اینجا نمیخواهم از عیسا مسیح بگویم که این روزهای خوش فرنگستان و همه روزهای شادی و پاکی و راستی و درستی روز اوست. اگر تنها یک جو از صفا و صمیمیت که عیسا به انسان آموخت در تاریخ پر از جنگ و خشونت و مردم آزاری بکار گرفته میشد، آدمیان به آرامش و اعتلای این جهانی دست مییافتند.
بگذرم، در این نوشته میخواهم از خواهرمان مسیح علینژاد بگویم، شیرزن هموطن و همشهری عزیزم که بسیاری از ما به او افتخار میکنیم.
چرا مسیح سر برکشید؛ و چه باید بکند و چگونه باید باشد تا سربلند بماند.
این انقلاب پیش از آنکه خیزش هر یک از ما باشد، غرش شیر دختری است بنام ژینا که زور را به زیر کشید. فرهنگ آزادی زندگی که امروز رمز واژه انقلاب شده، همانا یادگار مهساهایی است که در این چهل سال سیاه رسم شجاعت و جسارت به زنان و جوانان ما آموختند. آری، بیش از هر کسی، این خروش خشم، آتشفشان بغض و کینه زنان ماست. هیچ کسی در ایران، از هر دسته و رسته و تیره وگونه و گروهی که باشد، بیشتر از دختران و زنان ما آزار ندید؛ آزاری که باور یک روزش برای من سخت کشنده است. باری، مردانی از نسل نخست ۵۷، کوردلانه، این شوربختی، زور پوشش کلیشهای را بر سر مردم ما آوار کردند؛ و نسل دوم و سوم، نسل من، بناچار این ننگ را بر تابیدیم و چه بسا دم بر نیاوردیم.
اگر چه دیر، امروز همه دل میسوزانیم که مرزنشینان ما، همانها که نادرست به آنها اقلیت میگوییم و نیز جوانان ما، از فتنه ۵۷ چه بلاها و ستمها که بر سرشان رفته و هنوز میرود؛ و زنانشان چه زجر دو برابر که کشیدند و میکشند.
اینچنین است که انقلاب مدرن ما خیزشی زنانه است. مسیح زن است؛ یک برگ برنده در کارزار ما، زنی از تبار عیسا، ناسازگار با جبر زمانه، بانوی پر انرژی و پر انگیزه که آتش کینه و پرخاش به رژیم را در قلب ژیناهای این سرزمین افشاند.
مسیح، خوب شناخته و بخوبی توانسته است تا یک دمل چرکین رژیم را بفشارد، زن آزاری. من همیشه گفتهام که در ایران اقتصاد پاشنه آشیل انقلاب است. بی تعارف بگویم، چه کسی است که نداند زن خدای اقتصاد است.
رضا شاه بزرگ این حقیقت را دریافت و زن را از صندوقچه سنتی پست بیرون آورد، رهایش کرد تا بال و پر بگیرد. مسیح، اما، پراکندگی نیروی زنانه را سازمان بخشید.
خواستگاه این انقلاب زن است. نماد آن زن است. بنام زن است. شعارش زن است. مسیح زن است. او در برابر تعصب و عصبیت مردانه پرخاشگر و انقلابی است؛ و از این کاراتر، سازمانده با انگیزه ترین بخش جامعه امروز ما یعنی زنها بوده است. مسیح، نه تنها امنیت و آرامش خود که آبروی زنانه و عشق خانواده را هزینه کرد تا چهره زشت و عبوس رژیم را به غرب آزاد بشناساند و توانست چنین کند. این فاکتورها در چشم زنان و جوانان ما -دو سوم جامعه ایران، بسیار با ارزش است. روشن است که غرب به این انگیزش، بویژه در این فراز از خیزش ملی ما، واکنش درخور نشان میدهد.
امروز، مقامات غربی و بویژه آمریکاییها نبوغ انقلابی، پشتکار و اراده ستبر این زن مازنی را پایهای استوار در مبارزه با رژیم قرون وسطایی ایران میدانند. خبر خوشی برای زنهای ما که هم امروز و در فردای ایران بیاری این یاور در آیند.
اکنون، سخنی از سر یکرنگی و یکرویی با مسیح عزیز:
تا امروز شما خوب کار کردید و بخوبی اندیشه و توان خود را به مردم شناساندید. این یک پیروزی است که جای صد آفرین دارد. هر آینه، باید خود نگه داشت تا مبادا به دام خودفریبی و خود برتر بینی بیافتیم. این پند فارسی را که میگوید: هر چه درخت پر بار تر، سر بزیر تر! درس خوبی است برای ما جوان ترها. من شما را مصداق نیکوی این ضرب المثل میدانم. این پند به تنهایی کلید پذیرفته شدن و پسندیده شدن ماست؛ مقبولیت و وجاهتی که میان مردم ماندگار باشد. همه ما، آدم هایی را دیدیم که بر آمدند و سر آمد شدند، اما ماندگار نشدند. شناسانده شدند، اما تا به خود آمدند دیدند که بازیچه شده، همه چیز را باختند. دوستان و خردورزان از دورشان رفتند، و آنگاه تنها و بی کس و بی پناه گشتند.
میخواهم بگویم که آنچه من و تو در آینه زنگار گرفته این روزگار تیره و تار میبینیم، آن سختیها و دربدریها که کشیدیم، آن آرزوها که داریم، پیران راه، آنها را تجربه کرده در خشت خام دیدهاند. نباید از پیران راه دوری کرد؛ نباید جلو افتاد، باید همراه شد و انرژی جوانی را کمک کارشان ساخت. این همان کاری است که شما میکنید و جز این هم از شما انتظاری نمیرود.
میترسم بگویم، مبادا که گوش ضحاکعلی صدا کند، اما به تو و به نسل ما و به نسل کمی بزرگتر از ما میگویم: اپوزوسیون ما بالنده شده؛ اما پیام و مرام آن هنوز هماهنگ نیست. گویی هنوز زمان آن نرسیده سنگهاشان را متمدنانه و مدبرانه وا بکنند. روشن است، میانسالان، میدان داران سیاست فردای پیش رو خواهند بود؛ از این گریزی نیست. با اینهمه، برای نسل ما هم زود است و هم شایسته نیست که خودمان را از درایت و کیاست و به یک سخن مدیریت استخوانداران سیاست ایران بی نیاز بدانیم. همکاری و همفکری نسل ما آنها را به سر خط خواهد آورد. یادمان باشد آنروزی را که جوانان بی سواد بی تجربه از دیوار سفارت دزدانه بالا رفتند و خوره دشمنی با آمریکا را به تن ملت انداختند. آنها نه از جامعه شناسی سیاسی چیزی سرشان میشد و نه از تاریخ تحولات پند و عبرت گرفته بودند. فلسفه و ادبیات آنها شعار بود و نه شعور. پر بودند از احساس و عصبانیت و کمی هم ترس. ایکاش برای آنچه میکردند ترسشان میچربید بر هوس انقلابیشان. آنها به پنجاه سال تجربه سیاسی گوش نداده بودند. چنان بود که نهضت آنان از پای بست ویران شد.
سخن دیگر آنکه، من آمریکا و آمریکاییان را همیشه دوست داشتهام. بگمان من، چه بسیار زوایای تجربه تاریخی و آرمانهای اخلاقی و فرهنگی که بین ایرانیها و آمریکاییان همخوان است. من آمریکاییها را آدمهای راحت و صمیمی و بسیار جدی دیدهام و صد البته با سیاستمدارانی پراگماتیست.
این یعنی، پشتیبانی آنها از جنبشهای دمکراسی خواه و از سرکردههای انقلابی و از مدیران و رهبران ملتها تا آنجاست که بیارزد؛ تا آنجا که پذیرفته و مقبول باشند نه آنکه رانده شده و مطرود شوند. وقتی تک افتادی، ور افتادی؛ خواه بحق باشی یا ناحق. این سیاست، اگر چه پراگماتیستی است؛ اما در درون خود از عنصر اخلاق بی بهره نیست. چرا، چون مردم و مدنیت شهروند را بر رفاقت با قدرت بریده از ملت برتری میدهد. نمیخواهم بگویم که سیاست آمریکایی همیشه از عقلانیت برخوردار بوده که اگر چنین بود امروز اینهمه طعنه و هجمه را نمیبایست پذیرا میشد. تاریخ معاصر ما نمونه هایی از ساده انگاری آمریکایی را در سیاست بین الملل گواهی میدهد که در این نوشته جای آن نیست.
میخواهم بگویم نسل انقلابی ما باید از خیره سری و خود بزرگ بینی که آدم را به انزوا و انفعال میاندازد دوری کند. باری، هزار دوست به است و یک دشمن بسیار؛ باید زیرک و هشیار بود تا نیاید آن روزی که منزلت ما پیش دوست و دشمن بباد رود.
در پایان، دوستان کنشگر هم سن و سال، تلاش و مبارزه ما بهتر است زیر سایه تجربه اساطین سیاست باشد. نگرانم که مبادا حکومت کشتار، حریف تک تک ما بشود. اما اگر در چارچوب تحزب و تشکیلات عمل کنیم و بویژه در این برهه حساس، انرژی و توان خود را برای فراهم آوردن شورایی راهبردی برای انتقال قدرت بکار گیریم، سیاستی مطمئن و ایمن پیش گرفتهایم که کارآمدی و ضریب توفیق آن بسیار بیشتر از تکروی است. از دوستانی که توانستهاند صدها هزار ایرانی را در جای جای دنیا در صف انقلاب گرد آورند متواضعانه میخواهم که این توان و عزم ستودنی را در فضای اعتماد و اعتقاد به اتحاد تشکیلاتی بارور کنند. مبادا این فرصت به محاق رود.
مقایسه دو نسل در فاصله بین دو انقلاب، ابوالفضل محققی