Sunday, Jan 15, 2023

صفحه نخست » الدنگ؛ به معنای بلند بالا و نادان است! منوچهر تقوی بیات

Manouchehr_Taghavi_Bayat_2.jpgآن کسی که می گوید نگاه کردن به لغت نامه و پیدا کردن معنای واژه ها هنر نیست خودش نادان و بی هنر است. آقای عباس دهقان دوست فرهیخته و فروتن من، با آن که بیش از هفتاد بهار را پشت سرگذاشته است، هنوز برای آموختن به فرهنگ ها و کتاب ها نگاه می کند و از آن ها می آموزد. آموختن هنر است، ننگ نیست! من با آن که معنای الدنگ؛ بیکاره و ولگرد را می دانستم باز به واژه نامه ی دهخدا نگاه کردم. او می نویسد: « الدنگ؛ بلند بالا و نادان ...»، دنگ نیز کم و بیش به همین معنا است. دهخدا از مولوی گواه می آورد: « هر که با ناراستان همسنگ شد - در کمی افتاد و عقلش دنگ شد»، سپس او در زیر واژه ی دنگ می نویسد: «نادان، گیج، سرگشته و...» و در همانجا می افزاید؛« امارت بر سلیمان شد مقرر- وزارت بر نجیب دنگ حیران». نجیب در اینجا به معنای مرد اصیل و بزرگ زاده و شاید وزیر زاده و شاه زاده است. از بزرگان ورشکسته ی میهنم خواهش دارم به دهخدا رشک نبرند و نوشته های مرا به دل نگیرند.

علی اکبر دهخدا از آنجایی که دوست و یار دکتر مصدق بود دستگاه های فرمانروایی پادشاهی در ایران با او سرناسازگای داشتند. اگر او زنده می ماند، آخوندها او را به گناه میهن دوستی و کارهای سودمندی که انجام داده است، به دار می آویختند. او با تهی دستی هزاران کتاب و نوشته ی دستنویس کهن را زیر ورو کرد و فرهنگ واژگان پارسی را در ده ها دفتر یا نسک برای آیندگان به یادگار گذاشت. در کشورهای پیشرفته این چنین کارکلانی را دستگاه های دولتی و یا بنگاه های ویژه با سرمایه های کلان خودشان فراهم می کنند.

من بارها نوشته ام و باز هم می نویسم که در کشور ما آزادی نیست و از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ مردمان میهن ما را انگلیس ها در زندان بزرگی به نام ایران زندانی کرده اند. هرکس از ایران و ایرانی بودن سخنی بگوید او را زندانی، شکنجه کرده و یا می کشند. از همین رو میلیون ها ایرانی از ایران گریخته اند. برخی از هم میهنان ما از روی نادانی و ناآگاهی از تاریخ بر این باورند که پهلوی ها برای ایران پیشرفت و آبادانی فراهم کرده اند. آن ها نمی دانند که انگلیس ها می کوشیدند تا با قرارداد استعماری ۱۹۱۹ ایران را مستعمره ی انگلیس بکنند. چون در روسیه انقلاب بلشویکی شده بود و بلشویک ها تا بندر انزلی نیز آمده بودند، ژنرال آیرونساید فرمانده نیروهای رزمی انگلیس در شمال، فرماندهی قزاق ها را به رضا شصت تیری سپرد. این ژنرال در یاد داشت های روزانه اش می نویسد: « رضا صراحتاً قول داد و من با او دست دادم. به اسمایس گفته‌ام بتدریج کنترل را کاهش دهد. به هیچ وجه نگران رفتن نیستم...» او دستورهایی برای انجام کودتا به رضا می دهد و سپس از ترس بلشویک ها در فوریه ۱۹۲۱ میلادی از ایران به بغداد می گریزد.

سیروس غنی در کتاب" ایران، برآمدن رضا خان، برافتادن قاجار و نقش انگلیس ها" ( که در روی نت هست) گفتاوردی از ژنرال آیرونساید می آورد و می نویسد: « با رضاخان مصاحبه [= صحبت] کردم و او را به طور قطع به فرماندهی قزاق‌ها برگماشتم... وقتی موافقت کردم که حرکت کند دو شرط برایش گذاشتم: ۱ــ از پشت سر به من خنجر نزند؛ این باعث سرشکستگی او می‌شود و برای هیچ کس جز انقلابیون سودی ندارد؛ ۲ــ شاه نباید به هیچ‌وجه از سلطنت خلع شود. رضا خیلی راحت قول داد و من دست او را فشردم. به اسمایس گفته‌ام که بگذارد او به‌ تدریج راه بیفتد.۴۴».

بیست سال خودکامگی رضا شاه و سی و هفت سال دزدی و آدمکشی محمدرضا شاه با زیر پا گذاشتن قانون اساسی خون بهای بنیان گذاران مشروطیت در ایران، راه را برای جنایت ها، دزدی ها و مردم فریبی های آخوندها هموار کرد. در ۲۸ ماه نخست وزیری دکتر محمد مصدق تنها نخست وزیر قانونی و انتخاب شده از سوی مردمان کشورمان، انگلیس ها و نوکرانشان دست از خرابکاری و آشوب بر نداشتند و در پایان با کودتای انگلیسی - آمریکایی در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دولت قانونی دکتر مصدق را سرنگون کردند. نخست وزیر قانونی را بر خلاف قوانین کشور در یک دادگاه نظامی به سه سال زندان محکوم کردند. تاریخ گواه است که دکتر مصدق سیزده سال یعنی تا پایان زندگی اش در احمد آباد زندانی بود.

پهلوی ها راه غارتگری را برای یک مشت آخوند هموار کردند و امروز بیش از چهل و اندی سال است که جوانان میهن ما را به گناه آزادی خواهی به زندان می افکنند و به دار می آویزند. بیش از صد و بیست سال است که بیگانگان و نوکران آنان کشور ما را غارت می کنند. جان و مال هیچ ایرانی در پناهِ آسایش و داد نیست. ژینا (مهسا) امینی را بر خلاف اعلامیه جهانی حقوق بشر، به گناه بد حجابی در خیابان دستگیر کرده و در چند ساعت با آزار و شکنجه او را کشتند. آخوندها از هر جانور خونخوار درنده تر و از هر آدمکشی در جهان پست تر هستند.

در ایران سالیان درازی است که دوستی، برادری و آزادی خواهی گناه است. کسانی که با کمک بیگانگان از راه کودتا، جنگ و مردم فریبی بر کشور ما و مردمان ما چیره شده اند، گوششان به هیچ کس در جهان بدهکار نیست و به جان و مال هر بی گناهی دست اندازی می کنند. شکنجه و آزار گماشتگان بیگانگان در ایران، به زن و مرد و پیر و جوان، از گهواره تا گور گزند و آسیب می رساند. برنامه های آموزش و پرورش، رادیو، تلویزیون و رسانه ها را کارشناسان به گونه ای فراهم می کنند که مردمان ما انگیزه ی روانی برای سرکشی نداشته باشند. من، شما و دیگر هم میهنان مان همه ازسرخوردگی و بیماریهای گوناگون روانی رنج می بریم. ما هر کدام دچار بیماری های روانی گوناگون هستیم؛ افسردگی، خود کوچک بینی، خود بزرگ بینی و کیش شخصیت در بین هم میهنان ما بیداد می کند. بسیاری از ما با آن که در بند خود بینی و کوچک بینی هستیم، خود را بزرگ و گاهی برتر از دیگران می بینیم. چون خودکامگی و دیکتاتوری برما روا می دارند، این بیماری های روانی در کشورما، در همه جا به چشم می خورد. فرزندی که از پدر خود توسری می خورد و پدری که از بالا دست ترها و از ولی فقیه بی آبرو توسری می خورد، با خشم به سر خواهر و یا برادر کوچک خود می کوبد. آموزگاری که کودک بی گناه را برای خندیدن کتک می زند و خون آلود می کند، اگر بیمار نباشد چنین کاری نمی کند. ما این بیماری های روانی را تا پایان زندگی مان همراه خود داریم. با خود بزرگ بینی، خودخواهی، کینه توزی و دیگر بیماری های روانی مان در اروپا و آمریکا هم نمی توانیم همراهی و همسازی با یکدیگر داشته باشیم. فراموش نکنیم که جاسوسان حکومت ایران هم با آگاهی بر این نقاط ضعف مان، آب را هرچه بیشتر گل آلود می کنند و نمی گذارند حزبی یا سازمانی پدید آید.

من سال هاست که از کشورم رانده شده ام و از آنجا که تو سری نمی خورم به کسی هم تو سری نمی زنم، بهتر است بگویم نمی توانم به کسی توسری بزنم چون در این سوی جهان، قانون به گونه ای نادیدنی و پنهانی از این گونه نامردمی ها جلو گیری می کند. نه تنها من، هیچ ایرانی هم نمی تواند به کسی توسری بزند. از ترس قانون های بشردوستانه در اروپا، سرداران و سپاهیان حتا وزیران و فرماندهان لشکری و کشوری ایران هم نمی توانند به کشورهای اروپایی بیایند. این الدنگ ها با آن که در کشورما خودکامگی و بی قانونی را با بیشرمی و گستاخی انجام می دهند اما دل و جرأت آن را ندارند در جایی که قانون هست، پا بگذارند. اگر هم بتوانند، هر اندازه هم بزرگ باشند یارای ستم به کسی را ندارند. دادگاه حمید نوری در استکهلم نمونه بسیار گویایی از این گفتار است.

منوچهر تقوی بیات

بیست و پنجم دی ماه ۱۴۰۱ خورشیدی برابر با ۱۵ ژانویه ۲۰۲۳ میلادی

مرجع: نشانی مربوط به الدنگ

https://www.khabaronline.ir/news/1393864/



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy