Saturday, Dec 24, 2022

صفحه نخست » تندروی (رادیکالییزم) و نشانه‌گان آن، اکبر کرمی

Akbar_Karami_3.jpgتندروی صدای پای فاشیزم است

گویانیوز به عنوان یکی از قدیمی‌ترین و حرفه‌ای‌ترین رسانه ی دیجیتالی در گزارشی از محسن پورمحسن تیتر زده است که «محسن رضایی در قتل پسرش احمد رضایی نقش داشته» (1)

یکم. سرنام خبر (تیتر) عامیانه، نارسا و همانند روزنامه‌نگاری زرد است. احتمالن در سرنام‌خبر کارواژه از قلم افتاده است؛ و باید چیزی همانند "محسن رضایی در قتل پسرش احمد نقش داشته است." باشد.

دوم. اگر شما خواننده ی بخت‌برگشته ی این خبر باشید، از خواندن آن پشیمان و گیج، از خود خواهید پرسید: گویانیوز و گزارش‌گر آن با این دست‌خبررسانی فست‌فودی در پی چیستند؟

اصل خبر در گویانیوز این است: «روزنامه نیویورک پست در مقاله‌ای فاش کرده محسن رضایی، معاون اقتصادی دولت سیزدهم و فرمانده پیشین سپاه پاسداران، در قتل پسرش، احمد رضایی نقش داشته است. به نوشته این روزنامه رضایی در سال ٢٠٠٣، با یک افسر پیشین سی‌آی‌ای در آتن دیدار کرده بود.»(2)

سوم. مشکل وقتی چندتا می‌شود که بدانید روزنامه ی «نیورک پست» روزنامه ی معتبر نیورک تایمز نیست؛ (به طور چیره خبرخوان فارسی‌زبان از آن بی‌خبر است.) بلکه در طرف مقابل و از جمله ی روزنامه‌ها ی زرد آمریکا است. در سنجه‌هایی که رسانه‌ها ی انگلیسی زبان را امتیاز می‌دهند این روزنامه بسیار پایین‌تر از نیورک‌تایمز(لیبرال)، وال‌استریت ژرنال(محافظه‌کار) و حتا پایین‌تر از شبکه ی دورغ‌پرداز و دروغ‌پراکن فاکس‌نیوز است! رسانه‌ای که پر از اخبار بی‌اساس، نوشته‌ها ی سطحی و احساسی و تحلیل‌ها ی باورمدار(اوپونییتد) است و نه شاهدمدار(فاکچوال). چرا گویانیوز نیازمند این دست اخبار و گزارش‌ها ی بی‌پایه و بی‌مایه شده است؟ و شوربختانه هر روز بیش‌تر از دی‌روز می‌شود؟ چرا گویانیوز باید همانند ایندیپندنت یا العربیه فارسی شده است؟ و به جا ی کار خبررسانی حرفه‌ای و شفاف بازو ی سیاسی یک جریان می‌شود؟(3)

چهارم. وقتی پیوند(لینک) اصلی مقاله را باز می‌کنیم کار خراب‌تر می‌شود. در مقاله هیچ استدلالی برای ادعایی که در سرنام آمده است، دیده نمی‌شود. نویسنده کنت آر تیمرمن یک محافظه‌کار بسیار تندرو است؛ و رییس اجرایی بنیاد دمکراسی برای ایران(اف‌دی‌آی). اگر این بنیاد را نمی‌شناسید باید بدانید که منشه‌امیر یکی از اعضا ی برد این بنیاد است. این بنیاد در سال ۲۰۰۶ بوسیله ی نهاد آمریکایی "هدیه ی ملی برای دمکراسی"(آن‌ای‌دی) و برای تغییر رژیم در ایران شکل گرفته است.

با لبریز شدن از این همه خبر زرد، خواننده اگر هوشیار باشد از خود خواهد پرسید: زدن یک مرده ی متورم همانند محسن رضایی چه اهمیت دارد که این همه صغرا‌کبرا و دروغ سرهم شده است؟ حرفه‌ای گری در کاری خبر و رسانه پیش‌کش، حتا اگر می‌خواهیم جمهوری وحشت اسلامی ایران(که بو ی ارحمان اش بلند است.) را بزنیم نباید همانند او بشویم.

پنجم. این گزارش را بگذارید کنار نوشته ی بی‌ارزش و هراس‌ناک جدید مجید محمدی با سرنام «دستگاه ببو/ شارلاتان‌یاب پراوداهای غربی چگونه کار می کند؟»(4) که در همان‌جا چاپ شده است، تا پاسخ خود را بگیرید و از خطر راست وحشی در مسیر گذار دمکراتیک در ایران باخبر شوید! برادران و خواهران ترامپ‌الهی و حزب‌الهی ادامه ی یک دیگر هستند؛ آن‌ها با تیشه و اره دادن به یک‌دیگر کار و رشد می‌کنند و به راست وحشی که در خیابان‌ها ی ایران خون می‌طلبد، خون می‌رسانند.

این داستان بسیار طولانی‌تر و پرحاشیه‌تر از این حرف‌ها است. بگذارید فشرده کنم؛ حباب راست وحشی که بخش افراطی جمهوری‌خواهان آمریکا است در حال بلعیدن اپوزسیون ایران است. تندروی در رسانه‌ها ی فارسی زبان که غالبن با نفس مصنوعی خارجی‌ها زنده‌ است، بی‌داد می‌کند! کار به جایی رسیده است که آن‌ها حتا بی‌بی‌سی را هم تحمل نمی‌کنند! اگر این فرآیند همین‌طور پیش رود، اپوزسیون بیرون از کشور بالا خواهد آورد ‌و مردم ایران را دو شقه می‌کند؛ خارجی‌ها را به بلعیدن دوباره ی استفراغ سلطنت مجبور خواهد کرد و داخلی‌ها را به تحمل بدخیمی جمهوری نکبت‌ اسلامی قانع می‌کند.

ایستاده‌گی در خیابان‌ها آری، سیاست خیابانی نه

جمهوری اسلامی با گسترش سرکوب و بن‌بست سیاسی نه‌تنها سیاست را به خیابان‌ها کشانده است که سیاست‌ورزی را هم خیابانی کرده است. برای ایستاده‌گی در برابر بی‌داد جمهوری اسلامی راهی مگر تسخیر خیابان‌ها نمانده است؛ اما سیاست را نباید در فشار بی‌امان جمهوری اسلامی خیابانی کرد. در خیابان‌ها یا در دفتر روزنامه‌ها هیچ‌کس سیاست‌مدار نمی‌شود. ‌شهره‌‌ها، روزنامه‌نگاران و کسانی که به جنبش ایستاده‌گی در برابر جمهوری اسلامی ایران می‌رسند، اگر گرفتار خودرهبرپنداری شوند، به بخشی از دش‌واری‌ها ی در ایران ام‌روز تبدیل می‌شوند.(5)

زندانی سیاسی حسین رونقی توییت کرده است: «طبقه ی متوسط (که جامعه مدنی شناخته می‌شوند.) بخشی از مشکل کنونی ایران هستند! قشری متمول و تحصیل‌کرده (الیت ونک به‌بالا) که عمدتن مخالف حکومت بوده و به خاطر ترس از تغییر و از دست دادن موقعیت و شرایط از عوامل تداوم وضعیت کنونی‌اند. کوچک شدن این طبقه به نفع دمکراسی خواهی در ایران است.»(6) این خواب آشفته و تحلیل خام احتمالن ادامه ی هواداری پرشور ایشان از تحریم‌ها ی جمهوری اسلامی است. اهمیت ندارد چرا کسانی همانند رونقی به این جا رسیده‌اند؟ و چه رویایی در سر می‌پزند؟ آن‌چه اهمیت دارد تندرویی است که در تکاپوی بزرگ کردن کسانی همانند حسین رونقی است. چرا این گروه‌ها به جا ی برجسته کردن کسانی همانند نسرین ستوده، مصطفا تاج‌زاد، نرگس محمدی و میرحسین موسوی می‌خواهند به کسانی همانند حسین رونقی چهره ی ملی ببخشند؟

برخلاف تصور حسین رونقی، طبقه متوسط مشکل و دش‌واری ایران ام‌روز نیست؛ ادعاها ی خام و ناسنجیده و تندرو کسانی همانند رونقی دش‌واری ام‌روز است و مانع پیوستن طبقه ی متوسط به خیابان‌ها. سیاست را از دست فاشیست‌ها نگرفته نباید به دست تندرو‌ها ی دیگر داد؛ تندرو‌ها و تندروی همیشه پش‌قراول فاشیزم است. جنبش زن، زنده‌گی، آزادی را از شر هواداران آن هم باید پایید. ام‌روز باید کسانی همانند حسین رونقی و هواداران او را پاسخ‌گو کرد، فردا ناممکن است. پاسخ‌گو کردن مدعیان رهبری؛ پرهیز از تندروی، پس زدن ره‌بران شعاری و رهبری شعاری چشم‌انداز ایران فردا را روشن می‌کند و مردم را به شکل میلیونی به خیابان خواهد آورد.

ترامپ‌ها ی ایرانی و ترامپ‌الهی‌ها

حباب راست‌ وحشی در آمریکا و خطر بلعیده شدن لایه ی خارجی اپوزیسیون ایران با آن را نباید دست‌کم گرفت. به هم‌کاری نزدیک سازمان مجاهدین خلق با کسانی همانند جان بولتون(7) و رودی جولیانی خیره شوید، تا از خطر هم‌کاری و هم‌سویی گروه‌ها ی دیگر اپوزیسیون با راست‌ وحشی و جمهوری‌خواه آمریکا به خود بلرزید.

خوش‌بختانه دیوارها ی دروغ دانالد ترامپ در آمریکا یکی پس از دیگری در حال پایین‌آمدن است؛ اما شوربختانه ترامپ‌الهی‌ها ی ایرانی در میان اپوزیسیون همه جا هستند؛ و به این آسانی نمی‌توان آن‌ها را شناخت و کنار زد! ترکیبی از تندروی و پوپولیسم ستون فقرات این جریان است؛ جریانی که در جاشناسی (توپولوژی) سیاسی در ایران آشکارا بدنه ی اصلی "راست وحشی" ایرانی است. برای گذار دمکراتیک شناخت این جریان‌ها بسیار مهم است؛ این جماعت هرچه که هستند، و هر جا که ایستاده‌اند، در یک نکته به هم می‌رسند؛ آن‌ها در درک منافع ملی و پیچیده‌گی‌ها ی سیاسی آمریکا، ایران، و جهان نادان و ناتوان هستند و به همین دلیل شایسته ی اعتماد عمومی نیستند.

در داوری من ترامپ‌الهی‌ها ایرانی حتا از حزب‌الهی‌ها برای دمکراسی در ایران آینده خطرناک‌تر هستند! چه، حزب‌الهی‌ها اگر به منابع خبری و اطلاعاتی مستقل و آزاد برسند، احتمالن آزاد خواهند شد، و به زندان‌بان اعظم و خدابند ایران پشت خواهند کرد؛ اما ترامپ‌الهی‌ها شوربختانه در مرکز آزادی و دمکراسی ی جهان گرفتار نادانی و کاریزما ی پوشالی دیوانه‌ای همانند ترامپ شده‌اند! و برخی از آنان هنوز هستند! اگر این جماعت نادان و پرمدعا را ام‌روز دست‌کم بگیریم، فردا در برابر آنان نمی‌توان ایستاد. این‌ جریان را شوربختانه در بسیاری از رسانه‌ها ی فارسی زبان می‌توان دید. راست وحشی چون کلفت‌خور و نازک‌کار است، همانند همیشه هر جا بو ی پول تندتر باشد، فعال‌تر است؛ و عجیب نیست اگر بیش‌تر از هر جا در رسانه‌ها ی فارسی که به حمایت‌ها ی خارجی مربوط می‌شود رشد کرده است. برای گذار دمکراتیک باید هواداران دانالد ترامپ را شناخت و به دیگران شناساند. در هم‌کاری‌ها ی سیاسی خود با دیگران ترامپ‌تست را فراموش نکنید.(8)

همیشه حق با مردم است

لایه‌ها ی میانی هرم اجتماعی یا آن‌چه طبقه ‌ی متوسط نامیده می‌شود و اصلاح‌طلبان (که قرار است صدا و نماینده ‌ی آن‌ها باشند) باید همانند بافر میان کله ی هرم و لایه‌ها ی زیرین عمل کنند؛ و هر دو جریان را به مدنیت و مسالمت و صلح دعوت کنند. با این همه، (حتا اگر همانند برخی از اصلاح‌طلبان گرفتار نمایش مضحک جمهوری اسلامی ایران بشویم و معترضان را اغتشاش‌گر و خشونت‌گر بخوانیم) محکوم کردن اغتشاش/خشونت و اغتشاش‌گر/ خشونت‌گر (نامی که ستون خیمه ی اغتشاش وخشونت در ایران روی معترضان به خود گذاشته است.) حتا اگر هم‌راه با محکوم کردن جنایت و جنایت‌کار باشد (نامی که مردم روی حکومت گذاشته اند.)، مناسب و اصلاح‌طلبانه نیست؛ چه، چنین رفتاری دست‌کم، برابر گرفتن جنایت و اغتشاش است و این هم‌کاری با جنایت‌کار و نظامیان حاکم است.

اعتراض‌ها، رفتارها و واکنش‌ها ی معترضانه ی لایه‌ها ی زیرین هرم اجتماعی ممکن است در باور و داوری ما مناسب و مدنی نباشد، اما این چیزی از حقانیت اعتراض و اعتراضات و معترضان کم نمی‌کند. اگر حکومت مستقر ترمز اصلاحات است، مردم قطب‌نما ی سیاست‌ورزی اصلاح‌طلبانه هستند؛ و باید باشند. جنایت نه درست است و نه حقانیت دارد. مردم را و رفتار آن‌ها را می‌توان و باید نقد کرد، اما نباید فراموش کرد همیشه حق با مردم است.(9) در غیبت دمکراسی و حقوق بشر هیچ کیفرخواست، دادگاه، حکم و حکومتی اعتبار ندارد.

تندروی در پهنه ی سیاست و محافظه‌کاری در پهنه ی اندیشه

سیاست خیابانی که برآمد کار تندرو‌ها است و پرهیز از خیابان که نسخه ی پس‌مانده ی وامانده‌ها ی سیاسی نومحافظه‌کاری است که خود را اصلاح‌طلب می‌خوانند، به هم می‌رسند. دست‌کم پس از انقلاب 57 باید همه بدانیم و احتمالن می‌دانیم که میان شور انقلابی و شعور سیاسی رابطه‌ای وارونه وجود دارد. آن‌چه ادامه و تکرار چنین فاجعه‌ای را هم در میان انقلابی‌ها ی دی‌روز و هم در درون انقلابی‌ها ی ام‌روز ممکن می‌کند، بی‌تاریخی و نادانی به گذشته است. انقلابی‌ها به طور چیره هم خود شان را و هم حرکت‌ شان را تافته‌ای جدابافته می‌دانند و به همین دلیل پر از شور انقلابی‌اند! اما شوربختانه هرچه شوربالا می‌گیرد شعور پایین می‌آید؛ و عجیب نیست اگر در چنین وانفسایی یک نسل چنان بی‌آینده می‌شود، که می‌تواند از یک انقلاب به انقلابی دیگر فروبغلتد.

هرچه قدر شور انقلابی در پهنه ی عمل بالا می‌گیرد، محافظه‌کاری هم در پهنه ی نظر شدت می‌گیرد. ممکن است نسبت آن‌ها در میان مردمان یک سرزمین که درگیر نشانه‌گان تندروی هستند، همانند و برابر نباشد، آما آشکارا تندروی در پهنه ی سیاسی به تندروی در پهنه ی اندیشه و فلسفه ی سیاسی نمی‌رسد؛ و حتا به طور وارونه می‌توان گفت هرچه قدر تندروی در پهنه ی سیاسی رشد می‌کند، در برابر در پهنه ی اندیشه محافظه‌کاری بزرگ می‌شود. چیره‌گی گفت‌وگو بر سر خشونت‌پرهیزی، هم‌آمیزی اخلاق و سیاست و نیز رشد سرطانی عرفان و روان‌شانسی زرد از نمود‌ها ی این محافظه‌کاری جدید در پهنه ی اندیشه است! و نماد یک تندروی در پهنه ی کنش سیاسی. جریان‌ها ی میانه‌رو با رواج تندروی در پهنه ی کنش سیاسی به عقب‌نشیتی و حتا شکلی از بازگشت به سنت تن می‌دهند.

به طور فشرده نشانه‌گان تندروی را می‌توان این‌گونه صورت‌بندی کرد.

1- انقلابی‌ها ی دی‌روز تن به اصلاحات و رفورم به‌ویژه در پهنه ی اندیشه نمی‌دهند.

2- ناکامی در فرایند اصلاحات در پهنه ی سیاسی به رشد تندروی در پهنه سیاسی و برآمدن یک انقلاب تازه کمک می‌کند.

3- جریان‌ها ی تندرو در پهنه ی فرهنگ، اندیشه و فلسفه فیتیله‌ها را پایین می‌کشند و به شکلی از نومحافظه‌کاری می‌رسند.

4- در مناسب‌ترین وضعیت انقلابی رخ می‌دهد که چیزی بیش از باززایی سنت در شکلی تازه نیست. (چرخه ی خشم و تسلیم)

بازخوانی آرا ی کسانی همانند مصطفا ملکیان و عبدالکریم سروش که از جمله ی اصلاح‌طلبان مذهبی هستند و به اصلاح‌طلبان سیاسی بسیار نزدیک، در دوران اخیر هنگامی که بی‌مهابا به گشودن پا ی اخلاق، عرفان و معنویت به پهنه سیاست خطر می‌کنند، یا اصلاح‌طلبان سیاسی که بر خشونت‌پرهیزی نامشروط تکیه می‌کنند، آشکارا نشانگر نوعی محافظه‌کاری سیاسی است که می‌تواند به تکمیل فاجعه کمک کند؛ فاجعه‌ای که در مناسب‌ترین شکل حتا اگر به پیروز شود، یک ناکامی دیگر بر ناکامی‌ها ی گذشته خواهد افزود.

آن‌چه من از توسعه و گسترش مدنیت و فرهنگ و سیاست می‌فهمم و می‌خواهم مسیری وارونه را می‌طلبد. مسیری که در پهنه ی فرهنگ، اندیشه و فلسفه ی سیاسی تندرو است و به تغییر بنیادها در سنت می‌اندیشد(هرچه تندرو‌تر عالی‌تر) و در پهنه ی سیاسی میانه‌رو است و به تغییر رفتارها و سازوکارها تمرکز کرده است(هرچه مدنی‌تر عالی‌تر). ایرانی آزاد و آباد نیازمند سرمایه‌گذاری در پهنه ی سیاست است. حقوق بشر و استانداردها ی آن نیازمند سازوکارها ی داوری مدرن، اندام‌ها ی شاهدیاب خودبسنده، مستقل، آزاد و معتبر و نهادها ی تمام‌کننده ی کارآمد و جدید است. وضعیت رسانه‌ها ی فارسی زبان در بیرون از کشور (رسانه‌ها ی اصلی و موفق ایرانی به طور چیره وابسته به بی‌گانه‌گان هستند.) نماد بی‌اشتهایی عمیق ایرانیان برای سرمایه گذاری در پهنه ی سیاست و فرهنگ است. اگر سرمایه‌ها ی ایرانی در فرآیند برساختن رسانه‌ها ی فارسی زبان تا این اندازه ناکام و ناتوان هستند، یعنی نادانی و ناتوانی در پهنه ی سیاست و نهادها ی سیاسی به مراتب بیش‌تر است.

تندروی در پهنه ی سیاست امکان بازیابی نیروها، سرمایه‌گذاری در پهنه ی سیاست و فرهنگ و فرصت اندام‌زایی به جامعه ی چهل تکه ی ما نمی‌دهد و مدنیت را منکوب می‌کند. تندروی در اساس با این راه‌ها و روش‌ها حتا اگر مخالف نباشد، هماهنگ نیست! تندروی در به‌ترین حالت بیش از تغییر بنیادها ی سیاسی به تغییر بازی‌گران سیاسی چشم دوخته است! و شوربختانه در آمدوشد نادان‌ها و نادانی پایدار خواهد ماند.

پانویس‌ها

1- محسن رضایی در قتل پسرش احمد رضایی نقش داشته، گویا نیوز، 17 دسامبر 2022.

2- همان.

3- در داوری من به‌ترین کنش سیاسی یک نهاد، سازمان، سازه، گروه، یا فرد ناسیاسی (باید از برساخته ی غیرسیاسی که در زبان فارسی رواج دارد و به معنا ی بی‌خط و ربط سیاسی است، جدا شود.) حرفه‌ای گری است؛ یعنی یک سازه ی ناسیاسی (در این جا رسانه) وقتی کار غیرسیاسی خود را با حساسیت و استاندارد حرفه‌ای بالا انجام می‌دهد، عالی‌ترین شکل کار سیاسی را انجام داده است. چه، آن‌که یا آن‌چه غیرسیاسی است، احتمالن گرفتار سیاست‌زدایی و آسیب‌ها ی آن است، و از شکوه‌ شهروندی بی‌بهره، اما وقتی سازه‌ای ناسیاسی سیاست‌مدار (و باورمدار) نیست، در عالی‌ترین شکل خود قرار دارد. حرفه‌ای و ناسیاسی بودن در سازه‌ها ی غیرسیاسی عالی‌ترین شکل سیاسی بودن و شاهدمدار شدن است. سیاست‌ورزی حرفه‌ای و دمکرات سیاسیدن با شناسنامه است. کسانی که گروه، حزب، نهاد و شناسنامه‌ ی سیاسی آشکار ندارند و به کار سیاسی حرفه‌ای می‌پردازند، در به‌ترین حالت نادان و متوهم و ناروزآمد هستند و در بدترین حالت شارلاتان‌هایی هستند که برای برداشتن کلاه مردم آمده‌اند.

سیاست‌مدار و باورمدار شدن سازه‌ها ی غیرسیاسی (همانند رسانه‌ها) شکلی از مدنیت ناتمام و شارلاتانیزم است. به‌ویژه اگر آن سازه در سیاست‌مدار شدن خود شفاف نباشد، و بخواهد گرایش و باور سیاسی خود را به جا ی شاهد و خبر بفروشد. در این حالت ما با شکل عمیق‌تری از مدنیت ناتمام روبه‌رو هستیم.

4- محمدی، مجید، دستگاه ببو/ شارلاتان‌یاب پراوداهای غربی چگونه کار می کند؟، گویانیوز، 17 دسامبر 2022.

5- شوربختانه هنوز اصلاح‌طلب‌ها به حضور شناسنامه‌دار و نهادی در خیابان تن نداده اند. احتمالن یکی از استدلال‌ها ی بنیادین آن‌ها نگرانی‌هایی از این دست است. با این همه در غیبت از خیابان‌ها اصلاح‌طلبان هم از خیابان‌ها ی اصلی سیاست در ایران غیب خواهند شد. از اتفاق حضور با برنامه و شناسنامه‌دار اصلاح‌طلبان در خیابان هر دو مشکل را برای اصلاح‌طلبان حل خواهد کرد. هم خیابان‌ها آسان‌تر و آرام‌تر مدیریت خواهد شد و در نتیجه حضور مخالفان و منتقدان در خیابان‌ها گسترده‌تر خواهد شد؛ و هم فشار بر محافظه‌کاران حاکم بیش‌تر و سهمگین‌تر خواهد شد، و احتمال تن دادن هسته سخت قدرت به اصلاحات.

6- رونقی، حسین، تویتر، 17 آوریل 2022.

7- برای آن که برآورد مناسبی از خطر راست وحشی در حزب جمهوری‌خواه آمریکا داشته باشید، همین بس که جان بلتون که هوادار و نظریه‌پرداز بمباران جمهوری اسلامی ایران است؛ و چند ماهی مشاور امنیت ملی دانالد ترامپ بود، دانالد ترامپ و هواداران و پای‌گاه او را در حزب جمهوری‌خواه تندرو و برای دمکراسی آمریکا بسیار خطرناک می‌داند.

8- تا آن‌جا که به این مقاله مربوط می‌شود هم حسین رونقی و هم مجید محمدی ترامپ‌تست شان مثبت است. باور نمی‌کنید خودتان چک کنید.

9- نقد مردم، پوپولیسم و مابوکراسی همان نقد سیاست خیابانی است و همانند نقد استبداد، جباریت اهمیت دارد و به هم می‌رسد؛ با این همه آسیب بنیادین در پهنه ی سیاست به حکومت‌ها ی نادان و ناتوان باز می‌گردد که همه ی فرصت‌ها ی اصلاح امور را به جهت ناتوانی در فاصله گذاشتن میان خود (نظامیان حاکم) و نظام ملی می‌سوزانند؛ و بد را بدتر می‌کنند. در نتیجه هرچند نقد مردم هم همانند نقد حکومت‌ها و حاکمان مهم است، اما مقدم بر آن نیست! اصلاحات سیاسی را نمی‌توان موکول به اصلاحات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی کرد. همه چیز با بازگشت حکومت و حاکمان به ریل قانون، توسعه، و ‌گسترش مدنیت ممکن است اصلاح شود. نباید در دام نقد مردم افتاد و از نقد حاکمان سرباز زد یا دور شد. نقد نظام شهربندی تا آن‌جا در پهنه ی سیاسی اهمیت دارد، که بر خدابند ایران فشار بیاورد و راهی به اصلاح بگشاید؛ و گرنه بازی در زمین خدابند اعظم است و بر گره‌ها ی موجود خواهد افزود.

10- در این متن برای برابر نهاد تندرو و تندروی به جا ی رادیکال و رادیکالیسم بسیار مردد بودم؛ امیدوارم به افسانه و بددانی رایج که می‌گوید: به‌ترین راه‌ها راه‌میانه است، دامن نزند. چه، همیشه راه‌میانه راه رهایی و نجات نیست. راه رهایی برآمد پردازش هوشیارانه و آزادانه و روزآمد آخرین داده‌ها است؛ راه رهایی انتخاب‌ها ی هوشیارانه و به‌هنگام ما (انسان‌مند و پسینی است) در پیوستاری (زمان‌مند و کران‌مند) است.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy