آخرین نوشته آقای بهزاد کریمی که موثرترین و به گونه ای سخنگو ونظریه پرداز حزب چپ هستند.زیر عنوان "نامه یک جمهوری خواه به آقای رضا پهلوی "بیانگرنگاه یک چپ بی نقص ، عمیق نگرکه خود را محور حقیقت می دانند! است.معتقد به این که همه باید از صافی قضاوت و فیلتری که معیارهایش را ایشان بر اساس آموزه های حزبی مشخص کرده اند بگذرند. بر اساس نوشته ایشان بعنوان یک جمهوری خواه به آقای رضا پهلوایشان بعد از اعلام برائت ومرز کشی با سلطنت طلبان افراطی و در آوردن لباس های موروثی خود! وپوشیدن لباسی که ایشان طراحی کرده اند !می توانند به جرگه "متحدین برای سرنگونی ،گذار وتشکیل دولت موقت که شامل تشکل های دمکراسی خواه حاوی نمایندگان جنبش های متکثر که فراخواندهنده و تاسیسکنندهی دولت انتقالی هستند بپیوندند."همان نوشته نگاهی که پدیرش نگاه نقاد خویش از جانب دیگران از جمله آقای رضا پهلوی را اساس قرار گرفتن د ر جبهه سرنگونی میداند. اگرنگوئیم خود رادر مرکزاین تشکل حداقل در درون آن می بیند. در پذیرش یا عدم پذیرش کسانی مانند آقای رضا پهلوی درجرگه متحدین که به خواسته های مطروحه در نوشته ایشان برای قرار گرفتن در جبهه سرنگونی تن بدهد!یا ندهد.تصمیم گیر.
ایشان درمتن نوشته با فکر خوانی خود در مورد آقای رضا پهلوی، پیشاپیش رای میدهند. این که ایشان قادر به پیمودن واجرای خواسته های مطروحه نیستند!نقطه پایایان بر تغیر ایشان می نهند.
"خلاف شادمانی جمهوریخواهانی از آن تک سخن فرزند شاه مبنی بر ترجیح خود او بر جمهوری، وی نه جمهوریخواه است و نه میتواند قرابتی با رویکرد جمهوریخواهانه داشته باشد. او وارث سلطنتی است فروریخته که خوب هم تشخیص میدهد هرگاه لباس شهزادگی و میراثبری سلطنت از تن برکند دیگر همان موقعیتی را نخواهد داشت که شهرت بدان دارد. لذا انتظار به درآمدن آقای رضا پهلوی از جامهی شاهی بی مبناست. او نه شاه به حساب میآید و نه کاندیدای ریاست جمهوری آتی؛ صرفاً پسر شاه است و مصلحت سیاسیاش نیز، ابقاء و دوام در همین ."در همان نوشته اما ایشان با وجود دادن رای قطعی ونهائی! همچنان به نصیحت خود در سیمای یک پند دهنده به آقای رضا پهلوی ادامه می دهند.تاکیدی بر دلسوزی ایشان نسبت به جنبش وشخص رضا پهلوی و نشان دادن برتری وحقانیت خود. بقول سعدی من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم تو خواه از سخنم پند گیر یا ملال .
نوشته ای که در بطن خود از نظر من اعتقادی به انتخاب آزاد مردم که می تواند رضا پهلوی هم باشد ندارد.
اصولا من دلیل گره زدن تشکیل یک جبهه فوری حمایت از مبارزه جوانان! جبهه برای سرنگونی رژیم اسلامی را در مرحله کنونی که از نان شب واجب تر است را با جبهه فرا گیر تر برای برپائی دولت انتقالی که نیاز بعد سرنگونی است درک نمی کنم .نهادن چنین موانع ،خواست ها وخواستن تغیر سریع وراندن بخشی از نیروهای خود که در مبارزه با جمهوری اسلامی فعالند رااز آقای رضا پهلوی امری نا لازم می دانم . اگر قرار برنقد جدی باشد جریان چپ بخصوص اکثریت که حزب چپ نیز تشکیل شده از بخشی کادر ها ،اعضا و رهبران دیروز آن هستند.باید جوابگوی بسیار سوالات نسبت به عمل کرد خود در قبال جمهوری اسلامی باشند. اما مسئله امروز اپوزیسیون خارج از کشور باد دادن خرمن های کهنه نیست بلکه تلاش برای ایجاد صفی متحد در برابر جمهوری اسلامی است.
مگر قرار بر انتخابات کاملا آزاد نیست .انتخابات آزادی که بدون ممیزی شورای نگهبان جدید! اجازه شرکت به تمامی نیروهائیکه دستشان بخون مردم آلوده نشده می دهد.
طرح بحث های نا لازم در میدان مبارزه ای که از پراکندگی اپوزیسیون خارج ازکشوررنج می برد. مبارزان جوان در صحنه به هزار زبان خواهان وحدت تمامی نیرو ها درمقابله ومبارزه با جمهوری اسلامی وحمایت از مبارزه قهرمانانه داخل کشور هستند.آنوقت جریان های سیاسی خارج از کشور مشغول ادامه بحث هائی هستند که تنها مشغله ذهن انتزاعی وتئوری پردازآنهاست.طوری مسائل را پیچانده ،صغرا کبرا می کنند که انسان فکر می کند بدون تعین تکلیف، مشخص کردن ویژگی های دولت آینده وازهم اکنون خط کشی کردن با آن ها بدون این که انتخابی از جانب مردم صورت گرفته باشد امکان پذیر نیست!
طبق معمول که زمانی نماینده طبقه کارگر بودیم. بجای آن ها تصمیم گرفته وعمل می کردیم .حال فراتر رفته بنمایندگی مردم !گروه ها وافراد را در درون تشکل ائتلافی یا بیرون نهادن از آن در نقش معلم کلاس ارزیابی کرده تئوریزه می کنیم!
چرا که ما مظهر درک درست از روند حوادث . آینده پیش رو هستیم .مائی که روز قبل از کشته شدن مهسا امینی تصوری از جمع شدن چنین نفرت ،خشم ،شجاعت و بمیدان آمدن نسل جوان امروز نداشتیم وهنوزعمیقا از مکنونات قلبی آن ها، از خواست وانتخاب آن ها در چشم انداز آتی درک روشنی نداریم.نمی دانیم که در پس این جنبش عظیم چه کسانی نقش دارند و برنامه ریزی می کنند.
ما فرمول های سنتی و متداول خود را داریم .بر همین اساس. مسائل را طرح ونتیجه گیری می کنیم. گویا تشکیل چنین جبهه ای بدون نظرو دستورما، بدون نهادن مهر تائید ما بر آن فاقد وجاهت سیاسی، اجتماعی وموثر در مبارزه برای سرنگونی است.
امامن درکی ساده از هر مرحله مبارزه دارم .درک امروزم فشردن دست افراد وجریان هائی است که با تمام وجود ،فراتر از منیت های شخصی وگروهی درجهت یک میثاق ملی ووحدت عمومی مانند مبارزان داخل بدون پرسش گرایش واصل نسب. ترا در میدان می پذیرند و قضاوت را برمعیار جان بازی، استواری وحمایت تواز مبارزه در لحظه کنونی، نقشی که می توانی در گسترش و اتحاد نیرو ها داشته باشی انجام می دهند.
راه انداختن مبارزه ایدولوژیک برسم "لنینی" که سی سال است ادامه دارد .سی سال دیگر نیز ادامه خواهد داشت .با وجود تاکید فیلسوفان وتحلیل گران سیاسی پیر شده در پای همین مبارزه نیازفوری امروز نیست.( تحلیل های تئوریک لازم است وترویجی در پروسه زمانی.).اما تئوریک و انتزاعی و تروبجی بودن آن نسبت به نیازهای مشخص لحظه کنونی !سر باززدن از پاسخ وعمل مشخص در قبال افراد ونیروهای حاضر در صحنه است. در شرایط اضطراری امروز نه تنهانمی تواند به تشکیل یک جبهه فرا گیر یاری کند! بلکه باعث معطل کردن نیرو ها وگرفتار کردنشان در بحث های تجریدی خاکستری و مانع شدن از دیدن درخت شاداب زندگی و جوابگوئی به امور مشخص روزانه است. مانند سرکنجبینی است که بر صفرا می افزاید.
"روغن بادام خشگی می نمود
از قضا سرکنجبین صفرا فزود" مولانا
فساد راهبردی، ابزار حکمرانی خامنهای، علی افشاری
تندروی (رادیکالییزم) و نشانهگان آن، اکبر کرمی