در خیزش انقلابی "زن زندگی آزادی"، می خواهیم نشان دهیم که این پدیده جدید اجتماعی و رفتار فرهنگی تازه، همچون ضربه ایست بر قلب فرهنگ و "تاریخ"ی که تولید ارزشهایش فراتر از اعتقادات مذهبی(از هر نوعش) و ایدئولوژیکی نبوده است. در واقع "زن زندگی آزادی" بیان و نماد "موضوع" است در بستر "مشکل" نظام اسلامی.موضوعی که به دور از آلودگی ارزشهای ایدئولوژیکی، مشکل موجود را محو خواهد کرد. باری، "انقلاب"های ایدئولوژیکی و نظام های سیاسیِ ایدئولوژیکی مبتنی بر آنها منجر به آزادی و دموکراسی نشدند، در حالیکه به شکست انجامیده و در نهایت، نه اصلاح که سرنگون شدند. نظام سیاسی جمهوری اسلامی هم به دلیل آلودگیِ ایدئولوژیکی سرنگون می شود و نه اصلاح. اما انقلاب "زن زندگی آزادی" از جنس دیگر و به دور از ارزش ایدئولوژیکی است. به همین جهت تداومش به آزادی و دموکراسی ختم خواهد شد.
گستردگی خیزش انقلابی "زن زندگی آزادی"، نمایانگر شکست قطعی اصلاح نظام دینی است:
سخن و منظورم راجع به بومی بودنِ مشکلات و موضوعات بهیچ وجه این نیست که ما نباید از ارزشهای سکولار یا مفاهیمی همچون آزادی که از غرب وارد فرهنگ ما شده اند بهره جوییم. سخنم این است که پیش از هر چیز بایست مشکل را پیدا کنیم و آن را بشناسیم تا ببینم کدام موضوع را می توان از آن بیرون کشید. چهل و سه سال است که در جمهوری اسلامی غوطه می زنیم و شده معرف فرهنگی و کشوری ما در بیرون از مرزهای ایران و در چهار گوشه جهان. در میانه این چهل و سه سال که توام بود با بحرانِ ناشی از بی لیاقتی و ناشایستگی در کشورداری، اصلاح طلبی را به "موضوع" خود تبدیل کردیم بی آنکه مشکل حکومت دینی را بفهمیم. اگر این مشکل را به معنای واقعی در می یافتیم هیچگاه به دنبال اصلاح طلبی به سبک دینی که تداوم همان نظام دینی است راه نمی افتادیم. اصلاح طلبیِ دینی در نظام دینی، پادزهر نظام دینی نیست. زهر و پادزهر از یک جنس نیستند. پادزهر نظام دینی در ایران از جنس انقلابی است که اکنون در جریان و رو به اعتلاء است. انقلابی که با محتوای درونیِ "زن زندگی آزادی"، فاز نخست خود را با فاز دوم گره زده و مجموع اعتراضات خیابان و اعتصابات را به پیش می برد. مولفه ها و مشخصه های این انقلاب کاملاً بومی و از درون است.
در واقع انقلاب جاری در هیئت یک موضوع مشخص، پاسخی شده به مشکلی بنام حکومت اسلام که سرانجام آن، آزادی ایران و ایرانی خواهد بود. بنابراین، جاری شدن مفهوم آزادی در اذهان ایرانیان و بسط و تثبیت آن بر نظام سیاسی از طریق ابزار و روش ایرانیِ "زن زندگی آزادی" آن امری است که کمترین ارتباط و کُپی با رویداد پرتستانیسم اروپا ندارد. برخلاف روشنفکر ما که خیال می کرده همچون رویداد غرب، ابتدا بایست دین (اسلام) پرتستانیسم شود و سپس با تحول نظام سیاسی مسیر آزادی گشوده شود، روش و ابزار خیزش انقلابی اخیر بی ارتباط با این خزعبلات در مسیر آزادی و دموکراسی گام گذاشته است. و نشان داده که گره مشکل بومی را با موضوع بومی می توان گشود و نه با وارد و بار کردن موضوعات فرهنگ دیگر به مسئله بومی ما. و بالاخره اینکه، تجارب جهان و ایرانِ در اشغال حکومت اسلامی نشان داده که حکومت های دینی و مذهبی(ایدئولوژیکی) اصلاح نمی شوند بلکه سرنگون می شوند. حضور فعال و گسترده خیزش انقلابی "زن زندگی آزادی"، بی آنکه تناسبی با ارزشهای ایدئولوژیکی داشته باشد مصمم است تا راه آزادی ایران را هموار کند.
تهران پایخت فرهنگی یا بی فرهنگی؟ هادی صوفی زادە