مرگ گفت:
هیبت من
هر جنبندهای را
*********در چنبرهی هراس،
مچاله میکند!
با نام ِپُرصلابتم
آشفته میشوند خلایق!
بهوش باش جوان!
مجید رضا گفت:
من اما زندگیام؛
سرشار از بهارِنارنج و شکوفهی گیلاس
تو دروغی
*********دورشو از من!
مرگ گفت:
اگر با شلاق وُ باتوم وُ آتش
*********تیرِخلاص
طنابِ دار
در هم آمیزم؛
پایان ِتوآغازمیشود!
چشمانت، تاریک
قلبت، بی تپش
وَ سرت، تهی میشود
*********از روّیای رنگین کمانی!
مجید رضا گفت:
تو کوردلی!
*********مثل گور، تاریکی!
من اما هیمهام (۲)
*********به چون «خسرو»
در باغستان ِ گل ِ سرخ
مشتعل میشوم،
*********تا جهان زیباتر شود
مرگِ مایوس، به تزویرگفت:
پس، رخصتی
تا رستگاریات را
*********قاریان،
*************یاسین بخوانند
و موَمنان،
*********به نماز ایستند
مجید رضا گفت:
میّت تویی!
من بهارِ تازه نفسم،
*********خوش عطر وُ با طراوت
دانهام من
در دشت، تکثیرمی شوم
*********نه درگلدان
زمین ِ خشک را
*********سبزه زار میکنم
چه حاجت به آیاتِ تاریکِ تو
*********و سجدهی ترسویان؟
گریه چرامادر؟
شادی کن به آهنگ ِشاد
وزیبارویان،
*********دخترانِ شیدا
***************پسران ِرعنا
پای کوبان، غوغا کنند
این داماد؛
صبور و سنگین
*********دست افشان و شاداسر،
پای دار میرود
*
چنین گفت راوی:
ازهُرمِ شور وُ شیدایی،
زندگی، نفس تازه کرد
*********در پگاه ِزلالِ خیس
باشیههی اسبان ِبی شمار،
*********در مرغزار
و رقصدگان ِ پیروز،
*********در جشن ِ آفتابخیزان
پاریس ۱۸/۱۲/۲۰۲۲
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱): از وصیت نامه یوسف آلیاری زندانی دو نظام. (تولد ۱۳۲۴در تبریز، تیر باران در ۲۳/مرداد/۱۳۶۳در تهران)
فرازی از وصیت نامهاش: «مادر فداکار، خواهران و برادران! این چند خط را به عنوان الوداع شادمانه برایتان مینویسم..... میدانید که این، مرگی خودخواسته است»
(۲): پارهای از شعر خسرو گلسرخی (تولد بهمن ۱۳۲۲در رشت، تیرباران در ۲۹/بهمن۱۳۵۲در تهران.) روزهای پیش از اعدام:
«نه آنکه فکر کنی سرد است/که من/در تهاجم کولاک/یک جاتمام هیمههای جهان را/ انبار کردهام /درپشت خانه ام/ ودر تفکر یک باغ آتشم به تنهایی/ من هیمهام برادر خوبم/ بشکن مرا/ برای اجاق سرد اتاقت/ آتشم بزن....»
هر شب ترسم از بیداری صبح است! مسعود نقره کار
ایرانیان به پا خیزید، چهار سرود از م. سحر