معترضان ایرانی در سراسر کشور در چهار ماه اول اعتراضات میخواستند به هموطنان خود و دنیا بگویند که
۱. رژیم سفاک و جنایتکار موجود را نمیخواهند؛
۲. راهی برای مصالحه وجود ندارد تحملشان به سر آمده و قصد آنها براندازی است؛ و
۳. تا اخر ماجرا ایستادهاند.
پیام شنیده شده است
آنها این ماموریت را به خوبی انجام دادهاند. همه بجز مشاطه گران و حقوق بگیران رژیم نکبت میدانند که حق با آنهاست. این افراد شجاع و از جان گذشته با سیماها و جانهای زیبا در انتقال این پیام با روشهای مختلف کلامی و تجسمی، متنی، صوتی و تصویری، و نمادین و غیر نمادین بشدت موفق بودهاند. این پیام با حضور خیابانی و اطلاع رسانی ایرانیان مقیم خارج کشور در همهی دنیا شنیده شد. بعید است که با شبکههای اجتماعی و رسانههای بین المللی میلیاردها انسان پیام فوق را نگرفته باشند.
حکومت نیز پیام را به خوبی شنید. امکان ندارد علی خامنهای و فرماندهان سپاه و اعضای شورای امنیت ملی ویدیوهایی را که ما دیده (یا ندیده)ایم ندیده باشند. آنها میدانند که بیش از هشتاد درصد مردم این حکومت را نمیخواهند. آنها میدانند که این انقلاب درونزاست و دول غربی ضعیف و مماشاتگر و بی توجه به امنیت ملی خود نقشی در این اعتراضات ندارند و اگر چیزی هم میگویند تحت فشار افکار عمومی خود است و منتظر پایان اعتراضات هستند تا بتوانند برجام را احیا کنند و با قاتلان مردم ایران پالوده یا قهوه بخورند (کاری که ۴۴ سال است انجام داده اند). دولت هایی که از جلوگیری فروش قطعات پهپاد به جمهوری اسلامی یا اعمال تحریمهای خود ناتوان هستند چگونه اراده، لیاقت و کارایی راه اندازی اعتراضات در ایران را دارند؟ بدین ترتیب نباید به اقدامات آنها امیدوار بود در عین آن که باید به آنها فشار آورد که به رژیم تنفس مصنوعی ندهند.
انتقال پیام لازم بود اما کافی نیست
اگر بنا بود که با این پیامهای محکم معترضان خیابانی و دهها میلیون ایرانی دیگر- که با آنها موافقند اما از ترس به خیابان نمیایند (و در پشت بامها شعار میدهند) - حکومت صدای انقلاب را بشنود و برود تا الان ماجرا تمام شده بود. اما حکومت کودک کش با دهها هزار نیرو در خیابان معترضان را با باتوم و گلوله کشت و مجروح ساخت. کشتههای آنها را شهید نامید و برای آنها داستان سازی کرد. حدود ۲۰ هزار نفر را بازداشت کرد و دارد یکی یکی و به طور تصادفی افرادی را از میان آنها با شکنجه مجبور به اعتراف میکند تا ماشین اعدامش را به راه انداخته و طناب دار را بالای سر یک ملت نگاه دارد.
صف بندی روشن است
اکنون صحنهی جنگ کاملا روشن است. خواست رژیم ماندن به هر قیمت و به هر روش و خواست معترضان براندازی است. پیامها هم منتقل شده است. نیروهای دو طرف نیز صف آرایی روشنی دارند. در هیچ انقلابی علیه حکومتهای سفاک و خونریز میلیونها نفر برای اعتراض به خیابان نمیآیند. در انقلابها یک اقلیت قابل توجه اما پر استقامت در صف انقلاب نیروهای سرکوب را که جمعیت بسیار کوچک تری دارد قلع و قمع میکند. بنابر این نمیتوان انتظار تظاهرات سه میلیونی در تهران را داشت تا حکومت سرنگون شود. تظاهرات سه میلیونی در تهران در ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ انجام شد اما معترضان به خانه رفتند. در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ نیز سه میلیون یا یک میلیون به خیابانها نیامدند. یک جمعیت نسبتا کوچک به کلانتریها و پادگانها حمله کرد و خمینی را بر تخت نشاند.
صحنهی جنگ میان حکومت و اکثریت مردم در سال ۱۴۰۱ کاملا شکل گرفته است. معترضان در این مرحله تنها دو راه پیش پای خود دارند: بازگشت به خانه و قبول کردن شکست به خاطر سنگین بودن هزینههای موجود و متصور در برابر دستاوردهای ممکن (که البته چنین نیست) یا آماده کردن خود برای روز نهایی. انتخاب میان این دو کلیدی است چون مسیر آینده را روشن میسازد.
پیروزی یا اثبات حقانیت
اگر معترضان به دنبال پیروزی هستند (و نه اثبات حقانیت خود) قبل از این که جنگجویان آنها دچار فرسودگی و خستگی (جسمانی و روانی) شوند، انزوا پیشه کنند، به قرص آرام بخش پناه بیاورند یا از کشور خارج شوند (راهی که مخالفان بعد از شکست جنبش سبز در پیش گرفتند) باید برای حملهی نهایی آماده شوند. این آماده شدن، نیروها را در صحنه نگاه میدارد و به آنها انگیزهی کافی برای ادامه نبرد میدهد. معترضان برای تداوم مبارزه به امید نیاز دارند و مبارزه بدون طرحی برای براندازی شکل نمیگیرد. سخنان و اقدامات مقامات سپاه و علی خامنهای در سرکوبها و جنگ روانیای که دارند انجام میدهند همه در جهت ایجاد این خستگی و فرسودگی است. فقدان راهبری در همین جاست که نتایج منفی خود را نشان میدهد. فرماندهان جنگ کارشان این است که در لحظهی مناسب و وقتی دو طرف در سنگرهایشان هستند به طراحی عملیات بر اساس توان دو طرف بپردازند، عده و عده را فراهم کنند و در بهترین زمان فرمان حمله را صادر کنند.
حکومت ابزار جنگی و نیروهای آماده تری دارد اما تعداد معترضان پا به کار خیابانی حدودا ده برابر نیروهای سرکوب خیابانی و انگیزهشان محکم تر و هدفشان اخلاقی و انسانی است. سربازان حکومت مشتی اراذل و اوباشاند که برای جمعی فاسد و ریاکار و دجاله و فاسد میجنگند و نیروی پشتیبانی مردمی ندارند. هر آن کس که طرفدار حکومت است امروز در یکی از نهادهای حکومتی استخدام شده است. نیرویی کشف ناشده یا فعال نشده وجود ندارد.
معترضان در چهار ماه اخیر نشان دادهاند که با چند نفر میتوانند بسیجیان را برهنه و رها کنند. سربازان خیابانی ماشین سرکوب صرفا با اضافه حقوق و وعدهها در خیابان ماندهاند اما سربازان انقلاب ۱۴۰۱ برای آزادی و انسانیت و صداقت و کرامت انسان میجنگند و دهها میلیون نیروی پشتیبانی دارند که اگر صف سربازان رژیم به هم بریزد و احساس خطر کمتری کنند به خیابان میآیند. سربازان حکومت مافیایی در لحظهای که احساس کنند دارند قافیه را میبازند لباس و سلاح خود را افکنده و فرار میکنند اما سربازان انقلاب انگیزهی پایان دادن به عمر ننگین رژیم را دارند.
هدف اصلی برای براندازی: تسخیر مراکز سپاه و بسیج
بدین ترتیب رهبران میدانی در داخل کشور و نیز رهبران راهبردی در خارج کشور- اگر میخواهند به پیروزی دست یابند و اثبات حقانیت و جلب توجه برای آنها کافی نیست- از امروز باید از قربانی دادن نیرو در خیابان اجتناب کنند و در کنار برنامه ریزی برای «روز نهایی» اذهان را برای حمله به مراکز بسیج و سپاه آماده کنند. اثبات حقانیت بیش از این هزینه نمیخواهد.
آنچه حکومت دینی را در ۴۴ سال گذشته سرپا نگاه داشته نه ادعای مشروعیت یا منابر و مراسم محرم بلکه مراکز بسیج و پادگانهای سپاه بوده است. نیروی انتظامی یا ارتش با سقوط پادگان سپاه در هر شهر در عرض یک ساعت پرچم سفید بلند خواهد کرد. دیگر نیازی به تسخیر صدا و سیما هم نیست چون اکثریت مردم به این بوق لجن پراکنی گوش نمیدهند و صدای مخالفان از شبکههای تلویزیونی خارج کشور شنیده میشود. مراکز مذهبی حکومت نیز با فرو ریختن بسیج و سپاه به سرعت تخلیه خواهند شد. ادارات و وزارتخانهها در این میان اهمیت راهبردی ندارند و اشغال آنها بی فایده است. بنا بر این، اگر معترضان پیروزی را میخواهند هدفشان باید مراکز بسیج و سپاه باشد (توجه کنید که این جمله شرطیه است). سر مار نه در مساجد و حوزههای علمیه، نه در دیوانسالاری دولتی، نه در بوقهای تبلیغاتی نظام و نه در نیروی انتظامی و ارتش است. سر مار در پادگانهای سپاه و مراکز بسیج است. با تسخیر آنها توسط مردم در هر روستا و شهر کار رژیم تمام است. تسخیر مراکز دولتی مشروعیت سیاسی و اخلاقی و بین المللی ندارد اما تسخیر مراکز بسیج و سپاه نه تنها مشروع است بلکه دفاع به حساب میآید. سپاه و بسیج هیچ دوستی در عالم بجز حزب الله لبنان، حوثیها و حشد الشعبی ندارد.
حملهی متمرکز و سراسری
این کار برای موفقیت باید یک روز در سراسر کشور انجام شود تا حکومت فرصت بسیج نیرو از یک شهر به شهر دیگر را نداشته باشد. مردم کازرون، اشنویه، سوسنگرد، بانه، مهاباد و جوانرود در سالها و ماههای اخیر و چندین شهر پس از لغو نتیجهی انتخابات توسط شورای نگهبان در دهههای گذشته برای چند روز شهری را به تسخیر خود درآوردهاند اما چون این امر در سراسر کشور انجام نشد حکومت با بسیج نیرو از شهرهای دیگر شهر تسخیر شده را پس گرفته و معترضان را قلع و قمع کرد. در این مقطع نیاز به یک حملهی سراسری و از پیش برنامه ریزی و هدایت شده توسط رهبران میدانی و راهبردی پس از تهیهی مقدمات است، اگر معترضان حقیقتا در پی پیروزی بر رژیم باشند. شرایط ذهنی و روحی معترضان برای انجام چنین کاری آماده است.