نگاهی موشکافانه به چند ماه خیزش مردم ایران به رهبری زنان و مردان جوان و شجاع ایران، و پیروی بی چون و چرا و حمایت وسیع قشر انبوهی از ایرانیان مقیم کشورهای خارج، از این حرکت آتشفشانی که با قتل حکومتی مهسا امینی جرفه خورد، موید این نکته است که باید از الگوهای کلیشهای و کهنه که عمدتا مبتنی بر بازخوانی و بازسازی انقلابات تاریخی گذشته در ایران و جهان است، فاصله بگیریم و با درک درست از زمان و شرایط موجود، بر روی اندیشههای کهنه و بی مصرف گذشته پافشاری نکنیم. ما باید به قدرت اندیشه، سازماندهی، درک درست سیاسی و توانائی اجرایی جوانان ایمان بیاوریم. بعد از انتشار همزمان متن یکسان چند شخصیت شناخته شده و مورد اعتماد ایرانیان داخل و خارج، بحثها، نقدها و گاها توهینهای افراد و بخش هایی از اپوزسیون آغاز گردید و با استدلالات گوناگون این همصدایی را که میتواند نوید اتحاد عملی گسترده تری را بدهد، مورد سرزنش و انتقاد قرار دادند. اگر از توضیح و تشریح جزئیات این انتقادها بگذریم و به محتوا و خمیرمایه آنها بپردازیم، لب کلام منتقدین این بود که مجموعه این افراد، علیرغم مقبولیت تودهای فاقد وجاهت سیاسی هستند و ترکیب رهبری کننده انقلاب ایران باید متشکل از کسانی باشد که عمری در سیاست ومبارزه سیاسی استخوان خرد کردهاند. آیا این یک اندیشه درست است؟
تاریخ مبارزات ایران و جهان نشان میدهد که این اندیشه نه علمیست و نه تجربی. مگر سیاستمداران کهنه کار امروز، جوانان و نوجوانان رهبری کننده جنبشهای گذشته نبوده اند؟ مگر آنها همان جوانان انقلابی نیستند که روزی در قامت رهبران جنبش دانشجویی در داخل و خارج، و یا رهبرانگروههای سیاسی، اجرای نقش میکردند؟ کنفدراسیون دانشجویی که رهبران آن روزشان، سیاستمداران سالخورده امروز هستند و بسیاری از منتقدان از عدم حضورشان در دایرهائتلاف احتمالی، گله دارند و بدون وجود آنها، مجموعه رهبری کننده انقلاب را ناقص و ناکارا میدانند، در زمانی که نقشرهبری را در بخشهای مختلف کنفدراسبون به عهده داشتند، چند ساله بودند و حامل چه کوله باری از تجربه سیاسی واجتماعی بودند؟ یا رهبران گروههای پارتیزانی ایران که بعدها به دو جریان بسیار بزرگ و تاثیرگذار جنبش آزادیخواهی ایران تبدیل شدند، نظیر محمد حنیف نژاد و مسعود احمدزاده و دیگران، در زمان تاسیس و رهبری سازمانهای خود، به جز تجربیات کوتاه و مختصری که از مبارزات در جبهه ملی و فعالیتهای دانشجویی داشتند، چه تجربیات و پشتوانه انبوه مبارزاتی با خود داشتند؟ بحث ما در اینجا محتوای تئوریک و عملی این سازمانها و درست یا غلط بودن مشی و روش مبارزاتی و نتیجه عملی آن مبارزات نیست. آنچه ما در صدد پاسخ به آن هستیم اینست که آیا این رهبری در سازماندهی سازمان متبوع خود، دارای تواناییهای فردی، اخلاقی و سازمانی بودند؟ علیرغم اینکه به دلایل بیشمار بنیادی دیگری، موفقیت لازم را بدست نیاوردند که موضوع بحث ما نبست، اما به لحاظ جنبه هایاخلاقی و تواناییهای اجرایی، دارای صلاحیت لازم برای پیشبرد اهداف تعیین شده و هدایت و سازماندهی مجموعه تحتفرماندهی خود بودند. بررسی انقلابات جهانی و رهبران آنها باز موید این نکته است که رهبران این انقلابها هم افرادی باتجربه عمیق و طولانی مبارزاتی نبودند. از انقلابات شکست خورده که بگذریم، انقلابهای پیروزمندی مانند انقلاب نیکاراگوئه و کوبا، هم مشمول همین نکته مورد بحث ماست. در اینجا هم به حاصل عملی این انقلابها و حکومت هایی که در پی آن پدید آمد، نمیپردازیم. بررسی خیزشهای معاصر مانند بهار عربی، انقلابات رنگین که با نامهای نارنجی، گل رز، گل لاله در کشورهای اوکرائین، گرجستان و قرقیزستان بوقوع پیوست و خیزشهای سراسری در ونزوئلا و هنگ کنگ، همه و همه موید این نقطه نظر است که نیروهای جوان و انقلابی و مورد اعتماد و احترام بخش هایی از جامعه، فارغ از میزان تجربیات سیاسی آنها، میتوانند و باید در دایره رهبری انقلاب نوین مردم ایران قرار بگیرند. این مسئله ناقض همراهی و همکاری افراد و شخصیتهای سیاسی با تجربه در جمع رهبری کننده نیست، ضمن اینکه عدم حضور آنها هم به منزله ناقص وناموفق بودن این رهبری نخواهد بود.
انگیزههای پرشور، انرژیهای جوانی، عدم وابستگیهای دست و پا گیر و سلامت و پویایی فکر واندیشه در کنار رشد ونما در بستری از نوآوریهای دنیای مدرن، جوانان را در مقایسه با سالخوردگان سیاسی، شایسته تر و مناسب تر برایدردست گرفتن رهبری این انقلاب، مینماید.
انتقاد جمعی از اپوزسیون به حضور ورزشکاران، هنرمندان ملی و مبارز و خبرنگاران یا افراد مورد اعتماد از قشرهای مختلف جامعه، در این دایره اتحاد، نشان دهنده تفکر کلیشهای و کلاسیک از امر رهبری، بدون در نظر گرفتن وجوه مختلف آنست. در دنیای معاصر، شاهد ورود افرادی با پیشینههای غیرسیاسی نظیر ستاره تلویزیون، سناریونویس، بازیگرسینما، کمدین، فوتبالیست و تاجر، به صحنه سیاسی و در دست گرفتن پستهای مهم و اساسی هستیم و بیشتر این افرادموفقیتها و شایستگیهای بی نظیری هم از خود نشان دادهاند. ولودیمیر زلنسکی که جنایتکاران ج. ا برای کوچک کردنو زیر سئوال بردنش، او را به خاطر حرفهاش، دلقک نامیدند و تصور نمیکردند بتواند این چنین شجاعانه و خردمندانه درمقابل ارباب پرقدرت حکومتگران ایران یعنی پوتین، مقاومت کند و ج. ا و دنیا را به شگفتی و تحسین وادارد، فردیست که هیچگاه در دنیای سیاست نبوده و خوشبختانه آلوده به رمز و رازهای فریبکارانه و کاسبکارانه سیاسی هم نشده است. کوتاه سخن اینکه اپوزیسیون باید با خانه تکانی عمیق و اساسی در تفکرات کلیشهای و واپسگرای خود و پذیرفتن نقش زنده و پویای جوانان و اقشار مورد حمایت مردم، و فارغ از هرگونه نق زدنها و ایرادگیریهای مرسوم و معمول دهههای گذشته، وبدور از هرگونه سهم خواهی و چشم داشت سیاسی، به حمایت صادقانه از خیزش مردم ایران و رهبری مورد اتفاق اکثریت مردم، بپردازد و در تئوری و عمل پشتیبان اتحاد در امر رهبری فراگیر باشد. برای رسیدن به اتحاد و همدلی و تشکیل دایره واحدی در رهبری خیزشی که مردم در آن بی صبرانه منتظر ظهور مجموعه رهبری قدرتمند هستند، تنها آماده شدن بستر وفضای پیرامون و حمایت و همدلی اپوزسیون، کفایت نمیکند و برخورد مخلصانه و فروتنانه اعضای تشکیل دهنده این رهبری را هم طلب مینماید تا با کنار گذاردن خودخواهی ها و شک و تردیدهای نامربوط و غیرضروری، بتوانند به توافقحداقلی برای رهبری مرحله گذار، برسند. تبعات و زیانهای هر ثانیه ادامه حکومت ضد مردمی و آزادی ستیز ج. ا، بیش ازتمام زیانهای احتمالی خواهد بود، که افرادی از اپوزسیون، در پیش بینیها و چرتکه زدنهای خود، متصور هستند.
محمود زهرایی