با آغاز ماه پنجم از حیات خود، جنبش انقلابی، با کسب خودآگاهی از ظرفیتهای خویش، به مرحلهی «ضرورت گسترش» وارد شده است. در این فاز از حرکت، جنبش باید لایههای دیگری از جامعه را وارد صحنه کند تا بتواند منابع رژیم را -که به طور خاص بر سرکوب او متمرکز شده- پراکنده سازد. پس، هدف فاز گسترش اعتراضات پخش کردن منابعی است که رژیم در طول این چهار ماه به طور اختصاصی صرف سرکوب جنبش «زن، زندگی، آزادی» کرده است.
برای شکستن این انحصار سرکوبگری جنبش انقلابی و بیرون آوردن آن از تحمل فشارِ کلیت وزن دستگاه سرکوب، لازم است «جبهههای جدید مبارزاتی» باز شود. گشایش جبهههای متعدد نبرد سبب میشود که رژیم مجبور باشد منابع محدود مادی خود برای سرکوب را پخش کرده و فشار مطلق از جنبش انقلابی برداشته شود و به این ترتیب انقلابیون بتوانند با دستی بازتر پروژهی تهاجم حداکثری و بردن رژیم به سمت سرنگونی و جایگزینی آن را صورت بخشد.
اما این امر چگونه شدنی است؟ این جبهههای تازه را کجا، با چه موضوعاتی و با چه نیروهایی میتوان گشود؟
پاسخ را میتوانیم با رجوع به موقعیت کلی جامعه بیابیم و ببینیم چه مواردی است که اینک مردم را تحت فشار گذاشته و آنها را به شدت ناراضی ساخته است. بعد میباید تکنیک و شیوههای مناسب را برای تحریک ناراضیان یافته و به تدریج آنها را به معترضین تبدیل کنیم. نگارنده به عمد از واژهی «تحریک» استفاده میکند تا آن را از «متقاعدسازی» که یک تکنیک دیگر تبدیل ناراضی به معترض است تفکیک کرده باشد.
روش مناسب این کار
تحریک یا برانگیختگی به عملی میگویند که در آن با استفاده از روشهای روانی و تبلیغاتی احساسات برانگیز شما فرد را به سمت یک رفتار معین میکشانید. در این روش، وقت و انرژی صرف استدلال، توضیح، روشنگری و امثال آن نمیشود، بلکه بر احساسات تاکید دارد و بهره بردن از حس خشم و نارضایتی انباشته شده در افراد.
متقاعد سازی یک روند طولانی تر است و کار فکری و مسیری زمانبر میطلبد. باید موضوع را تشریح کرد، ابعاد خوب و بد آن را شکافت و چشم اندازهای مثبت تغییر را توضیح داد و سپس، کار درک و تحلیل و تصمیم گیری را به فرد واگذار کرد. این جا تاکید بیشتر بر روی ذهن و فهم اوست تا احساسات وی.
بدیهی است که در یک نگاه اخلاق مدار، متقاعدسازی بر تحریک ارجحیت دارد. اما وقتی آن را در بستر شرایط معین میگذاریم میبینیم که برخورد عقلانی یک نگاه کارکردگرا را غلبه میبخشد. به این معنا که موقعیت کنونی کشور ضرورت کنش را مطرح میکند، کنش به نیروی اجتماعی نیاز دارد و این نیرو به طور مشخص با تحریک به صحنه میآید نه با متقاعد شدن.
البته همین برخورد را کسانی که میخواهند مردم را از طریق احساسات فریب داده و جایگزینهای قلابی و ضد مردمی به آنها قالب کنند نیز مورد استفاده قرار میدهند. آنها به عنوان جریانهای «عوام فریب»، هرگز درصدد متقاعدسازی نیستند، بلکه میخواهند با شور و هیجان -از نوع ۲۸ مردادی- مردم را به صحنه آورده و نقشهی خود را اجرا کنند.
جنبش انقلابی اما از این روش تحریک گری به حد متناسب آن استفاده میکند؛ آن را ابزار فریب قرار نمیدهد، بلکه به عنوان شیوهای در جهت دور زدن اثرات تضعیف نهادینه تفکرورزی در تودهها مورد استفاده قرار میدهد. همگی میدانیم که در حاکمیت استبدادی از طریق مثلث «جهل، ترس وفقر»، بسیاری از مردم از اندیشیدن فاصله گرفته و به واسطهی کم دانشی و خستگی و فرسودگی و خرافات زدگی و امثال آن، به اقتباس مکانیکی اندیشههای از پیش ساخته شده که بقای آدمی را تامین میکند روی میآورند. وقتی این امر در بازهی چند دههای جا افتاد، اکثریت از اندیشه ورزی دور شده و به رفتارهای کلیشهای و احساسی روی میآورند. رفتن به سراغ فعال سازی اندیشهی چنین جامعهای در کوتاه مدت و به ویژه در شرایط اضطراری و رو به فاجعه که معادل محو ایران از نقشهی جغرافیای سیاسی منطقه و جهان و درد و رنج و مرگ میلیونهای ایرانی خواهد بود، نوعی توهم یا همان رومانتیسم انقلابی محسوب میشود. در این شرایط لازم است که نیروی انقلابی به دنبال متقاعدسازی ناممکن نرود و تمرکز خود را بر تحریک گری ممکن -و البته همیشه مشروط- بگذارد: مشروط به رعایت محتوای درست و عدم سوءاستفاده (abuse) از توان تحریک گری.
به این ترتیب میبینیم که در شرایط کنونی برای پیشبرد جنبش و بازکردن جبهههای متعدد اعتراضی و در این میان، حفاظت از جنبش انقلابی برای به ثمر رساندن کار براندازی، چارهای نداریم جز روی آوردن به تحریک گری لایههای مختلف ناراضی و تحت فشار برای وارد کردن آنها به میدان اعتراضات و مبارزات.
حوزههای ممکن برای جبهههای جدید
برخی از حوزه هایی که نارضایتی تودهای در آن موج میزند و میتوان با برانگیختن قربانیان هر حوزه آنها را به معترضین بازکنندهی یک جبههی مبارزاتی جدید تبدیل کرد چنین است:
• گرانی و تورم کمرشکن به ویژه در حوزهی کالاهای اساسی، کالاهای خوراکی، دارو، حمل و نقل و مسکن
• بی ارزش شدن پول ملی که معادل افزایش ارزش ارزهای خارجی است و حکایت از کاهش هر چه بیشتر قدرت خرید مزد بگیران دارد.
• آلودگی هوا به دلیل استفاده از مازوت (نفت سیاه) در نیروگاهها با در نظر گرفتن سرطان زا بودن استشناق آن و نیز به خطر انداختن جان بیماران تنفسی.
• قطع یا کمبود گاز و برق در سراسر کشور که کار و زندگی را مختل کرده، مدارس و دانشگاهها و ادارات را به تعطیلی کشانده و بسیاری از واحدهای تولیدی را متوقف کرده است.
• کمبود برخی از کالاهای اساسی مانند نان (آرد)، غلات، برنج، لبنیات در مناطق مختلف کشور. (در برخی از شهرهای استان سیستان و بلوچستان به دست آوردن چند قرص نان معادل صرف چند ساعت وقت شده است.)
• کمبود آب آشامیدنی و احتمال قطع آن با چشم انداز وحشتناک برای صد روز دیگر با توجه به خالی شدن عمدهی سدهای اصلی کشور. چند هزار روستا و حتی شهرهای کوچک در ایران آب مورد نیاز خود را در حال حاضر از طریق تانکرهای آب رسان تامین میکنند.
اینها برخی از حوزه هایی است که جامعه نسبت به آن حساس است. برنامه ریزی مبارزین و کنشگران برای تحریک مردم در این حوزهها میتواند با پاسخ مثبت آنها مواجه شود. به همین خاطر باید با کار جدی بر روی این موارد و سنجش نبض جامعه، سر بزنگاه، با آکسیونهای اعتراضی و فراخوانهای به موقع مردم ناراضی از یک مورد مشخص را به خیابانها کشاند و بعد، با برنامه ریزی برای پی گیری و گسترش حرکت، آن را به یک جبههی ماندگار جدید در جنگ با رژیم تبدیل ساخت.
هم چنین میتوان به لایههای مختلف جامعه به چشم نیروی بالقوه برای بازکردن جبهههای جدید مبارزاتی نگاه کرد. به طور مثال:
• کارگران به دلیل دستمزد پایین، وضعیت فاجعه بار معیشتی و فرو رفتن به زیر خط فقر مطلق.
• رانندگان حمل و نقل شهری و یا بین شهری به واسطهی گرانی وسایل مورد نیاز، درآمد ناکافی و مشکلات لجستیکی بی شمار.
• دانشجویان به دلیل جو خفقان و وحشت در دانشگاهها، محرومیت از حقوق ابتدایی خود، اخراج و تعلیقهای بسیار و برخورد نامناسب با آنها ضمن اجبار به حجاب و تفکیک جنسیتی در کنار پایین بودن بی سابقهی کیفیت آموزشی و تحصیلی.
• معلمان و فرهنگیان به واسطهی درآمد ناکافی، عدم اجرای طرح رتبه بندی، شرایط کاری نامناسب و محرومیت از بسیاری از حقوق ابتدایی کار در محیط آموزشی.
• دانش آموزان به خاطر جو ترس و وحشت و تهدید مداوم، حجاب اجباری و نیز اذیت و آزار توسط ماموران عقیدتی مستقر شده در مدارس.
• کارمندان ادارات دولتی به دلیل درآمد ناکافی، شرایط کاری نامناسب، محرومیت از مزایا و در بسیاری از موارد عدم پرداخت عیدی و مزایای دیگر.
• بازنشستگان به دلیل حقوق نامکفی، دست و پا زدن زیر خط فقر و مورد بی توجهی قرار گرفتن مداوم برای خواستهای خود.
علاوه براینها باید از لایههای مختلف مردم مانند حاشیه نشینان، بیماران، معلولین، بی خانمانها و کارتن خوابها و غیره برای مشکلات عامی که زندگی را بر آنان سیاه کرده است یاد کرد. نارضایتی عمومی فضامی مناسب برای اعتراض گری را فراهم کرده است و برای باز کردن جبهههای تازهی متشکل از شمار عظیمی از معترضین به خلاقیت و سازماندهی و رهبری نیاز داریم.
جان کلام این که جامعه مستعد برخاستن است، اما نبود یک استراتژی مبارزاتی مدون سبب شده است که جنبش کنونی -که در صد و بیستمین روز خود است- نتواند از این استعداد اعتراضی و مبارزاتی به نفع خویش بهره برد. دلیل نداشتن استراتژی موفق را باید در نبود رهبری بدانیم. در نبود یک منبع تصمیم گیری مشترک برای کنشگران و واحدهای مبارز در صحنه، نوعی از تشتت و سردرگمی دربارهی قدمهای بعدی که باید طی شوند آشکار است. این آشفتگی سبب شده است که جنبش انقلابی، در شرایطی که میتوان حجم گستردهای از تودههای ناراضی را به جان رژیم انداخت و حکومت و دستگاه سرکوب آن را فلج و ضعیف ساخت، تنها مانده است. بدیهی است که با استقرار یک رهبری مورد قبول جنبش، امکان تدوین و ارائه و پی گیری اجرایی یک استراتژی واحد برای یک جنگ اجتماعی با رژیم در قالب نبردهای چند جبههای به وجود آمده و به این طریق میتوان جنبش انقلابی را با قدرتی بی مانند و بی سابقه به سوی پیروزی هدایت کرد.
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: [email protected]
تویتر:
@KoroshErfani